پافشاری روی تکنولوژی‌های اخلاقی

این جنگی نیست که از پیش باخته باشیم!

پس از فیلترینگ تلگرام، واتساپ تبدیل به شالودهٔ ارتباطات ما ایرانی‌ها شد. کمتر کلاس درسی دیده می‌شود که یک گروه الزاماً واتساپی نداشته باشد. گروه‌های فرهنگی، دورهمی‌های دوستانه و خانوادگی، گروه‌های اطلاع‌رسانی، ارتباطات کاری و در کل اکثریت قریب به اتفاق پیام‌های که ما ارسال می‌کنیم، بر بستر نرم‌افزار واتساپ است. از طرفی اگر کسی حرفی برای شنیده شدن داشته باشد، جایش نه در وبلاگ‌ها و شبکه‌های اخلاقی، که در اینستاگرام است؛ الزاماً اینستاگرام! برای شرکت در کلاس‌های مجازی، اغلب دو بستر پیشنهاد می‌شود: ادوبی کانکت که بی‌کیفیت و ناکارا است و پلتفرم ایرانی اسکای‌روم که علیرغم کیفیت بالا، آزاد نیست. برای کنفرانس‌های ویدئویی هم یا باید از زوم استفاده کنید یا مجبورید به سرویس میتِ گوگل تن دهید. باز هم می‌توان گفت و مثال آورد.

مهم است که ما به عنوان افراد جامعه با آدم‌ها و سازمان‌های شرور همکاری نکنیم. آیا خرید محصولات اپل به معنی حمایت از ستم‌های فاکسکان (پیمانکار تولیدکنندهٔ محصولات اپل و دیگر غول‌های فناوری) در حق کارگران است؟ آیا استفاده از خدمات شرکت‌هایی که به حریم خصوصی کاربران احترام نمی‌گذارند به معنای حمایت از خیانت آن‌ها به کاربران است؟ اگر پاسخ بله است؛ پس به همکاری با این سازمان‌ها پایان دهید. دود همکاری با شر در نهایت به چشم خود ما می‌رود.

زندگی بدون استفاده از فناوری‌های انحصاریِ رایج خیلی آسان نیست. کسی مثل من که از واتساپ استفاده نمی‌کند، به سختی از اتفاقات اطرافش اطلاع می‌یابد. سه‌شنبهٔ همین هفته، ساعت ۱۰:۲۰ صبح متوجه شدم که ساعت ۸:۰۰ جلسه‌ای داشتم که اطلاع‌رسانی آن تنها در یک گروه واتساپ انجام شده بود. در گروه کتابخوانی موردعلاقه‌ام1بعداً در مورد کتابیار خواهم نوشت.، درست زمانی که برای تصمیم‌گیری به من نیاز بود، به خاطر تحریم واتساپ، کتابی انتخاب شد که کاملاً نامربوط بود.

با این حال من روی تحریم واتساپ پافشاری می‌کنم. واتساپ نسبت به رقیبش تلگرام افتضاح است. بسیاری از امکاناتش را مدیون خلاقیت مهندسان تلگرام است. اما این که واتساپ بی‌کیفیت است، دلیل اصلی من برای تحریم این بدافزار نیست. واتساپ و کمپانی مادرش متا (فیسبوک) با اصول اخلاقی من به شدت در تعارضند. واتساپ ناامن و بسته است، اطلاعات کاربران را جمع‌آوری کرده و با شرکای تجاری‌اش به اشتراک می‌گذارد2در این پیوند عبارت Information We Collect را جستوجو کنید تا از زبان خودشان بشنوید.. مشکل بزرگتر، فیسبوک، کمپانی مادر واتساپ است که به تازگی برای پاک کردن خاطرات شرارت‌بارش از حافظهٔ مردم، نام خود را به «متا» تغییر داده است. رسوایی کمبریج آنالیتیکا و افشاگری‌های ادوارد اسنودن به خوبی پتهٔ این غول‌های بی‌اخلاق فناوری را روی آب انداخت.

به خاطر ماهیت انحصاری و تجارتی این نرم‌افزار، نمی‌توان از قول‌ها و قسم‌هایی که نوید حفاظت از اطلاعات کاربران را می‌دهد آسوده‌خاطر بود. کسی نمی‌داند که نرم‌افزار واتساپ درون و بیرون موبایل شما چه اطلاعاتی جمع‌آوری می‌کند و با چه دولت‌هایی به اشتراک می‌گذارد. غول‌های تکنولوژی به وضوح نشان دادند که برای اخلاقیات و حقوق اولیهٔ کاربرانشان تره هم خورد نمی‌کنند. چطور می‌توانم به واتساپ اعتماد کنم؟ دلیل اصلی عدم استفادهٔ من از واتساپ این است که گردانندگان واتساپ آدم‌های خوبی نیستند و با آدم‌های بد نباید همکاری کرد.

برای این تحریم یک دلیل مهم دیگر هم دارم. تا پیش از فیلترینگ تلگرام در سال ۱۳۹۷، هشتاد درصد از ایرانیان از این پیامرسان استفاده می‌کردند. در شرایط عادلانه و برابر، تلگرام ثابت کرد که واتساپ حتی به گرد پای تلگرام هم نمی‌رسد. پس از فیلترینگ تلگرام، همه چیز عوض شد. اگرچه تلگرام بهترین ابزارها را برای مقابله با فیلترینگ ارائه کرد؛ اما تودهٔ مردم تسلیم تصمیم چند نفر شدند. استفاده از واتساپ علاوه بر همکاری با خون‌آشام‌های آمریکایی، چراغ قرمزی به دموکراسی در داخل ایران است. تحریم واتساپ به معنای «قربانی نباشید» است. وظیفهٔ هر شهروند است که از حقوق اولیهٔ خود در مقابل قدرت دفاع کند و قربانی نباشد. اجازه ندهیم که شخصی‌ترین تصمیمات زندگیمان توسط چند نفر گرفته شود که در رأس هرم قدرت نشسته و دومینووار و تا حد مرسوم شدن سامانه‌های معیوب و ناامن داخلی همه چیز را مسدود کنند.

این حرف‌ها معمولاً برای دوستان من تازگی دارد. به همین خاطر اغلب به من پیشنهاد می‌شود تا همین‌ها را در اینستاگرام بگویم تا مخاطب بیشتری داشته باشم. چرا باید با آدم بد همکاری کنم تا بگویم با آدم بد همکاری نکنید؟ چرا باید برای گفتن حرف‌هایی در این صفحهٔ صمیمی می‌زنم باید از خیر حریم خصوصی‌ام بگذرم؟ چرا باید تعداد زیادی مخاطب داشته باشم؟ این آخری از همه مهم‌تر است. آیا مخاطب بیشتر به معنی کیفیت بالاتر است؟ آیا من (که به نادان بودنم اطمینان دارم) باید در نقش یک گورو یا شیخ ظاهر شوم؟ استاد عزیزی که بخش زیادی از جهان‌بینی‌ام را مدیون آموزش‌های او هستم می‌گفت هر کسی یک شعاع تأثیرگذاری دارد. کافیست آدم حقیری مثل من تنها بر تعداد انگشت‌شماری اثرگذار باشم تا رسالتم را به خوبی و با حداقل ریسک انجام داده باشم: ریسک اطلاعات اشتباه و گمراه‌کننده.

این‌ها را با دلایل مرسوم افرادی که اینستاگرامشان را کنار می‌گذارند، جمع کنید تا متقاعد شوید که اینستاگرام چیز مضری است. تأثیراتی که اینستاگرام بر سلامت روان و زمانِ باارزش مردم می‌گذارد هولناک است.

اما این تحریم‌بازی‌های کوچک مثل این است که با هفتاد و دو نفر به جنگ چهار هزار نفر بریم. آیا شانسی برای پیروزی هست؟ در کوتاه‌مدت نمی‌توان شانس زیادی متصور بود؛ اما در طولانی مدت، نتیجه خارق‌العاده است. بنیاد نرم‌افزار آزاد از زمان بنیان پیشرفت‌های بزرگی داشته است. پروژه‌هایی مثل گنو، گنو/لینوکس، بی‌اس‌دی، کی‌دی‌ئی و در کل نرم‌افزارهای آزاد پیشرفت‌های باورنکردنی داشته‌اند. گنو/لینوکس (که از این به بعد به سادگی می‌گوییم لینوکس) را در نظر بگیرید. در ابتدا کسی لینوکس را جدی نمی‌گرفت. به تدریج که تعداد کاربران آن رو به افزایش گذاشت، مایکروسافت که فروش ویندوزش را در خطر می‌دید، صدها میلیون دلار خرج مبارزه با لینوکس کرد و در نهایت از لینوکس به سختی شکست خورد. شکست مایکروسافت به این معنی است که خود مایکروسافت اکنون از لینوکس استفاده می‌کند و تا چندی پیش شایعاتی مبنی بر ارائهٔ یک توزیع لینوکس از مایکروسافت هم به میان می‌آمد.

تنها کافیست هر کس به سهم خودش تلاش کند. به اراذل نشان دهیم که سودی در مشاغل غیراخلاقی نیست. در غیر این صورت زمانی متوجه می‌شویم که کاملاً تبدیل به برده شده‌ایم.

پی‌نوشت

این نوشته بروزرسانی می‌شود.

پاورقی

  • 1
    بعداً در مورد کتابیار خواهم نوشت.
  • 2
    در این پیوند عبارت Information We Collect را جستوجو کنید تا از زبان خودشان بشنوید.

شرح مصیبتی از سربازی مجتبی

حقوق این بشر بی‌سیم‌چی نقض شده و حالا بی‌صدا زندگی می‌کند.

گوش‌هایش سنگین بود. شنیده بودم که به او گفته بودند نوشیدن از آب این چاه قدغن است. آدم تشنه مثل عاشق عقل ندارد، به آب که رسید شروع به سرکشیدن کرد. پس از آن مصائب سخت‌تر شد. این که عفونت وارد بدنش شده بود کم نبود، چند روزی هم باید منتظر می‌ماند تا ماشینی بیاید و به درمانگاه منتقلش کند. براثر درمان و زور چرک خشک‌کن، پردهٔ گوشش آسیب دید. گوش‌هایش سنگین بود و باید داد می‌زدی تا روشن شود.

از مستأجرش پرسید سربازی رفته‌ای؟

مستأجر: «نه رفته‌ام و نخواهم رفت! دو سال زندگیم رو بدم و اذیت بشم برای هیچ؟»

برایش همین قدر مضحک بود که به کسی که تمام خانواده‌اش را در قحطی از پایان یک رابطهٔ سطحی ناله کنی! گفت «تو چی می‌فهمی؟»

و شرح مصیبت آغاز شد:


منو انداختن گرگان برا آموزشی، بعدش رفتم بجنورد. توپ ۱۰۵ رو داده بودن بهم. همه چیزِشِ یادم داده بودن. چند ماه اوجو (آن‌جا) بودم که گفتن هرکی می‌خوا بره منطقه، اسم بنویسه. ما هم خر شدیم به خاطر سه ماه کسری رفتیم لب مرز!

میباس اَ رفسنجون برم کرمون ماشین بگیرم برم بهبهان، بعد برم اهواز، بعد برم اندیمشک بعدش برم پادگان. دو روز تو راه بودم. هوا گرم بود. شرجی بود. عرق نمی‌کردیم آب می‌رختیم. شرشر آب می‌رختیم و خنک نمی‌شدیم.

غذاش آشغال بود. همون آشغالم بد میدادن بهمون. نهار ساعت پنج عصر، شام سهٔ شب! ماشین میاس برامون بیاره. چند روز چند روز آب نداشتیم. یه تانکری بود همه ازش آب می‌خوردن. آبش گرم بود. فرمانده هم ازش آب می‌خورد ولی برا اون بهتر بود چون هم حقوقش بالاتر بود و هم زودتر درجه می‌گرفت. شرایط ولی برا همه یکسان بود. چند روز چند روز آب نداشتیم. وقتی تانکر تموم می‌شد میباس صبر کنیم تا دوباره ماشین برامون آب بیاره.

منم تشنه بودم از چاه آب خوردم. ده روز تو سنگر بودم تا ببرنم بیمارستان. چه می‌دونستم کثیفه. اون جا هچی نبود. این آبی که شما میریزید تو دستشویی از آب خوردن ما بهتر بود. من حاضرم همین آب رو بخورم. بهداشتی نبود تو پادگان!

می‌دونی چطور دستشویی می‌کردیم؟ یه بشکه رو شکافته بودن گذاشته بودنش یه گوشه‌ای. یه چاه دو متری هم کنده بودن، لولهٔ بخاری کرده بودن توش. یه حلبی هم گذاشته بودن سرش. ما تو این کارمون رو می‌کردیم. یه آفتابه‌ای هم داشتیم که تا میومدی کارتو بکنی آبش تموم شده بود؛ بیستو کُت (سوراخ) داشت. نمی‌گفتن آفتابه نیس برو بخر! هچی نبود! ایجو راحت ک‍.. خ‍..‍تو می‌شوری.

مَ شانس سربازی نداشتم. کوشکی (کاشکی) زمان جنگ بود. زمان جنگ هوای سربازو داشتن. من سال ۷۶ رفتم. زمان جنگ زنا نون می‌پختن مفتی میدادن به سربازا. محال بود پول بگیرن. الان برادر به برادر رحم نمی‌کنه.


شاطر علی اما داستان دیگری از سربازی داشت. شاطر علی صبح می‌رفت سر پست می‌خوابید تا ظهر، نهار می‌خورد و باز می‌رفت سر پست و تا اذان مغرب استراحت می‌کرد. در پایان هر دوی آن‌ها یک کارت پایان خدمت داشتند.

اطلاعات کوانتومی چیست؟

اطلاعات کوانتومی قواعد اطلاعات کلاسیک را به گونه‌ای زیر پا می‌گذارد که ما را قادر می‌سازد تا به سؤالاتی پاسخ دهیم که یک رایانهٔ کلاسیک نمی‌تواند.

در نظر بگیرید که نامه‌ای ارسال می‌کنید. شما به عنوان فرستندهٔ نامه می‌دانید که محتوای نامه چیست؛ اما اوضاع برای گیرندهٔ نامه فرق می‌کند. تا وقتی که خوانده نشده، مشخص نیست که نامه چه می‌گوید.

دانشمندان اینگونه اطلاعات را می‌بینند. حداقل اینطور در مورد اطلاعات کلاسیک فکر می‌کنند. یک کامپیوتر در خودش اطلاعات ذخیره می‌کند، ارسال و دریافت می‌کند، و اطلاعات را پردازش می‌کند. در یک کامپیوتر کلاسیک، اطلاعات به شکل رشته‌ای از بیت‌ها یا الگوهایی از ۰ها و ۱ها جابه‌جا می‌شود. با ورود هر بیت، گیرنده نمی‌داند که بیت چه مقداری دارد؛ از منظر گیرنده، بیت همان‌قدر که ممکن است ۰ باشد، می‌تواند ۱ هم باشد. قطعاً یا این خواهد بود یا دیگری؛ اما این که کدامشان است، پس از رسیدن بیت آشکار خواهد شد.

به این معنی که هر بیت پس از ورودش مقدار معینی عدم قطعیت را برطرف می‌کند.

«طبیعت خیلی هم پیش‌بینی‌پذیر نیست!»

اکنون با دانستن ابتدای یک پیام می‌توانیم در مورد بقیهٔ آن حدس‌هایی بزنیم. اگر پیام با «آه! رومئو رومئو» شروع شود؛ می‌توان شرط بست که با «چرا تو چنینی رومئو؟» ادامه می‌یابد.

با این حال، دانستن قسمت اول پیام، ما را از قسمت بعدی آن مطمئن نمی‌کند. در این مثال، شاید اصلاً تأثیری نداشته باشد. ممکن است بقیهٔ پیام این باشد که «ممکنه یک ساندویچ به من بدهی؟»

همهٔ این‌ها به این دلیل منطقی است که اطلاعات کلاسیک از مجموعه‌ای از قواعد پیروی می‌کند.

اطلاعات کوانتومی این قوانین را زیر پا می‌گذارد و برای ما تبدیل به یک پایهٔ قدرتمند برای محاسبات و نیز یک هیولای بسیار شکننده می‌شود.

فرق کوانتوم

قواعد اطلاعات کلاسیک به اندازه‌ای با شهود ما سازگار است که به راحتی می‌توانیم آن را بدیهی بپنداریم.

اول این‌که اطلاعات کلاسیک، گسسته است: یک بیت یا مقدار صفر دارد یا یک و هیچ وقت مقداری مابین این دو را نمی‌گیرد. دوم این‌که بیت‌ها حالت تعینی دارند. اگر عدم قطعیتی در یک بیت وجود دارد، این عدم قطعیت در ذهن گیرنده‌ای است که هنوز پیام را دریافت نکرده (یا به خاطر وجود خطای احتمالی در بیت) است.

از سوی دیگر، اطلاعات کوانتومی، گسسته نیست. یک بیت کلاسیک قطعاً یا صفر است یا یک؛ اما یک بیت کوانتومی که به آن کیوبیت 1Qubit می‌گوییم، می‌تواند هم صفر و هم یک باشد.

این ویژگی به کیوبیت این امکان را می‌دهد که حامل نوع متفاوتی از اطلاعات باشد: اطلاعات پیوسته در خصوص تعادل نسبی ۰ و ۱ در کیوبیت. با استفاده از این واقعیت، گاهی اوقات الگوریتم‌های کوانتومی می‌تواند بسیار کارآمدتر از همتایان کلاسیک خود عمل کنند.

همچین اطلاعات تعینی 2deterministic نیستند. وقتی کسی یک بیت کلاسیک را در نظر می‌گیرد، صرفاً یا یک ۰ می‌بیند یا یک ۱، و جدا از احتمال خطا، این همان‌طور است که قبلاً بود یا بعداً خواهد بود. در مورد کیوبیت‌ها که تحت تأثیر اندازه‌گیری قرار می‌گیرند، این‌طور نیست.

اگرچه کیوبیت می‌تواند هر ترکیبی از ۰ و ۱ باشد؛ اندازه‌گیری (به این دلیل که پیام باید توسط کسی خوانده شود.) آن را مجبور می‌کند که ۰ یا ۱ باشد. به طور کلی مقداری احتمال وجود دارد که پاسخ ۰ و بقیهٔ آن احتمال هم مقدار ۱ باشد. این نه خطا است و نه شباهتی با این دارد که گیرندهٔ پیام مقدار بیت را نمی‌داند؛ بلکه این یکی از ویژگی‌های بنیادی فیزیک کوانتومی است.

نکتهٔ مهم این است که این ویژگی همچنین به این معناست که خواندن خروجی یک کامپیوتر کوانتومی (نوعی از اندازه‌گیری) بیشتر اطلاعاتی که در آن ذخیره شده است را از بین می‌برد. زمانی که یک برهم‌نهی در کار باشد، اندازه‌گیری با آن کاری می‌کند که از آن تنها ۰ و ۱ باقی بماند.

دست آخر، اطلاعات کوانتومی موضعی نیستند. در حالی که هر بیت کلاسیکی، از بقیهٔ بیت‌ها مستقل است؛ کیوبیت‌ها تحت تأثیر دیگر کیوبیت‌ها قرار می‌گیرند.

مثلاً مهندسان می‌توانند یک جفت کیوبیت را در حالتی قرار دهند که اگر اندازه‌گیری یکی از آن‌ها مقدار ۰ بود، دیگری حتماً باید ۱ باشد و بلعکس. از لحاظ نظری، مهندسان می‌توانند سیستم‌هایی از هر تعداد کیوبیت که می‌خواهند را بسازند که در آن، حالتِ هر کیوبیت، به حالت تعداد زیادی کیوبیت دیگر وابسته است و همهٔ آن‌ها جزئی از یک سیستم درهم‌تنیدهٔ پیچیده هستند.

این مشاهدات، نتیجهٔ شگفت‌انگیزی دارد: در حالی که بیت‌های کلاسیک، اطلاعات را موضعی و مستقل از یکدیگر ذخیره می‌کند، اطلاعات کوانتومی معمولاً در روابط بین تک‌تک کیوبیت‌ها ذخیره می‌شود.

برتری‌های اطلاعات کوانتومی

برهم‌نهی کوانتومی، اندازه‌گیری و درهم‌تنیدگی دشواری‌های خاصی ایجاد می‌کند. مثلاً خطاهای بیشتری به سامانه وارد می‌شود. اطلاعات کوانتومی باید به دقت دربرابر محیطش محافظت شود؛ مبادا که درهم‌تنیدگی‌اش با محیط باعث از بین رفتنش شود. از آن‌جایی که مشکلی در یک کیوبیت باعث اختلال در کل سامانه می‌شود؛ تصحیح خطای کوانتومی بسیار چالش‌برانگیزتر است.

اما اطلاعات کوانتومی مزایای قابل توجهی هم دارند و این مزایا آن قدر ارزشمندند که ارزش حل چالش‌های پیش آمده را دارند.

یک استدلال دم دستی برای رایانش کوانتومی این‌گونه است: رایانه‌های کلاسیک تعینی هستند؛ یعنی زمانی که محاسبه می‌کنند، فقط یک پاسخ به ما می‌دهند. از سوی دیگر، طبیعت کاملاً قابل پیش‌بینی نیست. از آن جا که برخی از جنبه‌های طبیعت، بر اساس مکانیک کوانتومی است، می‌تواند به ما بیش از یک جواب بدهد. این یعنی یک رایانهٔ کلاسیک برای شبیه‌سازی کوانتومی به مشکل برخواهد خورد.

فرض کنید که می‌خواهیم یک کیوبیت را با کامپیوتر کلاسیک شبیه‌سازی کنیم. در وهلهٔ اول، رایانهٔ کلاسیک برای توصیف وضعیت کیوبیت به تعداد زیادی بیت نیاز دارد؛ چرا که کیوبیت می‌تواند هر ترکیبی از حالت‌های ۰ و ۱ را داشته باشد. حتی رایانهٔ کلاسیک برای رمزگذاری چگونگی درهم‌تنیدگی کیوبیت‌ها با یکدیگر، به تعداد بیشتری بیت نیاز دارد و حتی برای شبیه‌سازی یک الگوریتم کوانتومی و اندازه‌گیری خروجی آن، بیت‌های بیشتری هم لازم است.

به عبارت دیگر، برای شبیه‌سازی ده کیوبیت به خیلی بیشتر از ده بیت نیازمندیم که این نشان می‌دهد که با ده کیوبیت می‌توان کارهای بسیار بیشتری نسبت به ده بیت انجام داد.

اما حتی این آزمایش فکری هم نمی‌تواند این تمایز را به خوبی نشان دهد. به سادگی اطلاعات بیشتری در بیت کوانتومی وجود ندارد. همچنین اندازه‌گیری، درهم‌تنیدگی و برهم‌نهی کوانتومی به این معنی است که نحوهٔ پردازش و تعامل ما با اطلاعات کوانتومی از اساس متفاوت است.

یکی از این نتایج این است که رایانه‌های کوانتومی حتی در زمان حل مسائل تعینی، می‌تواند بهتر باشد. یک نمونه از مسائل فعلاً کلاسیک، فاکتورگیری یا یافتن اعداد اولی است که ضربشان عدد دیگری می‌سازد است. از آن جا که تنها یک راه برای فاکتورگیری اعداد وجود دارد، فاکتورگیری از اعداد بزرگ، مشکل بسیار سختی در کامپیوترهای کلاسیک است. این کار در کامپیوتر کوانتومی نسبتاً آسان است.

این تفاوت‌ها به این معنی نیست که رایانه‌های کوانتومی در همهٔ زمینه‌ها بهتر از همتای کلاسیک خود هستند. نکتهٔ اصلی این است که آن‌ها متفاوتند پس برای حل مسائل متفاوتی هم مناسبند و در واقع محققان سخت می‌کوشند تا دریابند که کامپیوترهای کوانتومی برای چه نوع مسائل محاسباتی مناسب‌تر هستند. آن‌چه که واضح است این است که الاعات کوانتومی فرصت‌های تازه‌ای ایجاد می‌کند و آینده هنوز نانوشته است.


این نوشته ابتدا با عنوان What is quantum information? در Symmety Magazine منتشر شد و توسط میلاد جمالی در این‌جا ترجمه شد. راحت باشید و برای گپ و گفت، نظر بدهید.

پاورقی

  • 1
    Qubit
  • 2
    deterministic

مسابقهٔ فضایی میلیاردرها | بمب کربنی که سیاره را نابود می‌کند

ایلان ماسک و جف بزوس خود را به خاک و خون می‌کشند تا پروازهای فضایی تجاری را توسعه دهند. هر گردشگر فضایی تنها در چند دقیقه به اندازهٔ زندگی یک هشتم جمعیت زمین، آلودگی تولید می‌کند.

چند هفته پیش، آزمایشگاه جهانی نابرابری که بنیانگذارش توما پیکتی1Thomas Piketty است، داده‌های سالانهٔ خود در مورد نابرابری در ثروت، درآمد، جنسیت و محیط زیست را منتشر کرد. طبق معمول گزارشی مفصل است و ارزش مطالعهٔ کامل را دارد. با این حال، در بخش نابرابری جهانی کربن به این نکتهٔ مهم اشاره شده است که سهم ابرثروتمندان در انتشار کربن به طرز نامتناسبی زیاد است. در حالی که مردم کشورهای ثروتمند تمایل بیشتری به انتشار گازهای گلخانه‌ای دارند، ابرثروتمندان به کلی در سطح جداگانه قرار می‌گیرند. افرادی که یک درصد بالای ثروت جهان را صاحبند، مسئول انتشار حدود پانزده درصد از گازهای گلخانه‌ای جهان، یعنی بیش از دو برابر پنجاه درصد پایینی هستند.

دلایل این امر ساده است. سبک زندگی ابرثروتمندان طبق انتظار، شامل عادات مصرف و الگوهای رفتاری است که ردپای کربنی2Carbon Footprint بیشتری به جای می‌گذارد. همانطور که تابستان امسال، استفان واگستیل از فایننشال تایمز به اختصار بیان کرد: « تقریباً هر کاری که ثروتمندان می‌کنند، از سکونت در خانه‌های بزرگتر تا راندن خودروهای پرمصرف‌تر و سفرهای هوایی بیشتر به خصوص با جت شخصی، کربن بیشتری منتشر می‌کند. مصرف گوشت و تملک استخرهای شخصی و ویلا یا ویلاهایی که تعطیلاتشان را در آن می‌گذرانند را هم در نظر بگیریم.»

تصور چیزی واضح‌تر از پروازهای فضایی تفریحی که در اوایل امسال میلادی توسط بلو اوریجینِ3Blue Origin جف بزوس4Jeff Bezos، ویرجین گلکتیکِ5Virgin Galactic ریچارد برنسون6Richard Branson و اسپیس‌ایکس7SpaceX ایلان ماسک8Elon Musk برای نابرابری کربن شدیداً دشوار است. پروازهایی که به وضوح هدف اصلیشان این بود که ایدهٔ سفرهای فضایی تفریحی را عنوان سرمایه‌گذاری رایج (و احتمالاً پرسود) جریان‌ساز کنند.

حالا این‌گونه پروازها چه مقدار کربن منتشر می‌کنند؟

با دقیق شدن در گزارش جهانی نابرابری، به این تخمین شگفت‌انگیز بر می‌خوریم که هر پرواز یازده دقیقه‌ای به ازای هر مسافر دست‌کم هفتاد و پنج تن کربن (به گفتهٔ محققان، این یک تخمین بسیار محتاطانه است و این رقم می‌تواند در بازهٔ دویست و پنجاه تا هزار تن باشد.) منتشر می‌کند. برای مقایسه، داده‌های این گزارش می‌گوید که یک میلیارد نفر از جمعیت زمین هرکدام سالانه کمتر از یک تن کربن منتشر می‌کنند و این یعنی تنها یک گردشگر ظرف چند دقیقه از طول عمر یک هشتم جمعیت زمین کربن بیشتری منتشر می‌کند.

اگر سفرهای فضایی تجاری موفق شوند از مرحلهٔ پروازهای کوتاه و زیرمداری به سفرهای طولانی‌تر و حتی اقامت‌های بلندمدت مداری توسعه یابند، به راحتی (و وحشتناکی) می‌توان متصور شد که ردپای کربنی با چه سرعت و شدتی افزایش می‌یابد. در حال حاضر دست‌کم یک کمپانی به برنامه‌های خود برای ساخت و پرتاب یک هتل فضایی مجلل تا پایان همین دهه می‌بالد. اگر برنامه‌های این شرکت مانند طرح روی کاغذشان موفق شود، طرح موسوم به وویجر استیشن9Voyager Station می‌تواند مسکن حدود سیصد مهمان و بیش از صد خدمه باشد که آلودگی سفرهای فضایی خصوصی را کاملاً در سطح جدیدی قرار می‌دهد.

البته هنوز نامشخص است که آیا سفرهای فضایی تجاری واقعاً می‌تواند یک مدل تجاری بادوام و سودده در دهه‌های پیش رو باشد. چیزی که روشن است این است که عادات مصرف روز افزون ابرثروتمندان، اکنون بار ناپایداری را بر اقلیم دنیا وارد می‌کند و سفرهای فضایی خصوصی در مقیاس بزرگتر می‌تواند برای سیارهٔ ما مثل حکم اعدام باشد.


یادداشت ویراستار مجلهٔ ژاکوبین: آزمایشگاه جهانی نابرابری اذعان دارد که ارقام مربوط به پروازهای فضایی که در بالا ذکر شد، شامل تمام مراحل سفر است نه فقط خود پرواز.

این مطلب ترجمه‌ای است از Billionaire Space Flights Are a Carbon Bomb That Will Destroy the Planet که توسط Luke Savage نوشته شده و در مجلهٔ ژاکوبین منتشر گردیده.

پاورقی

  • 1
    Thomas Piketty
  • 2
    Carbon Footprint
  • 3
    Blue Origin
  • 4
    Jeff Bezos
  • 5
    Virgin Galactic
  • 6
    Richard Branson
  • 7
    SpaceX
  • 8
    Elon Musk
  • 9
    Voyager Station

دروغ، توطئه و احتمال درز کردن اطلاعات محرمانه

اکثر تئوری‌های توطئه بدون هزاران کارمند نمی‌توانند موفق شوند. با داشتن هزاران کارمند هم احتمالاً پس از مدت کوتاهی لو می‌روند. در این نوشته در مورد احتمال لو رفتن این توطئه‌های حرف می‌زنیم.

دروغ مستلزم تخریب است و بازسازی این تخریب، تقریباً ناممکن به نظر می‌رسد. این به این معنی است که حتی حرفه‌ای‌ترین دروغ‌ها هم، عاقبت با احتمال بالای لو رفتن روبه‌رو خواهد شد. پس یک جای کار جملاتی از قبیل «سفر به ماه دروغ بوده.»، «موجودات فضایی در منطقهٔ ۵۱ آمریکا حضور دارند!»، «علت زلزلهٔ بم آزمایش اتمی بوده» یا «ویروس کرونا در آزمایشگاه‌های چین (یا آمریکا) ساخته شده!» و بقیهٔ تئوری‌های توطئه‌ای که اذعان دارند گروهی سری، رازی بسیار بزرگ را از مردم دنیا پنهان می‌کنند، می‌لنگد.

در واقع پروژه‌ای به بزرگی برنامهٔ آپولو با چهار صد هزار کارکن اصلاً توانایی محرمانگی بیش از شصت سال را ندارد. این موضوع را دیوید گریمز، فیزیکدان دانشگاه آکسفورد در مقاله‌ای1On the Viability of Conspiratorial Beliefs نشان داد که خلاصه‌ای از آن را در بخش کمی فنی‌تر همین نوشته مرور خواهیم کرد. مقالهٔ گریمز چهار تئوری توطئهٔ رایج را بررسی می‌کند:

  • اگر سفر به ماه دروغ بوده باشد، با ۴۰۰٫۰۰۰ کارمند ناسا، این دروغ طی مدت چهار سال می‌بایستی رسوا شود.
  • رابطهٔ بین واکسن و اوتیسم، باید بین سه تا سی و پنج سال افشا می‌شد.
  • تغییرات اقلیمی هم اگر کلاه‌برداری می‌بود، ظرف مدت چهار تا بیست و هفت سال لو می‌رفت.
  • و پنهان کردن درمان سرطان هم در نهایت ظرف سه سال توسط کسی از کارکنان شرکت‌های داروسازی لو می‌رفت.

من تقریباً پای حرف‌های باورمندان به این چهار تئوری توطئه نشسته‌ام. در مورد دروغ سفر به ماه، پوریا ناظمی نوشتهٔ بسیار ارزشمندی دارد که شک و شبه‌های باورمندان را پاسخ می‌دهد. در مورد گروه‌های ضدواکسن هم، شاید معروف‌ترین ضدواکسن‌ها دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور عجیب و غریب آمریکا و کایری اروینگ ستارهٔ تیم بسکتبال بروکلین نتس باشند. مانند اکثر باورمندان به داستان‌های عجیب و غریب، این افراد هم چندان علاقه‌ای به مدرک و استدلال ندارند.

در مورد تغییرات اقلیمی، باز هم نام ترامپ ورد زبان‌هاست. در سال ۲۰۱۲ ادعا کرده بود که تغییرات اقلیمی شایعه است و توسط دولت چین برای خارج کردن صنایع آمریکا از عرصهٔ رقابت ساخته شده است 2Donald J. Trump (@realDonaldTrump) November 6, 2012.

و مورد آخر را به طرز جالبی از یک معلم شنیدم! به نظرم شنیده شدن این موارد از زبان معلمان، زنگ خطری است برای نظام آموزش و پرورش که گذشته و حال خوبی هم نداشته است. به هر حال این نوشته شاید کمی برای آن‌ها که اهل بکارگیری مستندات و استدلال هستند مفید باشد؛ در غیر این صورت، متوهمان تئوری توطئه را به حال خودشان بگذارید. البته زیاده‌روی نکنید و به همه چیز هم برچسب تئوری توطئه نزنید.

همه چیز تئوری توطئه نیست.

کمی فنی‌تر

با تعداد زیادی از مفروضات و ساده‌سازی (که زمان محرمانگی را افزایش می‌دهد) شروع می‌کنیم. فرض می‌کنیم که عامل نفوذی وجود ندارد و راز از داخل مجموعه لو می رود. با این فرض که با یک بار درز اطلاعات، منجر به خنثی شدن توطئه می شود، از آمار پواسون استفاده می کنیم:

$$L=۱-e^{-t \phi}$$

در این‌جا، \(\phi\) مقدار چشمداشتی تعداد لو رفتن بر واحد زمان است که خود تابعی از \(N(t)\) تعداد توطئه‌گران (دست‌اندرکاران توطئه) و \(p\) احتمال لو رفتن راز از سمت هر شخص در سال است:

$$\phi = ۱ – (۱-p)^{N(t)}$$

در این جا به منظور مختصرنویسی، \(\psi = ۱ – p\) قرار می‌دهیم. پس می توانیم احتمال شکست توطئه را به این صورت بازنویسی کنیم:

$$L(t,N(t)) = ۱ – e^{-t (۱ – \psi^{N(t)})}$$

حال برای تابع \(N(t)\) چند امکان متصور است. اگر توطئه نیازمند تعداد ثابتی از توطئه‌گران باشد، پس \(N(t)\) باید ثابت باشد:

$$N(t)=N_{۰}$$

که \(N_۰\) تعداد اولیهٔ توطئه‌گران است. در عوض اگر توطئه از نوع تک‌رویداد باشد و پس از انجام آن دیگر به توطئه‌گران نیازی نباشد، بر اثر گذر زمان، تعداد توطئه‌گران بر اثر مرگ و میر کم می‌شود و این هم احتمال لو رفتن را کاهش می‌دهد. در این صورت باید تابع بقای گمپرتز را وارد \(N(t)\) کرد. اگر میانگین سن توطئه‌گران در زمان انجام توطئه \(t_{e}\) باشد، آنگاه:

$$N(t) = N_{۰} e^{\frac{\alpha}{\beta}(۱-e^{\beta (t+t_{e})})}$$

که \(N_۰\) تعداد اولیهٔ توطئه‌گران است و \(\alpha\) و \(\beta\) ثابت‌هایی برای تابع گمپرتز هستند. برای تقریب مرگ و میر آدم‌ها از مقادیر \(\alpha = ۱۰^{-۴}\) و \(\beta = ۰/۰۸۵\) استفاده می‌کنیم. و دست آخر، اگر توطئه‌گران بنا به دلایلی (که خود تا حدی شبیه به یک فراتوطئه است) یکدیگر را حذف کنند، آنگاه می‌توانیم \(N_۰\) را به صورت نمایی مدل کنیم. اگر توطئه‌گران با سرعتی حذف شوند که بعد از زمان \(t_۲\) نیمی از آن‌ها حذف شوند، آنگاه ثابت واپاشی می‌شود \(\lambda = \frac{\ln{۲}}{t_{۲}}\) و تعداد توطئه‌گران نیز برابر است با:

$$N(t)= N_{۰}e^{- \lambda t}$$

واضح است که افزایش \(N_۰\) منجر به افزایش \(L(t)\) می‌شود. اما نرخ شکست نسبت به زمان کمی پیچیده‌تر است. برای موردی که تعداد توطئه‌گران ثابت است (\(N(t) = N_{۰}\))، \(L\) به صورت یکنوا افزایش می‌یابد. در عوض اگر مثل دو حالت بعدی، تعداد توطئه‌گران در زمان کاهش پیدا کند، \(L\) نسبت به زمان از خود رفتار غیرخطی نشان خواهد داد (شکل ۱). در این موارد، برای محاسبهٔ \(t_{m}\) زمانی که در آن \(L\) بیشینه می‌شود، باید \(\frac{\partial L}{\partial t} = 0 \) را حل کرد:

$$ ۱ – \psi^{N}(t_{m}) \left( ۱ + t_{m} \log{(\psi)} \frac{\partial N}{\partial t} |_{t_{m}} \right) = ۰$$

حل این معادله به صورت تحیلی ناممکن است؛ اما می‌توان به صورت عددی یا از روی نمودار، مقدار \(t_{m}\) را تخمین زد.

شکل ۱ – نمودار احتمال شکست توطئه‌ای با ۵۰۰۰ کارمند و \(p = ۵ \times ۱۰^{-۶}\). خط آبی تعداد توطئه‌گران را ثابت فرض کرده. نقطه‌چین قرمز تعداد آن‌ها را با تابع گمپرتز کم کرده و خط‌چین نارنجی هم آن‌ها را به صورت نمایی نسبت به زمان از میان برداشته.

تخمین پارامترها

برای داشتن یک پیش‌بینی خوب، پیش از هر چیز باید مؤلفه‌های معادلهٔ فوق را تخمین بزنیم. هر چه تخمین ما بهتر باشد، دقت پیش‌بینی هم بالاتر است. مهم‌ترین مؤلفه‌ای که باید تخمین زده شود، \(p\) یا همان احتمال لو رفتن یا شکست توطئه است. اگر \(p\) صفر باشد، توطئه تا ابد لو نمی‌رود. در عمل چنین مقداری برای \(p\) متصور نیستیم. توطئه‌های زیادی در طول تاریخ لو رفته‌اند. ما با نگاه کردن به داده‌های این توطئه‌های لو رفته، می‌توانیم مقدار مناسب \(p\) را حدس بزنیم. مقالهٔ گریمز از سه نمونه استفاده کرده است:

  • برنامهٔ جاسوسی پریزم که توسط آژانس امنیت ملی ایالات متحده (NSA) پیش برده می‌شود؛ برنامهٔ دولتی است که با کمک شرکت‌های خدمات دهنده (از جمله گوگل، مایکروسافت، فیسبوک و اپل) از کاربران اینترنت جاسوسی می‌کند. مقدار انبوهی داده از مشترکان تلفن و اینترنت توسط این پریزم شنود می‌شد. ادوارد اسنودن در سال ۲۰۱۳ (۱۳۹۲ ه.خ) دست به افشای این توطئه زد.
  • آزمایش سیفلیس تاسکیگی در سال ۱۹۳۲ (۱۳۱۱ ه.خ) در شهرک تاسکیگی ایالت آلابامای آمریکا انجام شد. هدف این تحقیق بررسی سیر بیماری در مردان آمریکایی آفریقایی‌تبار بود. در سال ۱۹۴۷ (۱۳۲۶ ه.خ) کشف شد که پنیسلین درمان مؤثری برای سیفلیس است؛ اما آزمایش تاسکیگی شرورانه ادامه پیدا کرد و به کسانی که درگیر بیماری بودند، پنیسلین داده نشد.
  • رسوایی علوم قانونی FBI زمانی افشا شد که دکتر فردریک وایتهورست، اسنادی از آزمایشگاه اف‌بی‌آی افشا کرد که نشان می‌داد، آزمایشات علوم قانونی این سازمان شبه‌علمی و نادرست است. در نتیجهٔ این آزمایشات بی‌گناهان زیادی به اشتباه محکوم به اعدام یا زندان‌های طولانی‌مدتی شدند که جان بسیاری از آن‌ها را گرفت.

با داده‌های این سه رسوایی می‌توان مقدار پارامتر \(p\) را تخمین زد. فرض کنیم پس از گذشت زمان \(t\) که توطئه برملا شد، احتمال شکست \(L \geq ۰/۵\) خواهد بود. کران پایین \(p\) نیز برابر خواهد بود با:

$$p > ۱ – \sqrt[N(t)]{۱ – \frac{\ln ۲}{t}}$$

اما باز هم ابهاماتی در این تخمین‌ها، به خصوص در مورد تعداد کارکنان وجود دارد. مثلاً در مورد پریزم، تعداد کل کارکنان NSA حدود ۳۰٫۰۰۰ نفر است؛ اما مشخصاً تعداد آن‌هایی که از پروژهٔ پریزم خبر داشتند بسیار کمتر از این مقدار است (توقع نداریم که دربان‌ها را هم از شاهکارشان باخبر کرده باشند!)، به خاطر همین هم برای مقدار \(p\) دستمان را بالا گرفتیم. به دلیل کوتاه‌مدت بودن پروژه، تعداد کارکنان هم تقریباً ثابت بود. در مورد تاسکیگی، اوضاع پیچیده‌تر هم هست. سازمان مربوط به آزمایش در اوایل دههٔ ۱۹۳۰ تأسیس شد. تعداد دقیقی از کارکنان این سازمان در آن زمان موجود نیست و این یعنی باید برای این موضوع هم با استفاده از داده‌های دیگر، تعداد کارکنان را حدس بزنیم. برای آزمایشگاه اف‌بی‌آی هم مشکلات مشابه هست. 3در مقاله به تفضیل شرح داده شده است.

روش تجربی

مدل ما بسته به دقت پارامترها می‌تواند پیروزی یا شکست هر توطئه‌ای را پیش‌بینی کند. با استفادده از داده‌های جدول ۱، بهترین احتمال برای دهن‌لقی هر فرد (\(p = ۴/۰۹ \times ۱۰^{-۶}\)) را نشان می‌دهد.

پروژهٔ پریزم NSA
حداکثر دست‌اندرکاران۳۰٫۰۰۰
زمان افشاء۶ سال
\(p\) تقریبی\(۴/۰۹ \times ۱۰^{-۶}\)
\(\psi\) تقریبی۰/۹۹۹۹۹۵۹۱
آزمایش سیفلیس تاسکیگی
حداکثر دست‌اندرکاران۶٫۷۰۰
زمان افشاء۲۵ سال
\(p\) تقریبی\(۴/۲۰ \times ۱۰^{-۶}\)
\(\psi\) تقریبی۰/۹۹۹۹۹۵۸۰
رسوایی FBI
حداکثر دست‌اندرکاران۵۰۰
زمان افشاء۶ سال
\(p\) تقریبی\(۲/۴۵ \times ۱۰^{-۴}\)
\(\psi\) تقریبی۰/۹۹۹۷۵۵۰۰
جدول ۱

نتایج

داده‌های جدول ۲ مربوط به تعداد کارکنان توطئه‌های مختلف است. این داده‌ها مستقیماً با پارامتر \(N(t)\) در ارتباط است. به جز توطئهٔ دروغین بودن سفر به ماه، برای بقیه می‌توان تعداد کارکنان را در طول زمان، ثابت در نظر گرفت؛ یعنی \(N(t) = N_{۰}\). در مورد قضیهٔ ناسا، چون توطئه، یک بار رخ داده، پس تعداد دست‌اندرکاران به مرور زمان (بر اثر مرگ و میر) طبق معادلهٔ ۵ کاهش می‌یابد. دوباره تأکید می‌کنم که این اطلاعات خیلی واقع‌گرایانه نیست.

توطئهتعداد کارکنانجمع کل
دروغ سفر به ماه
حداکثر تعداد کارکنان ناسا (۱۹۶۵)۴۱۱٫۰۰۰۴۱۱٫۰۰۰
فریب تغییرات اقلیمی
مجمع ژئوفیزیک آمریکا۶۲٫۰۰۰
ناسا (حال حاضر)۵۸٫۰۰۰
آکادمی توسعهٔ علم آمریکا۱۲۰٫۰۰۰
اعضای انجمن سلطنتی۱۶٫۰۰۰
انجمن فیزیک اروپا۱۲۰٫۰۰۰
اقلیم‌شناسانی که مقاله منتشر کردند ۲۹٫۰۸۳ \(\approx\)
جمع کل۴۰۵٫۰۰۰\(\approx\)
توطئهٔ واکسن
مرکز کنترل بیماری (CDC)۱۵٫۰۰۰
سازمان بهداشت جهانی (WHO)۷٫۰۰۰
جمع کل۲۲٫۰۰۰
پنهان کردن درمان سرطان
نوارتیس۶۵٫۲۶۲
فایزر۱۱۶٫۵۰۰
روشه۷۸٫۶۰۴
سانوفی۱۰۵٫۰۰۰
مرک اند کو۷۰٫۰۰۰
جانسون اند جانسون۱۲۲٫۲۰۰
گلاکسواسمیت‌کلاین۹۹٫۰۰۰
آسترازنکا۵۷٫۵۰۰
جمع کل۷۱۴٫۰۰۰\(\approx\)

نتیجه‌گیری

جدول ۳ حاوی نتایج این تحقیق است. البته با توجه به دقت مورد استفاده در این تحقیق، خطای بسیار زیادی (شاید تا ۱۰۰٪ خطا) متوجه اعداد است. حتی با این فرض، باز هم اکثر توطئه‌های مذکور بعد نهایتاً ده سال محکوم به افشا و شکست‌اند.

توطئهزمان شکست (سال)
دروغ سفر به ماه (تعداد ثابت / پایدار)۳/۶۸
دروغ سفر به ماه (گمپرتز / تک‌رویداد)۳/۶۸
تقلبی بودن تغییرات اقلیمی (فقط دانشمندان)۲۶/۷۷
تقلبی بودن تغییرات اقلیمی (تمام بدنهٔ علمی)۳/۷۰
توطئهٔ واکسن (فقط CDC و WHO)۳۴/۷۸
توطئهٔ واکسن (به همراه کارخانه‌های داروسازی)۳/۱۵
پنهان کردن درمان سرطان۳/۱۷
جدول ۳: هر تئوری توطئهٔ رایج چقدر زمان نیاز دارد؟

پاورقی

دنباله‌دارها در تاریخ

دست‌نوشته و اسلایدهای ارائهٔ من در دومین باشگاه نجوم کرمان

نوشتهٔ زیر، دست‌نوشتهٔ من به مناسبت دومین باشگاه نجوم کرمان است که در تیرماه ۹۹ برگزار شد. آن روزها به بهانهٔ ورود دنباله‌دار نئووایز 1Neowise به آسمان شب، باشگاه نجوم تیر ماه کرمان را به دنباله‌دارها اختصاص دادیم.

اولین گزارش‌های رصد مربوط به دنباله‌دارها مربوط به هزارهٔ سوم پیش از میلاد است. ظهور ناگهانی دنباله‌دارها، به دلیل به‌هم زدن هارمونی آسمان، نشانهٔ شومی از طرف خدایان دانسته می‌شد. فلاسفهٔ طبیعی یونان، برای درک منشاء تلاش‌هایی کرده بودند. ارسطو که نزدیک به یک و نیم هزاره نظراتش در حوزهٔ نجوم و فیزیک معتبر بود، بر این باور بود که دنباله‌دارها تجلی جو زمین‌اند.

در قرون وسطی، وحشت از این دست سنگین خداوند به اوج خود رسید. باور بر این بوده که ظهور دنباله‌دارها نشانهٔ بلایای طبیعی مثل سیل و زلزله‌اند. در قرن ۱۶ و اوایل قرن ۱۷، دنباله‌دارها تیتر اصلی روزنامه‌ها بودند. یک شعر قرن پانزدهمی دنباله‌دارها را چنین توصیف می‌کند:

«آن‌ها تب، مریضی، آفت و مرگ می‌آورند. اوقات سخت، کمبود و دوران قحطی بزرگ»

پای ستاره‌های دنباله‌دار به هنر هم باز شده بود. در آثاری مثل فرشینهٔ بایو، که پارچه‌ای است که رویدادهای مربوط به تسخیر انگلستان توسط ویلیام نورماندی در سال ۱۰۶۶ میلادی را روایت می‌کند. یا یک دیوارنگار عصر رنسانس ایتالیا مربوط به جوتو دی باندونه در پادوا ظهور دنباله‌دار معروف هالی را به تصویر کشیده‌اند. (همچنین آثار نیایش مغان)

تب دنباله‌دار که هنوز هم باور رایجی است، از ظهور دنباله‌دار هالی در سال ۱۹۱۰ نشأت می‌گیرد. این عقیده که دنباله‌دارها اسید پروس یا هیدروژن سیانید را در زمین پخش می‌کنند و باعث مسمومیت مردم می‌شود، ترس و وحشت زیادی آفریده. گرچه اخیراً کاشف به‌عمل آمده که هیدروژن سیانید یکی از ترکیبات دم دنباله‌دار است. با توسل به این باور، فروشنده‌های دوره‌گردِ زرنگ از فروش قرص‌های دفع اسید پروس، پول زیادی به جیب زدند. در سال ۱۹۹۷ میلادی (۱۳۷۶ هجری خورشیدی) زمانی که دنباله‌دار هیل-باپ پرفروغ شد، ۳۹ نفر از فرقهٔ Heaven’s Gate دست به خودکشی جمعی زدند. آن‌ها بر این عقیده بودند که با این کار می‌توانند زمین را ترک کنند و با سفینهٔ آدم‌فضایی‌هایی که دنباله‌دار هیل-باپ را مشایعت می‌کردند سفر کنند.

تحقیقات اخترشناسی روی دنباله‌دارها در ابتدا کند و کم‌رنگ بود. پتروس آپیانوس، اخترشناس آلمانی، نخستین اخترشناس عصر جدیدی بود که با استفاده از مشاهدات رصدی دریافت که دم دنباله‌دارها در خلاف جهت موقعیت خورشید قرار دارد. او این پدیده را در کتاب خود Astronomicum Caesareum، که در سال ۱۵۴۰ منتشر و تقدیم شاه چارلز پنجم کرد، شرح داد.

چند دهه بعد، اخترشناس شهیر دانمارکی، تیکو براهه، دریافت که دنباله‌دارها اجرام مستقلی‌اند. او از روش اختلاف منظر، فاصلهٔ دنباله‌دار بزرگ ۱۵۷۷ را حدود ۲۳۰ برابر قطر زمین اندازه‌گیری کرد؛ چیزی نزدیک به ۱/۵ میلیون کیلومتر. این کشف نظر ارسطو مبنی بر حضور دنباله‌دار در داخل جو زمین را رد کرد و نشان داد که دنباله‌دارها اجرامی فرای مدار ماه هستند.

ولی دنباله‌دارها روی چه مسیری حرکت می‌کنند؟ این پرسش بزرگی بود که ستاره‌شناسان را برای مدت‌ها درگیر کرده بود. تیکو براهه نخستین کسی بود که باور داشت دنباله‌دارها به صورت دوره‌ای بازمی‌گردند. از سوی دیگر، یوهانس کپلر، ستاره‌شناس مشهور، بر این عقیده بود که دنباله‌دارها در مسیر مستقیم‌الخط حرکت می‌کنند.

یوهانس هِوِلیوس، اخترشناس و قانون‌گذار گُدانسکی، همانطور که ما اکنون می‌دانیم، باور داشت که مدار دنباله‌دارها سهموی و هذلولی بود. این اختلاف نظر باعث شد هولیوس کتاب خود، کامتوگرافی (Cometographia) را در سال ۱۶۶۵ منتشر کند. او در این کتاب خواص ظاهری دنباله‌دارها را شرح داد و دست به طبقه‌بندی دنباله‌شان زد.

در سال ۱۶۸۰، ادموند هالی ۲۴ ساله، دنباله‌دار بزرگی را کشف کرد. این دوست ایزاک نیوتون که بعدتر به مقام اخترشناس سلطنتی نائل آمد، گفتهٔ شش دهه پیشِ کپلر مبنی بر مستقیم بودن حرکت دنباله‌دارها به شدت تشکیک کرد. هالی در ملاقاتی با نیوتون توضیح می‌دهد که احتمالاً دنباله‌دار سال ۱۶۸۰، روی مداری به‌شدت خمیده حرکت می‌کند.

ادموند هالی با استفاده از این یافته شروع به محاسبه می‌کند و به این نتیجه می‌رسد که این دنباله‌دار روی یک بیضی دراز حرکت می‌کند و در سال ۱۷۵۸ بازمی‌گردد. هالی در سال ۱۷۴۸ درگذشت و نتوانست موفقیت بزرگش در مکانیک سماوی را ببیند؛ چرا که در شبانگاه ۲۵ دسامبر ۱۷۵۸، یوهان گئورگ پالیتش، ستاره‌شناس و کشاورز آلمانی متوجهٔ لکهٔ نور کوچکی در صورت فلکی حوت شد… دنباله‌داری که اکنون با نام دنباله‌دار هالی شناخته می‌شود، به زمین نزدیک شده. بنابر این، این دنباله‌دار هر ۷۶ سال ظهور می‌کند. آخرین بار هم در سال ۱۹۸۵/۶ (۱۳۶۶) دیده شد.

این اتفاق شکل مداری دنباله‌دارها را برای ما روشن ساخت. ولی آن‌ها از کجا می‌آیند؟ و علت این پدیدهٔ نادر و زیبا چیست؟ در سال ۱۹۵۰، اخترشناس هلندی، جان هندریک اورت، حدس زد که احتمالاً منشأ دنباله‌دارهای بلنددوره، ظرفی است که منظومهٔ سیاره‌ای ما را مانند پوسته‌ای در بر گرفته است. این پوسته که به ابر اورت معروف است، باید بیش از ۱/۶ سال‌نوری از ما فاصله داشته‌باشد. علاوه بر ابر اورت که شاهد رصدی دال بر وجود آن نداریم، ارنت اوپیک، دانشمند استونیایی، در سال ۱۹۳۲ حدس مشابهی زده بود. منشأ دنباله‌دارهای میان‌دوره، احتمالاً باید کمربند کویپر باشد.

آن‌جا، در لبهٔ منظومه خورشیدی، احتمالاً ۱۰۰ میلیارد تکهٔ منجمد از جنس سنگ و یخ با قطر چند متر تا حدود ۱۰۰ کلیومتر در حال پرسه زدن‌اند. این اجرام، هسته‌های دنباله‌دارها هستند. جوتو، کاوشگر فضایی ESA، زمانی که از ۶۰۰ کیلومتری دنباله‌دار هالی می‌گذشت، نخستین تصویر نمای نزدیک از چنین جرمی را ارایه کرد.

عکس‌هایی که جوتو گرفته بود یک بادام‌زمینی کیهانی با ابعاد تقریبی ۱۵ در ۶ کیلومتر و به‌شدت تاریک را نشان می‌داد که توسط غباری با آلبدوی پایین پوشانده شده بود. ستون‌هایی از بخار درحال تبخیر از فواصل مجزا روی سطح هالی به بیرون پرتاب می‌شدند. این ماده که با غبار مخلوط شده بود حاوی نسبت بالایی از مواد آلی مثل آمینو اسیدها بود که از بلوک‌های سازندهٔ حیاتند. و نیز هالی در هر ثانیه حدود ۶۰ تن از جرم خود را از دست می‌داد.

فایل پی‌دی‌اف ارائه از این‌جا برای دانلود در دسترس است.

[۳d-flip-book mode=”fullscreen” pdf=”

“][/3d-flip-book]

پاورقی

  • 1
    Neowise

«فناوری‌های ما می‌تواند بشریت را نابود کند!»

گفتوگوی خبرگزاری اسپوتینک با دمیتری اورلف، مهندس و نویسندهٔ روسی-آمریکایی در مورد تکنولوژی

ما انسان‌ها فناوری را توسعه دادیم تا خادم ما باشد؛ اما اکنون بیشتر از هر زمان دیگری به نظر می‌رسد فناوری‌هایی که به دست ما و برای راحت کردن زندگی ما توسعه داده شده‌اند؛ تبدیل به مخدوم ما می‌شود. حال که ستایش فناوری می‌رود تا جای عبادت روزانه را بگیرد و نقد تکنولوژی دست‌کمی از کفر و شرک ندارد؛ کار منتقدانی مثل اورلف شجاعانه است. دمیتری اورلف 1Dmitry Orlov یا به روسی Дми́трий Орло́в مهندس و نویسندهٔ روسی-آمریکایی است که در زمینهٔ ضعیف شدن جوامعی مثل ایالات متحده کار می‌کند. من اورلف را از نامهٔ سرگشاده‌اش به گرتا تونبری که در مجلهٔ یوتوپیا منتشر شد می‌شناسم. مصاحبهٔ او با خبرگزاری اسپوتنیک آلمانی که من آن را از روی متن انگلیسی ترجمه کردم، به نظرم جالب و آموزنده آمد. انتشار این نوشته به معنی تأیید تمام و کمال گفته‌های آقای اورلف نیست. به نظرم گاهی تندروی می‌کند؛ اما جنس تندروی اورلف از جنس تندروی ریچارد استالمن و ایوان ایلیچ است که توجه ما را به بخش غریب ماجرا جلب می‌کند. می‌توانید نسخهٔ اصلی این مصاحبهٔ جذاب را از وبلاگ کلاب اورلف در کنار سایر نوشته‌های او بخوانید. اگر متوجه ایراد یا کاستی در ترجمه شدید، اول ببخشید و سپس به من بگویید تا مشکل را رفع کنم.


پرسش: آقای اورلف نام کتاب جدید شما «کوچک شدن فن‌کره» 2Shrinking the Technosphere است. پرسش‌های من این است: فن‌کره 3من واژهٔ تکنوسفر (Technosphere) را با توجه به ترجمهٔ کلمات مشابه زمین‌شناسی و هواشناسی به فن‌سپهر یا فن‌کره ترجمه کردم. چیست؟ رویکرد شما در این خصوص چیست؟ و با توجه به این که خود شما هم به عنوان یک فناور، یک دانشمند رایانه شناخته می‌شوید، برای شنونده‌های ما توضیح دهید که کلاً از این موضوع چه برداشتی می‌کنید؟

پاسخ: خوب، واژهٔ فن‌کره کمابیش ابداع ولادیمیر ورنادسکی است و او پیش از نظریهٔ گایای لاولاک از طرفدار بزرگ این ایده بود که زیست‌کره، بخشی از زمین که حیات در آن وجود دارد، یک موجود زنده است. سپس او واژهٔ «ادراک‌کره» 4Nooshere: نوسفر که از ترکیب دو واژهٔ یونانی νόος به معنی ذهن و ادراک و σφαῖρα به معنی کره ساخته شده. را ابداع کرد که اساساً دانش، دانش انسانیِ زیست‌کره و قلمروی فیزیکی بود که به ما این امکان را داد که آن را از راه‌های مختلف گسترش دهیم. او واقعاً یک خوشبین علمی بود. او فکر می‌کرد که علم تجربی به ما این قابلیت را می‌دهد که در بهبود زندگی همهٔ ساکنان زمین پیشرفت‌های چشمگیر داشته باشیم.

او همچنین گفت که چیزی به نام فن‌کره وجود دارد و این اصطلاح از آن زمان تا حدودی کاربرد داشته است. اما بعداً مشخص شد که ادراک‌کره واقعاً نامشخص و درهم‌برهم است. هیچ معلوم نیست که از علم برای خیر یا شر استفاده می‌شود؛ مثلاً رواج سلاح‌های هسته‌ای نشان می‌دهد که ادراک‌کره چیز خیراندیشی نیست.

و در عوض ما شاهد ظهور فن‌کره‌ای هستیم که یک قلمرو فناوریک واحد، یکپارچه و جهانی است و کنترل آن از توانایی هر کسی خارج است. یعنی موجودی است که می‌توان گفت ذهن خودش یا دست‌کم دستور کار و روش‌های خودش را دارد. در واقع او است که از انسان‌ها استفاده می‌کند، نه برعکس. ما تسلط زیادی بر آن نداریم. تنها کاری که از دست ما بر می‌آید این است که سعی کنیم آن را در زندگی خودمان محدود کنیم.

فن‌کره در حال حاضر یک دورهٔ گزار را سپری می‌کند. سعی می‌کند به طور پیوسته گسترش یابد؛ اما این امر باعث گسترش استفاده از منابع طبیعی می‌شود و از آن‌جا که مقدار منابع طبیعی در دسترس نیز محدود است، این گسترش نمی‌تواند تا ابد ادامه داشته باشد. هم‌اکنون فن‌کره در حال شکسته شدن به مناطقی است که از نظر تکنولوژیکی به توسعه‌یافته و عقب‌افتاده تقسیم می‌شود و مناطق حائلی هم بین این بخش‌های فن‌کره است. این فرایند بسیار جالب و مهمی است که نیاز به توجه دارد زیرا واقعاً به استراتژی سیاسی، اقتصادی یا مالی خلاصه نمی‌شود. همان‌طور که گفتم فن‌کره برای خودش دستور کار دارد و برای این که بفهمیم چه می‌کند مهم است که مانند ماشین فکر کنیم و این چیزی نیست که ما معمولاً انجام دهیم. و همچنین باید هر مفهموم اخلاقی را کنار بگذاریم؛ چون فن‌کره هیچ درکی از اخلاق ندارد. اگر به نفعش باشد می‌تواند ما را خوشحال نگه دارد یا بکشد یا چیزی بین این دو.

پرسش: اگر درست متوجه شده باشم، منظور شما از تکنولوژی، واقعاً این نیست که مثلاً مردم بخاطر بحران کرونا در خانه کار می‌کنند و به کنفرانس‌های آنلاین می‌روند؟ آیا شما یک دیدگاه گسترده‌تر از کلیت این موضوع ارائه می‌دهید؟

پاسخ: خوب، بحران کرونا از این جهت که باعث شد فن‌کره سلطهٔ بیشتری به چنگ آورد برایش بسیار مفید بوده است. یکی از واجبات فن‌کره این است که تا ابد تسلطش را بر ما انسان‌ها افزایش دهد. از موجودات زنده خوشش نمی‌آید، ماشین‌ها و ربات‌ها را ترجیح می‌دهد. مایل است که تا حد ممکن انسان‌ها هم مانند ماشین رفتار کنند. پس سعی می‌کند که برای همه، عملکردهای فنی تعریف کند و همه از پروتکل‌های خاصی پیروی کنند. و البته سعی می‌کند تا همه را زیر نظر داشته باشد. به محض این که کسی پایش را کج گذاشت، جایی آژیر خطری به صدا در می‌آید تا یک کاردان (تکنیسین) به مشکل رسیدگی کند. اساساً آدم‌ها برای فن‌کره مشکل فنی به حساب می‌آیند که باید حل شود و راه حل آن هم جایگزین کردن عملکردهای انسانی با عملکردهای اتوماتیک (هوش مصنوعی، ربات‌ها و…) با بیشترین شدت و حدت و کنترل انسان‌های باقی‌مانده (چرا که نمی‌توان انسان‌ها را کاملاً حذف کرد، به خصوص آدم‌های فنی) تا حد امکان است. ویروس کرونا با وادار کردن مردم به حفظ فاصله و تکیه بر ارتباطات الکترونیکی به جای ارتباط رو در رو به فن‌کره این اجازه داده است که تخریب روابط انسانی را به حداکثر برساند. چیزی که باعث می‌شود رفتار ما بیشتر شبیه به ربات‌ها بشود و این برای فن‌کره یک برد است.

پس او از این فرصت که توسط یک ویروس نه‌چندان کشنده برایش فراهم شده بود به خوبی جهت گسترش نفوذش استفاده کرد.

پرسش: آقای اورلف، شما در کتاب جدیدتان نوشتید: «بیشتر مردم از محصولات جایگزین پیشرفته، اجاق مایکروویو، گوشی هوشمند و… خوشحال‌اند. دستگاه‌ها دست‌خط خوش را به چیز بی‌اهمیت منسوخی تنزل دادند.» از روی سادگی می‌پرسم، چه ایرادی دارد؟

پاسخ: خوب، این چیزها برای مدتی خوب کار می‌کند. اجاق مایکروویو مدت مثلاً سه تا پنج سال کار می‌کند و سپس از کار می‌افتد. و بعد شما چه می‌کنید؟ تمام! یکی دیگر می‌خرید؟ اگر پول نداشته باشید چه؟ اگر به‌خاطر این که منابع برای ساخت اجاق مایکروویو تمام شده، دیگر اجاق مایکروویوی ساخته نشود چه؟ اگر کشورتان دیگر نتواند به‌دلیل ورشکستگی اجاق مایکروویوی وارد کند و کشورهای صادرکننده هم به صورت اعتباری اجاق مایکروویوی نفروشند چه؟ آن وقت شما گیر می‌افتید چون غذا پختن را فراموش کردید و سپس از گرسنگی می‌میرید. ایراد تکنولوژی این است. مثل زمانی که از نردبان بالا بروید و پله‌های زیر پایتان را ببرید و بسوزانید. فقط می‌توانید بالا بروید. راه برگشتی نیست. در این صورت تنها کاری که می‌توانید بکنید این است که بیوفتید و بمیرید.

پرسش: پاسخ جالبی بود. بسیار سپاسگزارم. در بخش جذاب دیگری نوشتید: «پیش از هر چیز، این پرسش که دقیقاً چه چیزی در امکانات جدید کارآمد است به سختی مورد بررسی قرار می‌گیرد…» من کمی آن را کوتاه می‌کنم: اساساً چیزی که نوشتید من را یاد رودی دوچکه انداخت. او جامعه‌شناس، فعال سیاسی و رهبر دانشجویی معروفی در دههٔ شصت (دههٔ چهل هجری خورشیدی) آلمان غربی بود. وی بعداً با تیر کشته شد. او در یک مصاحبه با ژرمن تی‌وی گفته بود که اساساً با در نظر گرفتن پیشرفت تکنولوژی، آدمیزاد دیگر مجبور به کار کردن نیست. در آینده راه‌حل‌های فنی به آدم‌ها در امورشان کمک می‌کنند و به آن‌ها وقت آزاد بیشتری می‌دهند. سؤال من این است که چرا چنین چیزی عملی نیست؟ چرا این وعده محقق نشد؟

پاسخ: به خاطر این که هدف فناوری، نه سود رساندن به انسان‌ها که سود رساندن به فن‌کره است. فن‌کره از انسان‌ها به عنوان اجزای متحرک استفاده می‌کند و به ازای خدماتشان به آن‌ها حداقل هزینه را پرداخت می‌کند تا گسترهٔ نفوذش را شدیداً و به سرعت افزایش دهد. پس واقعاً امیدی نیست که با گسترش استفاده از فناوری، آزادی به دست آوریم. ما می‌توانیم با محدود کردن انتخاب‌های تکنولوژیک خود به موارد ضروری برای خودمان مقداری آزادی به‌دست آوریم. اما نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که با آتش بتوان آتش را خاموش کرد.

پرسش: جالب بود. حالا چرا فناوری مشاغل را نابود می‌کند؟

پاسخ: چون آدم‌ها شلخته‌اند. خوبی آدم‌ها این است که اگر به حال خودشان رهایشان کنیم، آدم‌های بیشتری می‌سازند؛ تولید مثل می‌کنند. ماشین‌ها تولید مثل نمی‌کنند؛ در واقع باید آن‌ها را بسازید. از سوی دیگر حتی بعد از این که آدم‌ها از کار می‌افتند، باید به آن‌ها غذا و سرپناه بدهیم. به این بازنشستگی می‌گویند. نمی‌توانید مثل ماشین آن‌ها را اوراق کنید. پس این خوبی‌ها و بدهی‌های خودش دارد. همچنین انسان‌ها انتظار هفته‌های کاری دارند. آن‌ها نمی‌توانند بیست و چهار ساعت روز و هفت روز هفته را کار کنند. از سوی دیگر تهیهٔ غذا از تولید برق آسان‌تر است و انسان می‌تواند تا حدودی خودش غذای خودش را فراهم کند. باز هم خوبی‌ها و بدی‌ها در توازن‌اند پس در نهایت فن‌کره فقط از آدم‌ها خوشش نمی‌آید. او می‌خواهد با بیشترین شدت و حدت ما را با هوش مصنوعی و ربات تعویض کند.

پرسش: بسیار خوب! آقای اورلف شما همچنین در کتاب جدیدتان نوشتید که تکنولوژی می‌تواند مانند یک فتیش باشد و انسان را به بردگی بکشاند و آن‌ها به مثلاً گوشی‌های هوشمند وابسته کند. آیا این همان «فتیش»‍ی است که توسط کارل مارکس ابداع شد؟ اصلاً منظور شما دقیقاً چیست؟

پاسخ: نه. منظورم فتیش جنسی است. کسانی که پاپوش و جوراب یا چرم و چیزهایی شبیه به این را دوست دارند. یک چیزی در آن حد است. کسانی را مثلاً در وسایل حمل و نقل عمومی می‌بینید که جوری به گوشی هوشمندشان می‌چسبند که انگار نوعی طلسم برای دفع شر است. ببینید ملت چگونه گوشی هوشمندشان را نوازش می‌کنند. اساساً این علامت یک جور اختلال روانی وابستگی یا اختلال دلبستگی است. اگر گوشی هوشمندشان را ازشان بگیرید؛ حتی اگر دو سه روز بدون وای‌فای دوام بیاورند، احتمالاً کاتاتونیک می‌شوند، گوشه‌ای می‌نشینند و خودشان را عقب و جلو می‌کنند. بعد آن‌ها به درمان‌های روانپزشکی نیاز پیدا می‌کنند. بنابراین مردم به این مهم پی می‌برند و دسترسی به اینترنت را نوعی حقوق بشر تلقی می‌کنند. حالا این از دید فن‌کره عالی است! این چیزی است که آدم‌ها را سلطه‌پذیر می‌کند. برای این که آن‌ها دست از پا خطا نکنند، تنها کافیست تهدید کند که دسترسی‌شان به اینترنت را قطع می‌کند. این کار همه چیز را حل می‌کند.5شاید یک نمونهٔ محسوس وابستگی ما به اینترنت، قطعی عمومی ماجرای آبان ۹۸ باشد. – مترجم لازم نیست حتماً حبسشان کنید، کتکشان بزنید یا مجازاتشان کنید؛ تنها کافیست از قطع اینترنت بترسانیدشان!

پرسش: این من را به سؤال بعد هدایت می‌کند؛ چرا که در زبان آلمانی برای وصف چیزی که در کتاب جدیدتان نوشتید، واژه‌ای وجود دارد. در آلمانی اصلاح 6کیش تکنولوژیtechnologie gläubigkeit یا wissenschaft gläubigkeit 7کیش علم به کار می‌رود. این به معنای تمایل به نادیده گرفتن آثار منفی یا تقدیس فناوری است. آیا منظور شما هم همین است؟

پاسخ: خب، بله. این که فناوری خوب است، این که فناوری مدرن از فناوری قدیمی بهتر است، تکنولوژی هرچه بیشتر بهتر است و هر مشکلی یک چارهٔ فناورانه دارد، یک اصل اعتقادی است که کسی حق تشکیک در آن را ندارد. هیچ وقت این بحث بالا نمی‌گیرد که ما در حال حاضر بیش از حد فناوری داریم یا بیش از حد به تکنولوژی وابسته‌ایم و باید به رویکردهای صدها، هزاران و یا حتی میلیون‌ها سال پیش بازگردیم چون این شیوه‌ها در درازمدت آسیبی به ما نمی‌رسانند؛ در حالی که فناوری‌هایی که امروزه استفاده می‌کنیم (چون جدید هستند، هنوز امتحانشان را پس ندادند) می‌تواند فاجعه‌آفرین باشد. می‌تواند آسیب بسیار بزرگی بزند و شدیداً مضر باشد.

پرسش: چون از چیزهایی مثل استفاده از تکنولوژی به منظور نظارت 8Survillance هم گفتید، غیرمستقیم به بخش نظامی و جاسوسی هم اشاره کردید. آیا شما هم مثل جولین آسانژ و ادوارد اسنودن منتقد این فناوری‌های نظارتی هستید؟ نظر شما در این مورد چیست؟

پاسخ: خوب این هم خوبی‌ها و بدی‌های خودش را دارد. اگر در روستای کوچکی که همه یکدیگر را می‌شناسند و می‌خواهند از یکدیگر دفاع کنند، ساکن باشید؛ آن‌جا نرخ جرم و جنایت کم‌تری وجود دارد و این‌گونه بچه‌ها در کوچه بازی می‌کنند و همه هم خوشحالند. ولی اگر مردم را با هم قاطی کنید و مجبورشان کنید که در شهرهای بزرگ با غریبه‌ها زندگی کنند، کلی حس غربت آن‌جاست و به‌خاطر همین هم جرم و جنایت زیادی رخ می‌دهد؛ چراکه در آن محیط‌ها مردم زیاد با هم روبه‌رو نمی‌شوند. راه چاره نظارت است. این به خوبی زندگی در جوامع کوچک نیست ولی به هر حال این هم یک راه‌حل است. پس دوربین‌های امنیتی همه‌جا نصب شدند تا جان مردم را نجات دهند و از وقوع جرم در مناطق خطرناک جلوگیری شود. اساساً این یک راه‌حل بد برای یک مشکل بد است.

اما از این دید که این فناوری‌ها باعث کنترل مردم می‌شود. از این نظر که به سرکوب آزادی بیان و برخورد با مخالفان کمک می‌کند، وحشتناک است. پس مثلاً تمام سانسورهای شبکه‌های اجتماعی فقط به این بهانه که سخنی به مذاق کسی خوش نمی‌آید یا مخالف ایدئولوژی کسی است به عنوان سخنان تنفرآمیز، قلدری یا توهین‌آمیز برچسب‌گذاری و سانسور می‌شود. خوب این خیلی بد و خطرناک است.

پرسش: سؤال بعدی: چه کسی از تکنولوژی نفع می‌برد؟

پاسخ: خوب، پیش از همه، ذینفع اصلی فناوری، خود فن‌کره است. از این طریق می‌تواند دستورکار رشد بی‌نهایت و سلطه‌گری حداکثری‌اش را ماندگار کند. مهندسان و تکنسین‌ها قطعاً از کسانی هستند که تکنولوژی به آن‌ها سود می‌رساند چون فن‌کره آن‌ها را مفید می‌داند. متخصصان مختلف زیادی هم ذینفع خواهند بود. حتی کارگران یدی در مشاغلی که نمی‌تواند اتوماتیک یا با ربات تعویض شود هم سود می‌برند؛ اما به محض این که ربات بتواند جای آن‌ها را بگیرد، آن‌ها تقریباً به کل بی‌مصرف تلقی خواهند شد. بنابراین فن‌کره با دادن الکل و مواد مخدر با آن‌ها مقابله می‌کند تا خاطرجمع شود که زودتر می‌میرند و این یک الگوی معمول است.

پرسش: آقای اورلف، می‌رویم سراغ سؤال بعد که پیش‌تر پاسخ کلی به آن داده بودید. فناوری چه نقشی در اقتصاد و تجارت دارد؟

پاسخ: نقش بسیار عظیمی دارد؛ زیرا در حال حاضر بدون نفت خام، تعداد بسیار کمی از فعالیت‌های اقتصادی میسر هستند. هیچ چیز بدون مشتقات نفت خام حرکت نمی‌کند. هیچ چیز سبزی در موردش وجود ندارد و نخواهد داشت و به هر حال این یک فرایند تکنولوژیک است. در واقع فن‌کره پس از کشف سوخت‌های فسیلی متولد شد؛ ابتدا زغال‌سنگ سپس نفت، گاز طبیعی و انرژی هسته‌ای و این تا زمانی که این منابع قابل بهره‌برداری باشند، ادامه خواهد داشت. و اکنون این منابع در اکثر نقاط جهان در حال اتمام است. فن‌کره باید خود را در مناطق غنی‌ای که امید بیشتری برای زنده نگه داشتن فن‌کره دارد؛ جدا و منزوی کند. پس اگر نگاهی به تجارت جهانی بیاندازید، متوجه می‌شوید بیشترین سهم تجارت بین مناطقی است که می‌تواند زیستگاه مناسبی برای فن‌کره باشد. و مناطق مختلفی که فن‌کره آن‌ها را برای نیل به اهدافش بی‌مصرف می‌داند، خود را جدا می‌بینند.

پرسش: آقای اورلف، به طور کلی در مورد فناوری هسته‌ای چه نظری دارید؟

پاسخ: متأسفانه در کل چیزی به نام فناوری هسته‌ای وجود ندارد. فناوری هسته‌ای ایالات متحده را مثال می‌زنم. حدود صد نیروگاه هسته‌ای در آمریکا وجود دارد. تعداد زیادیشان هنوز در حال کارند. تعداد زیادیشان هم بسیار کهنه هستند. در این قسمت، ایالات متحده فناوری یا بودجهٔ کافی برای تخریب ایمنشان را ندارد. تا جایی که برای جایگزینی این نیروگاه‌ها دیگر تخصص فنی لازم را ندارد و آخرین تلاششان برای ساخت نیروگاه هسته‌ای یک هزیمت بود.

از طرف دیگر روس‌اتم، مؤسسهٔ هسته‌ای روسیه را در نظر بگیرید. آن‌ها به توسعهٔ چرخهٔ بستهٔ هسته‌ای بسیار نزدیک شده‌اند، روشی که مشکل پسماندهای هسته‌ای سطح بالا را حل خواهد کرد. این روش سوزاندن پسماندهای هسته‌ای سطح بالا را در رآکتور ممکن می‌کند تا زمانی که تبدیل به پسماندهای سطح پایینی بشود که بتوان به طور ایمن دفن شوند. این امکان را هم فراهم می‌کند که از اورانیوم ۲۳۸ 9۹۹٪ اورانیومی که در طبیعت یافت می‌شود، اورانیوم ۲۳۸ است که به درد استفاده در رآکتور هسته نمی‌خورد. به همین منظور اورانیوم را غنی‌سازی می‌کنند تا غلظت اورانیوم ۲۳۵ که چیز به‌دردبخوری است را بالا ببرند – مترجم به عنوان سوخت استفاده کنیم. در حال حاضر به این اورانیوم، اورانیوم ضعیف شده می‌گویند که برای اکثر کاربردها بی‌مصرف است، مگر برای ساخت تسلیحات آمریکایی؛ چون فلز بسیارسنگین، چگال و سختی است. ولی اگر به عنوان سوخت استفاده شود، برای هزاران سال انرژی‌مان را تأمین می‌کند.

روس‌ها این فناوری را نه فقط در روسیه که در بسیاری کشورها از جمله ایران و مصر می‌سازند. چین هم با تأخیر به‌خصوصی این فناوری را دنبال می‌کند؛ اما جواز این فناوری در دست روس‌هاست. و بقیهٔ دنیا تقریباً عقب‌مانده‌اند. حالا اگر فناوری هسته‌ای را در نظر بگیریم، روسیه، چین و شاید فرانسه مقداری ظرفیت داشته باشند؛ ولی قطعاً ایالات متحده چیزی ندارد. آلمان تصمیم گرفته که از شر تمام انواع فناوری‌های هسته‌ای خلاص شود و به استقبال انرژی‌های تجدیدپذیر برود؛ بنابر این هزینهٔ برق در آلمان شش برابر روسیه است و این تولید هر چیزی را در آلمان به یک تلاش نسبتاً بیهوده بدل می‌کند. سایر کشورها (مثل مصر) ممکن است برنامهٔ هسته‌ای روسیه را خریداری کنند و اگر با روسیه چپ بیافتند، مثل بریتانیا مجالی برای این کار نخواهند داشت.

پرسش: آقای اورلف سؤال بعدی این است. دربارهٔ همبستگی میان تکنولوژی و پزشکی نوشتید. نوشتید مثلاً اوکراین که اکنون مرکز رشد سرخک و فلج اطفال در اروپا است، در زمان شوروی این بیماری‌ها را ریشه‌کن کرده بود. می‌توانید بیشتر توضیح دهید؟

پاسخ: بله، کشور شوراها روی بهداشت عمومی سرمایه‌گزاری زیادی کرد و توانست بیماری‌های مسری زیادی را ریشه‌کن کند. میراثش هنوز هم استفاده می‌شود. مثلاً طاعون خیارکی در مناطق همسایهٔ فدراسیون روسیه در مغولستان و تووا بازگشته بود. امروز برای جلوگیری از همه‌گیری و متوقف کردن بیماری از واکسنی استفاده شد که توسط دانشمندان شوروی توسعه داده شده بود. مثال‌های مشابه دیگری هم هست. مثل واکسن اسپوتنیک پنج برای کرونا همانی است که در دههٔ ۸۰ میلادی (دههٔ ۶۰ ه.خ) توسط دانشمندان شوروی توسعه داده شده بود و اکنون تغییر کاربری داده شد تا به جنگ ویروس کرونا برود.

نمونه‌های مشابه زیادی از فناوری هست که برای نجات جان انسان‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد که بسیاری از آن‌ها به عنوان سیاستگذاری عمومی در برابر پزشکیِ تجاریِ خصوصی، مانند چیزی که آمریکایی‌ها در صدد انجام آن هستند، نسبتاً ناموفق است.

پرسش: در سؤال بعدی باز از اسپوتنیک ۵ می‌پرسم. گفتید که پیش‌تر در شوروی توسعه داده شده بود. آیا اکنون تغییر شکل یافته یا نسخهٔ جدیدی از فرمول قدیمی شوروی است؟

پاسخ: بله، تکنیکش. از آدنوویروس‌های دستکاری شده استفاده می‌کند که فاقد توانایی تکثیر در بدن انسان‌اند. واکسن از آدنوویروس به عنوان وسیلهٔ نقلیه برای تحویل استفاده می‌کند. بیشتر این فناوری همین است و اثربخشی‌اش ثابت شده. و محموله هم قطعه‌ای از ژنوم ویروس کرونا است که به طور خاصی برش داده شده است. این همان تکه‌ای است که پروتئین سنبله، پروتئینی که به ویروس امکان نفوذ به سلول‌های انسانی را می‌دهد را تولید می‌کند. و به این ترتیب آدنوویروس وارد بدن می‌شود، به سلول‌ها نفوذ کرده و محموله‌اش را آزاد می‌کند. و بعد سلول‌ها پروتئین را تولید می‌کنند و در این مرحله به جر آن پروتئین‌های سنبله، هیچ اثری از ویروس کرونا نیست. و در نهایت سیستم ایمنی بدن با پروتئین‌ها واکنش می‌دهد و پادتن به عنوان نتیجهٔ کل فرایند تولید می‌شود. از آن‌جا که آدنوویروس‌ها توانایی تکثیر ندارند، به سادگی از بدن حذف می‌شوند. پس تنها مادهٔ جدید پروتئین سنبله است. این‌ها به خودی خود سمی نیستند و در واقع کاری نمی‌کنند جز این که ماشهٔ پاسخ ایمنی بدن را می‌کشد و چون بدن آن‌ها را نمی‌شناسد، به عنوان خطر شناسایی می‌کند. به همین دلیل است که روس‌ها به سرعت توانستند به موفقیت برسند. چون این اساساً استفادهٔ مجدد از یک فن قدیمی با کمی دستکاری است.

پرسش: بسیار خوب! برگردیم به کتابتان. چرا نوشتید توانایی اخراج و سپس استثمار افراد، عنصر کلیدی در کامیابی فن‌کره است؟

پاسخ: خوب، به‌خاطر انسجام جوامع انسانی، این که در این جوامع افراد از یکدیگر مراقبت می‌کنند؛ استثمار آن‌ها نسبتاً مشکل است. مردم مایلند که نسبت به شغلشان حساسیت به خرج دهند. انتظار دارند تلاششان به خوبی جبران شود و در این مورد عقبگردهای زیادی هم هست. مثلاً اگر اوضاع وخیم بود، می‌توانند به آبادی خودشان برگردند، با خانواده و اقوامشان زندگی کنند و خودشان غذایشان را پرورش دهند و در امنیت گذران عمر کنند. بعد اگر شرایط محیا بود، ممکن است برای پیدا کردن کار و این جور چیزها به شهر بیایند. ولی اگر مردم را فراری دهید، اگر جوامع را نابود کنید، اگر غربتی‌های کاملاً ناسازگاری را وارد جامعه کنید، کاری کنید که مردم از یکدیگر بترسند، سطحی از خشونت را واردشان کنید، مثلاً مردم را از مناطق جنگی به جوامعی که به آرامش عادت کرده‌اند وارد کنید، مردم را چنان مستأصل می‌کنید که برای بقا حاضر به انجام هر کاری می‌شوند؛ چون هیچ راه بازگشتی به آنان داده نشده. آن‌ها از پشتیبانی جامعه‌شان برخوردار نیستند. توسط غریبه‌ها احاطه شدند، ناامیدند و هر چیزی را می‌پذیرند. 10اگر سریال بازی مرکب را دیده باشید، احتمالاً حس می‌کنید که اورلف چه منظوری دارد – مترجم پس ترفند فن‌کره برای استثمار مردم این است. با وارد کردن غریبه‌ها، جوامع را مختل و نابود می‌کند و کاری می‌کند که آن جامعه، نه به شکل یک جامعه که به عنوان گروهی از افراد بیگانه و ناامید رفتار کند.

پرسش: برداشت و نتیجه‌گیری شما در مورد آیندهٔ فناورانه در خصوص هوش مصنوعی و دیجیتال کردن خودآگاهی چیست؟

پاسخ: خوب، به نظرم بیشتر این جور چیزها پشم است. بسیاری از این فانتزی‌های فناورانه هیج و پوچ است. به نظرم برنامه‌نویسی شبکه‌های عصبی و هوش مصنوعی فقط برای چند شغل خاص مفید است. اما نسخهٔ دیجیتالی بستگان سالخوردهٔ من و شما در این مرحله کمی علمی-تخیلی است. در کل فکر می‌کنم که بسیاری از مردم مجبور خواهند شد استفاده‌شان از فناوری را تا حدی کاهش دهند. شرایط اقتصادی آن‌ها را مجبور به این کار می‌کند. از سوی دیگر این یک تکنیک بسیار قدرتمند است: اینترنت و گوشی‌های هوشمند ابزارهای بسیار مؤثری برای کنترل و آرام کردن مردم است. تا این حد فکر می‌کنم که هنوز کاربرد دارد و انتظاری هم ندارم که در استفادهٔ روزمرهٔ مردم چیز عجیب و غریب خاصی حضور داشته باشد. فکر می‌کنم خیلی از این چیزها در حد یک جوسازی فناوانه یا فن‌آرمان‌شهری باقی بماند. همیشه از این جور چیزها زیاد می‌بینیم: سفرهای فضایی به مریخ، خودروهای پرنده و چیزهایی که ذکر کردید. این‌ها فقط یک جریان دائمی از پروپاگاندا است.

پرسش: بسیار ممنونم. آخرین سؤال: سناریوی شما برای آینده مثبت است یا منفی؟ آیا مثل فیلم نابودگر11The Terminator می‌شود یا مثل پیشتازان فضا12Star Trek، تکنولوژی حس و حال خوبی به ما می‌دهد؟

پاسخ: خوب، به نظرم هیچ کدام. ما چاره‌ای جز استفاده از تکنولوژی نداریم. تهیهٔ لباس از هر چیزی (حتی از پوست درخت) باز هم تکنولوژی است. پس در هر حال، بالاخره یک جور فناوری داریم. سؤال این است که چطور فناوری‌ای خواهیم داشت؟ چقدر از آن تحت کنترل ما خواهد بود؟ فکر می‌کنم جهان آیندهٔ ما به طرز آینده‌ای کشاورزانه خواهد بود. انرژی مورد نیاز برای نگهداری شهرهای عظیم در بیشتر مناطق جهان در دسترس نیست. جهان رو به محلی و کشاورزی شدن پیش می‌رود ولی به نظرم در آن زمان هم هنوز ماسماسک‌های13Gadgets به‌دردبخور دست مردم دیده می‌شود. مثلاً این که می‌توان کتابخانهٔ بزرگی را روی یک کارت حافظهٔ SD داشت، نسبت به برگه‌های کاغذی پیشرفت بزرگی است.14من در این زمینه تا حدودی مخالف اورلف هستم. کتاب الکترونیکی علاوه بر این که حس و حال کتاب کاغذی را ندارد، مطالعه کردنش مشکل است-مترجم برخی از این فناوری‌ها ممکن است برای مدت طولانی وجود داشته باشند. مشکل اینجاست که کاربردهای این‌چنین از فناوری نیاز به خوشه‌های فناوری دارد که بتواند آن را تولید و نگهداری کند. سؤال این است که این خوشه‌های فناوری را در کجای جهان باید نگه داشت؟ اگر دقت کنید، این در جاهایی رخ می‌دهد که کل زنجیرهٔ فناوری، از استخراج معدن و تولید سوخت فسیلی گرفته تا تولید سوخت هسته‌ای تا هر چیزی که برای حفظ شبکهٔ برق لازم است را دارند. همهٔ مواد آموزشی برای آموزش افرادی که نیمه‌رسانا تولید می‌کنند یا نرم‌افزار می‌نویسند. هر چیزی که بتواند آن را پشتیبانی کند. جاهای کمی را در دنیا می‌توان متصور شد که چیزی مثل آن برای دهه‌ها و قرن‌ها دوام بیاورد.


پاورقی

  • 1
    Dmitry Orlov یا به روسی Дми́трий Орло́в
  • 2
    Shrinking the Technosphere
  • 3
    من واژهٔ تکنوسفر (Technosphere) را با توجه به ترجمهٔ کلمات مشابه زمین‌شناسی و هواشناسی به فن‌سپهر یا فن‌کره ترجمه کردم.
  • 4
    Nooshere: نوسفر که از ترکیب دو واژهٔ یونانی νόος به معنی ذهن و ادراک و σφαῖρα به معنی کره ساخته شده.
  • 5
    شاید یک نمونهٔ محسوس وابستگی ما به اینترنت، قطعی عمومی ماجرای آبان ۹۸ باشد. – مترجم
  • 6
    کیش تکنولوژی
  • 7
    کیش علم
  • 8
    Survillance
  • 9
    ۹۹٪ اورانیومی که در طبیعت یافت می‌شود، اورانیوم ۲۳۸ است که به درد استفاده در رآکتور هسته نمی‌خورد. به همین منظور اورانیوم را غنی‌سازی می‌کنند تا غلظت اورانیوم ۲۳۵ که چیز به‌دردبخوری است را بالا ببرند – مترجم
  • 10
    اگر سریال بازی مرکب را دیده باشید، احتمالاً حس می‌کنید که اورلف چه منظوری دارد – مترجم
  • 11
    The Terminator
  • 12
    Star Trek
  • 13
    Gadgets
  • 14
    من در این زمینه تا حدودی مخالف اورلف هستم. کتاب الکترونیکی علاوه بر این که حس و حال کتاب کاغذی را ندارد، مطالعه کردنش مشکل است-مترجم

پراکنده از خدمتی که می‌برند مرا

چیزهای زیادی راجع به سربازی آزاردهنده است؛ اما مایلم از دلگرمی‌ها بگویم. محیط خشن پادگان می‌تواند مفید باشد؛ نه به معنی کلیشهٔ «عوضش مرد می‌شوی» بلکه به منظور موقعیتی متفاوت!

سربازی وحشت شمارهٔ یک پسران ایرانی است. فرایندی که طی آن پسران باید دو سال از عمر گران خود را صرف چیزی کنند که به آن «خدمت مقدس نظام وظیفه» کنند. از کاستی‌ها و ضررهای خدمت اجباری، زیاد گفته شده، پس در این نوشته، قصد من مرور این نقایص نیست؛ بلکه می‌خواهم کاملاً از تجربهٔ پیش رو بنویسم.

چیزهای زیادی راجع به سربازی آزاردهنده است؛ اما پیش از آن مایلم از دلگرمی‌ها بگویم. محیط خشن پادگان می‌تواند مفید باشد؛ نه به معنی کلیشهٔ «عوضش مرد می‌شوی» بلکه شاید به مثابهٔ یک نوع تجربه! من با جملهٔ «هر چیزی که تو را نکشد، قوی‌ترت می‌کند» شدیداً مخالفم. به نظرم زیادی ساده‌لوحانه به نظر می‌رسد. مگر نه این که بسیاری از موقعیت‌ها (مثل خدمت اجباری برای خیلی‌ها) نه‌تنها آدم را قوی‌تر نمی‌کند؛ بلکه هم باعث عقب افتادن می‌شود و هم ضعیف‌تر شدن. به هر حال این آش کشک خاله است و باید تحمل شود. آیا می‌شود این تهدید را به فرصت تبدیل کرد؟

تهدید شمارهٔ ۱: زمان تو مال ماست!

سربازی اجباری، برده‌داری است. برده‌ها آزاد نیستند. پس سرباز آزاد نیست. سرباز حتی آزادی انتخاب ساعت خوابش را هم ندارد! ساعت ۹ شب خاموشیست و ۴ صبح بیدارمان می‌کنند. این مسأله به اندازه‌ای که به نظر می‌رسد بد نیست. یکی از بهترین اوقات زندگی من زمانی بود که پیش از سپیده‌دم بیدار می‌شدم. سحرخیزی لذتبخش و مؤثر است.

تهدید شمارهٔ ۲: ماسماسک (گجت) الکترونیکی ممنوع است!

در واقع این یکی خودش فرصت است و نیازی به تبدیل آن به فرصت نیست. بعداً بیشتر از نقد تکنولوژی خواهم نوشت؛ اما فعلاً از این که چیزی حتی به اجبار من را از تکنولوژی‌هایی که (مثل تقریباً همهٔ مردم) به آن‌ها وابسته شده‌ایم جدا می‌کند، خوشحالم! زندگی بدون گوشی موبایل و اینترنت!

تهدید شمارهٔ ۳: زحمت، زحمت، زحمت

تمام این زحمت‌ها و سختی‌های سربازی شاید کاملاً بی‌فایده و مضر باشد. به هر حال کسی مثل من، با وجود ورزش منظمی که دارم، هیچ‌وقت مناسب دفاع از کشور نیست. ارتش حرفه‌ای باید از کشور دفاع کند. اما امیدوارم به زحمتش بیارزد و بعد از پایان خدمت اجباری حداقل قدرت بدنی بیشتر داشته باشم و کمی سختکوش‌تر شده باشم.

بقیهٔ دلگرمی‌ها

مؤثرترین نیرویی که می‌تواند قانون سربازی اجباری (بخوانید سرباری اجباری چون هر کدام از ما سربازان وظیفه، در واقع برای اقتصاد و امنیت کشور مضر هستیم!) را لغو کند، سازماندهی و نافرمانی مدنی است. اگر همهٔ سربازان وظیفه یا دستکم آن‌هایی که از وضعیت ناراضی هستند، از این قانون سرپیچی کنند چه می‌شود؟ سرباز کم می‌شود. نمی‌توانند همه را به زور وادار به اطاعت کنند. نمی‌شود خدمات اجتماعی را روی بخش بزرگ و مهمی از مردان جوان ببندند. آن وقت آن‌ها مجبور به تغییر فوری قانون می‌شوند. این کار عجیب و غریبی نیست، نافرمانی مدنی می‌تواند به عنوان یک تکنیک بسیار مؤثر عمل کند، همان‌طور که بوسیلهٔ گاندی منجر به استقلال هندوستان شد و توسط مارتین لوترکینگ در آمریکا برای الغای قوانین نژادپرستانه استفاده شد. کار سختی نیست، تنها نیاز به سازماندهی دارد.

صحبت از گاندی شد، به عقیدهٔ گاندی نباید با آدم بد همکاری کرد. مجریان و متولیان قانون سربازی اجباری کاری می‌کنند که عین شرارت است. این قانون برای کشور مضر و برای عدهٔ زیادی از جوانان رنج‌آور و ناعادلانه است. دومین مسألهٔ آزاردهنده در مورد خدمت اجباری این است که یا باید با آدم‌های بد همکاری کنم و به خدمت نظام بروم و یا باید قید آینده‌ام را بزنم. من گزینهٔ اول را انتخاب کردم و ناراحتم. تنها دلگرمی من، این است که نهاد خدمتم ارتش است و در ارتش شاید اندکی مفید واقع شوم.

اگر قانونی ناعادلانه بود، فرد نمی‌تواند از آن سرپیچی کند، بلکه وظیفه دارد از آن سرپیچی کند.

توماس جفرسون

آخرین دلگرمی من هم می‌تواند این باشد که ما به تجربه دریافتیم که آینده آن‌طور که پیش‌بینی می‌کنیم نیست یا به قول دوستی، «طبیعت اون جوری که ما می‌خوایم رفتار نمی‌کنه!» بسیار پیش می‌آید که اتفاقات خوب، اوقات بد را رقم می‌زنند و بدترین رویدادها در آخر تماماً منجر به خیر و صلاح می‌شود.

و السلام، نامه تمام

تصویر شاخص از مینی‌سریال تبصرهٔ ۲۲ (Catch-22)

برده‌ها فراموش و ارزان شدند!

در سال ۲۰۱۴، زمانی که داعش مناطق شمالی اقلیم کردستان عراق را تحت اشغال نمود؛ خبر به بردگی کشاندن زنان و کودکان در عصر جدید و قرن بیست و یکم شوکه‌کننده به نظر می‌رسید. اگرچه دو سه قرن از لغو برداری در جهان می‌گذرد؛ ولی برده‌داری نه‌تنها در عمل لغو نشده، بلکه اکنون بردگان با بهای بسیار کم‌تر و تعداد بیشتری خرید و فروش می‌رسند.

همچنان که در حال خواندن این نوشتار هستید، بیش از چهل میلیون نفر در سرتاسر جهان در بردگی به سر می‌برند. اردوگاه‌های کار اجباری در کرهٔ شمالی، میدان‌های جنگ عراق و سوریه، قایق‌های ماهیگیری تایلند، اسارت خانگی در هائیتی، کوره‌های آجرپزی هندوستان و روسپی‌خانه‌های جهان اول محل کار میلیون‌ها بردهٔ مدرن‌اند. تجارت برده، سالانه ۱۵۰ میلیارد دلار سود عاید قاچاقچیان می‌کند.

برده‌داری از هزاران سال پیش وجود دارد. منشأ برده‌داری را می‌توان این‌گونه بیان کرد که روزگاری که در نبردهای بین قبیله‌ای، افراد قبیله مغلوب کشته می‌شدند، نوع بشر هنوز برای جان یک انسان ارزشی قائل نبود. پس از مدت‌ها به ارزش جان آدمی پی بردیم و زندگی مغلوبان را در ازای کار و اسارت ابدیشان به آن‌ها بخشودیم. اما از دیدگاه اقتصادی، برده‌داری در جوامع شکارچی-خوراک‌جو به این دلیل نادر بود که برده‌داری نیازمند منابع اقتصادی اضافه و تمرکز بالای جمعیت بود. انقلاب کشاورزی که حدود ۱۱٫۰۰۰ سال پیش باعث یکجانشینی و کشاورز شدن انسان‌ها شد، اولین جرقه‌های برده‌داری را زد. پس از آن برده‌داری تبدیل به یکی از خصوصیات جوامع بشری شد و برای هزاران سال حتی اخلاقی دانسته می‌شد. ظهور و تقویت جنبش‌های ضدبرده‌داری به لغو برده‌داری در جهان انجامید و پس از آن دیگر چیز زیادی دربارهٔ برده‌داری به گوش عامه نرسید و این آغاز عصر پنهان برده‌داری یا برده‌داری مدرن بود.

«احدی را نباید در بردگی یا بندگی نگاه داشت و داد و ستد بردگان از هر نوع و به هر شکلی که باشد ممنوع است.»

مادهٔ ۴ اعلامیه جهانی حقوق بشر، ۱۹۴۸

انواع بردگی مدرن

امروزه مردم ممکن است به شیوه‌های مختلفی تبدیل به برده شوند. آن‌ها مجبور می‌شوند، مورد تهدید قرار می‌گیرند و گول می‌خورند تا به دام بردگی بیافتند. برده‌داری مدرن، بردگی جنسی، کار اجباری، اسارت در ازای بدهی، ازدواج اجباری، کار اجباری کودکان، سربازی کودکان و بردگی خانگی را شامل می‌شود.

بردگی جنسی. شایع‌ترین نوع بردگی در جوامع ثروتمند مانند آمریکا، اروپای غربی و خاورمیانه، بردگی جنسی است. اکثر بردگان جنسی، با وعدهٔ شغل‌هایی مثل مدلینگ، بازیگری و رقص فریب می‌خورند؛ اما در عوض مجبور به فاحشگی می‌شوند یا سر از خدمات اسکورت، روسپی‌خانه‌ها، سالن‌های ماساژ و لیست‌های آنلاین در می‌آورند. بی‌خانمان‌ها، فراری‌ها و اقلیت‌های جنسی قربانیان این نوع بردگی‌اند. حدود یک درصد از این بردگان را پسران و مردان تشکیل می‌دهند.

اسارت در ازای بدهی. اسارت در ازای بدهی که یک سنت رایج در هند است نیز تعداد زیادی برده را در خود جای داده است. اگرچه حکومت هند دهه‌هاست که نظام طبقاتی کاست‌ها را ملغی کرده؛ اما این سنن هنوز کاملاً فراموش نشده‌اند. بیشتر قربانیان این نوع بردگی، دالیت‌ها (یا اصطلاحاً نجس‌ها، پایین‌ترین طبقه از نظام طبقاتی پنجگانهٔ کاست در هندوستان) هستند. فرایند به بردگی کشاندن از این طریق، معمولاً با قرض شروع می‌شود. قرضی که ممکن است برای جبران بدهی یکی از اعضای خانواده، هزینه‌های درمانی و یا مخارج ازدواج از صاحب‌خانه یا صاحب‌کار گرفته شود. طلبکار نیز با اعمال زور بدهکار را مجبور به ترک خانه و کار اجباری می‌کند، به طوری که دستمزد حتی از مبلغ بدهی هم بیشتر شود.

کار اجباری. کار اجباری نوع دیگر بردگی مدرن است؛ درست مثل آنچه که در کتاب‌های تاریخ می‌بینیم. این نوع بردگان اسیر می‌شوند و در صورت تلاش برای فرار، مجازات در انتظار آن‌هاست. این بردگان از مزارع و کارخانه‌ها تا سالن‌های کاشت و مراقبت از ناخن به کار گرفته می‌شوند.

ازدواج اجباری. ازدواج اجباری زمانی است که فرد صرف نظر از سن، برخلاف میلش ازدواج می‌کند. حداقل پانزده میلیون نفر در جهان مجبور به ازدواج شده‌اند. ازدواج افراد زیر هجده سال نیز نوعی بردگی به حساب می‌آید. طبق تخمین یونیسف، حدود یازده درصد زنان جهان، قبل از رسیدن به پانزده سالگی ازدواج می‌کنند.

البته باید در نظر بگیریم که همهٔ ازدواج‌های زیر هجده سال، به‌خصوص موارد شانزده تا هجده سال شامل برده‌داری نیستند. درواقع رابطهٔ میان ازدواج کودکان و بردگی یا شبه‌بردگی ابهام‌آمیز است. به طور کلی اگر یک یا چند شرط زیر دربارهٔ ازدواجی صدق کند، آن یک رابطهٔ بردگی است:

  • اگر کودک واقعاً آزادانه یا با رضایت وارد رابطه نشده باشد.
  • اگر ازدواج کودک را تحت کنترل بیاورد یا به باعث ایجاد حس مالکیت بدهد؛ به‌خصوص اگر با زور و تهدید باعث شود تا او در خانه یا بیرون خانه مجبور به کار شود.
  • اگر کودک واقعاً نتواند جدا شود و به ازدواج خاتمه دهد. این مورد می‌تواند از او یک بردهٔ مادام‌العمر بسازد.

هزاران سال است که برده‌داری وجود دارد و امروزه تنها غیرقانونی شده. اکنون تعداد بردگان بیشتر از هر زمان دیگری است و با معیارهای اخلاقی و اجتماعی جهان مدرن، این حجم از بی‌عدالتی تأمل‌برانگیز شده. برده‌داری در همهٔ کشورها وجود دارد؛ ولی در کرهٔ شمالی، کنگو، تایلند، هند، سوریه و عراق شکل دیگری به خود گرفته. کرهٔ شمالی انواع و اقسام برده‌داری را در خود جای داده. زن‌ها به قیمت صد و پنجاه تا هزار و پانصد دلار برای ازدواج اجباری فروخته می‌شوند. هشتاد تا صدهزار زندانی در اردوگاه‌های کار اجباری، یا با حفاظت شدید در خارج از کره به کار گرفته شده‌اند و سالانه چیزی بین ۱/۲ تا ۲/۳ میلیارد دلار عاید رژیم کره می‌کنند. بسیاری از زنان و دخترانی که از کشور می‌گریزند نیز به دام قچاقچیان انسان می‌افتند. چرخ صنعت ماهیگیری در کشورهای بنگلادش، کامبوج، اندونزی، لائوس، میانمار، فیلیپین و ویتنام نیز با کار بردگان روی قایق می‌چرخد.

در ایران

طبق برآورد بنیاد آزادانه قدم بزن (Walk Free Foundation)، نهاد غیرانتفاعی علیه برده‌داری مدرن مبارزه می‌کند، در سال ۲۰۱۶ از هر هزار ایرانی ۱۶/۲ نفر در بردگی به‌سر می‌برند. با توجه به جمعیت ۷۹/۳ میلیون نفری ایران در سال ۲۰۱۶، تعداد بردگان مدرن در ایران به رقم یک میلیون و دویست و هشتاد و نه هزار نفر می‌رسید، که به نظر می‌رسد تا امروز افزایش معناداری یافته است. (اطلاعات بیشتری در فایل شاخص برده‌داری مدرن این بنیاد موجود است.)

مسألهٔ دیگری که در مورد بردگی مدرن در ایران مورد بحث است، خدمت نظام وظیفه یا سربازی اجباری است که بر خلاف خواست فرد و قانون اساسی ایران (اصل ۴۳) مردان را مجبور به خدمت می‌کنند. خدمت سربازی در ایران تأثیر بسیار مخربی بر آینده و روان جوانان دارد و این در حالی است که سربازی اجباری در اکثر کشورها یا الغا شده، یا در حال برچیده شدن است دارد.

تکنولوژی و بردگی

برخلاف باور عامه که تکنولوژی می‌تواند می‌تواند مثل «عصای جادو» مشکلات را حل کند، این نظر که تکنولوژی مسبب یا تشدید کننده بسیاری از مشکلات است اعتبار بسیاری دارد. توسعهٔ تکنولوژی رابطهٔ عمیقی با تاریخ برده‌داری دارد. بردگان در طول تاریخ نیروی مؤثری در جهت پیشرفت تکنولوژیک بوده‌اند. کار بردگان چه در زمان باستان و چه در صنایع تکنولوژیکِ کوچک و بزرگ امروز، نقش انکار ناپذیری دارد. از سوی دیگر بردگان ناخواسته نظامی را به پیش می‌برند که منجر به بردگی مردم بیشتری می‌شود؛ مثلاً بردگانی را در نظر بگیرید که مستقیم و غیرمستقیم در کارگاه‌های ساخت کشتی در اروپای پیش از الغای برده‌داری کار می‌کردند. نیروی بازوی این مردم کشتی‌هایی می‌ساخت که به آفریقا می‌رفتند تا مردم بیشتری را به بردگی کشانده و وارد صنعت کنند. از طرف دیگر به وضوح هر چه صنعت و تکنولوژی بزرگ‌تر و پیشرفته‌تر شود، نیاز به نیروی کار ارزان نیز افزایش می‌یابد و این بدین معناست که تعداد مردم بیشتری به بردگی کشانده می‌شوند. این‌گونه به نظر می‌رسد که تکنولوژی از ما برای تغذیه خودش استفاده می‌کند.

مصرف‌گرایی تکنولوژیک از یک سو به محیط زیست آسیب می‌زند و از سوی دیگر بردگی مدرن را تغذیه می‌کند. همهٔ ما از ابزارهای هوشمندی استفاده می‌کنیم که برای ساختشان از بردگی هزاران نفر سود جسته شده. جمهوری دموکراتیک کنگو دارای منابع عظیمی از طلا، الماس، کبالت، تالتانوم و کلتان است. بیشتر این مواد برای ساخت گوشی‌های هوشمند و کامپیوترها ضروری‌اند و در جایی مثل کنگو که قانون حکمفرما نیست، بردگان بار استخراج از معادن را به دوش می‌کشند و سود حاصل از آن به جیب برده‌داران و صاحبان صنایع می‌رود. اکنون جا دارد از غول‌های تکنولوژی مثل اپل و آمازون هم یاد کنیم. خط تولید آیفون در چین که ۴۰۰٫۰۰۰ کارگر چینی آن را می‌گردانند، از بدو ورود آیفون به بازار خبرساز بوده. کارگران در کارخانه‌های فاکس‌کان (شرکت تولید کنندهٔ آیفون و دیگر محصولات الکترونیک در چین) بارها به‌خاطر شرایط بد کار و دستمزد پایین خودکشی کردند. شرایط کار در شرکت آمازون هم منتقدان زیادی را برانگیخته.

آنچه که به برده‌داران برای جنایت انگیزه می‌دهد، حرص و طمع است. چگونه می‌توان بر این خصوصیت انسان‌ها لگام زد؟ آیا می‌توان به نظام اجتماعی و مهندسی ایدئالی دست یافت که برده‌داری را در عمل لغو کند؟ انگیزه‌های برده‌داری در عصر مدرن بسیار خبیثانه‌تر از گذشته شده است.

تورهایی که فاکس‌کان برای جلوگیری از خودکشی کارگران در کارخانه‌هایش نصب کرده.

مرگ درختان سبز بر اثر نورها

جبران خلیل جبران به زیبایی می‌نویسد: «درختان اشعاری‌اند که زمین به روی آسمان نوشته است.» حضور گیاهان، همیشه با احساس و لطافت همراه بوده است. به‌علاوه، واضح است که حیاتِ تمام جانداران زمین تا حد زیادی به گیاهان وابسته است. گیاهان به همراه جلبک‌ها مسئولیت پاکسازی زمین از کربنی که ما انسان‌ها به جو وارد می‌کنیم را بر عهده دارد. کربنی که در سال‌های آتی بلای جان زمین و خود ما انسان‌ها خواهد شد.

گیاهان، خود نیز در معرض آلودگی‌های مختلفی هستند. شاید یکی از مهم‌ترین انواع آلودگی که بر زندگی این موجودات اثر می‌گذارد، آلودگی نوری باشد. درست است که گیاهان از انرژی نور برای شکستن مولکول‌های کربن دی‌اکسید و تبدیل آن به غذا و اکسیژن استفاده می‌کنند؛ اما نوردهی بیش از اندازه می‌تواند سلامت گیاه را به خطر بیاندازد. بیایید نگاهی به مفاهیم بیاندازیم.

آلودگی نوری

آلودگی به معنی ورود هر نوع ماده یا انرژی به محیط است که نرخ ورودش به آن محیط از نرخ پاکسازی، بازیافت یا تجزیه‌اش توسط آن محیط بیشتر باشد. آلودگی نوری یکی از انواع پرشمار آلودگی است که مشابه با دیگر گونه‌های آلودگی، برای سلامت انسان و محیط زیست خطرناک است. زندگی هر جانداری وابسته به ضرب‌آهنگی است. برای جانوران و گیاهان، چرخهٔ روشنایی-تاریکی شبانه‌روز برای تنظیم فعالیت‌های حیاتی لازم است. آلودگی نوری شهرها، این چرخه را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

ما به بهانه‌های مخلتفی چون ایمنی، امنیت، زیبایی و تبلیغات محیط بیرون را نورپردازی می‌کنیم. بخش قابل توجهی از این نور غیرضروری به سمت آسمان می‌رود و در جو پراکنده می‌شود. حدود ۳۰٪ از انرژی که برای نورپردازی بیرون از ساختمان تولید می‌شود، به آسمان می‌رود.

نور علاوه بر انرژی، یک منبع اطلاعاتی برای گیاهان است. با استفاده از چرخهٔ تاریکی-روشنایی شبانه‌روز، درختان می‌فهمند که در چه وقتی از سال قرار دارد و از این طریق رشد و تولید مثلشان را کنترل می‌کنند.

نور گسیل شده به سمت آسمان، در هنگام برخورد با ذرات آب و غبار موجود در جو، پراکنده می‌شود و روی شهرها گنبد نوری درست می‌کند.

طیف الکترومغناطیسی

برای درک تأثیر نورهای مزاحم بر گیاهان، لازم است نگاهی به ذات طیف الکترومغناطیس بیاندازیم. منظور از طیف الکترومغناطیس تمام انواع انرژی الکترومغناطیسی است که به صورت موج و با طول موج‌های مختلف گسیل می‌شود. طیف الکترومغناطیس از طول موج‌هایی به کوتاهی کسری از نانومتر (یک میلیاردم متر) تا چندین کیلومتر تشکیل شده است. چشمان ما تنها بخش کوچکی از این طیف بزرگ را برای ما آشکار می‌کند. نوری که ما توانایی دیدنش را داریم، از حدود ۳۸۰ تا ۷۶۰ نانومتر است. بیشتر از این مقدار، نور فروسرخ (از ۷۶۰ تا ۱٫۰۰۰٫۰۰۰ نانومتر) است که ما آن را درست مانند زمانی که جلوی آتش نشسته‌ایم به صورت گرما حس می‌کنیم. این گستره از طیف الکترومغناطیس، همان بخش از انرژی است که توسط گازهای گلخانه‌ای در هواکرهٔ جو به دام می‌افتد و باعث گرمایش جهانی می‌شود.

مقایسهٔ امواج الکترومغناطیسی بر اساس طول موج

گیاهان و طیف الکترومغناطیسی

رشد گیاهان به سه ویژگی نور بستگی دارد: کیفیت (طول موج یا رنگ نور)، شدت (روشنایی) و مدت‌زمان نوردهی (فتوپریود یا نوردوره). گیاهان برای فتوسنتز به نور قرمز و آبی نیاز دارند. این طول موج‌ها، انرژی گیاه برای تبدیل آب و کربن دی‌اکسید به قند را تأمین می‌کند. از طرفی گیاه برای رشد و تولید مثل باید بداند که در کدام فصل سال قرار دارد. با توجه به این نکته که طول روز در تابستان بلندتر است؛ گیاه با اندازه‌گیری طول روز متوجه می‌شود که چه بخشی از سال را سپری می‌کند. البته این یک استعاره است و گیاه هوشمندانه طول روز و شب را داده‌کاوی نمی‌کند؛ بلکه بر اثر تابش نور خورشید پروتئین‌هایی موسوم به فیتوکروم‌ها، تغییر شکل داده و بر امور حیاتی گیاه اثر می‌گذارند.

گیاهان برای فتوسنتز به شدت نور بالایی (در بیشتر درختان، این مقدار ۱۰۰۰ میکروآینشتاین بر متر مربع بر ثانیه) نیاز دارند؛ در حالی که برای نوردورگی، مقدار اندکی از نور قرمز (۰/۰۶ تا ۳ μE.m-2.s-1) کفایت می‌کند.

از لحاظ پاسخ به طول روز، گیاهان به سه دستهٔ بلندروز، کوتاه‌روز و روزخنثی تقسیم می‌شود. گیاهان کوتاه‌روز، در اواخر تابستان که طول روز کوتاه می‌شود گل می‌دهد و روزبلندها نیز در اواخر بهار یا اوایل تابستان که روزها طولانی‌تر می‌شود، شروع به گل دادن می‌کند. گیاهان روزخنثی نیز با استفاده از فرایند نوردورگی گل نمی‌دهند. نوردوره می‌تواند روی شکل برگ‌ها، پرزهای سطحشان، زرد شدن پائیزیشان و نیز رشد ریشه‌ها اثر بگذارد. نورپردازی درختان بر نوردورگی آن‌ها تأثیر می‌گذارد و زندگیشان را از روند طبیعی دور می‌کند.

تأثیر نورهای شبانه بر درختان

با فرض درستی گفته‌های بالا، واضح است که اگرچه نورهای شبانه برای مختل کردن فتوسنتز به اندازهٔ کافی شدید نیست؛ اما این نورها به راحتی شدت و طول موج لازم برای ایجاد اختلال در نوردورگی گیاهانی که به طول روز حساسند را فراهم می‌کند. بیشتر لامپ‌هایی که برای نورپردازی شبانه استفاده می‌شوند، نور قرمز زیادی گسیل می‌کنند. این نور قرمز، طول روز را برای گیاهان مجاور افزایش می‌دهد و چرخهٔ رشدشان را مختل می‌کند.

نورپردازی دائمی که متداول‌تر است، برای گیاهان مضرتر است. نورپردازی مداوم گیاه، باعث رشد غیرطبیعی شاخ و برگ آن در فصل رشد گیاه می‌شود و در نتیجه، چون روزنه‌های سطح برگ‌ها برای مدت بیشتری باز می‌ماند گیاه را در برابر آلودگی هوا آسیب‌پذیرتر می‌کند.

مرگ تدریجی درختان به نام زیباسازی

چند سالی هست که نورپردازی شبانهٔ درختان با نورهای رنگی مرسوم شده است. شاید مشهورترین موارد نورپردازی درختان در ایران، نورپردازی درختان خیابان ولیعصر تهران و خیابان‌های اصفهان است. درختان خیابان ولیعصر حتی تا اواخر آذرماه هم برگ سبز دارند و این بسیار غم‌انگیز است. غم‌انگیزتر این است که شهرداری دیگر شهرها (مانند شهر خودم، رفسنجان) بدون توجه به مسائل مهم زیست‌محیطی، شروع به تقلید از تهران و اصفهان کرده‌اند.

زندگی اکثر موجودات به حضور درختان وابسته است. زیباسازی شهر (اگر این نورپردازی‌ها واقعاً شهر را زیبا کند!) کوچکترین اهمیتی در برابر سلامت درختان ندارد. نورهای غیرضروری را خاموش کنیم و از مسئولین شهرمان هم بخواهیم که هوای درختانی که هوای ما را دارند را داشته باشند.


تصویر شاخص: نورپردازی درختان خیابان شریعتی رفسنجان