چرا باید زندان‌ها را تعطیل کرد؟

در باب عدم بازدارندگی مجازات زندان

با شنیدن واژهٔ عدالت، واژگان زندان، جزا، مجازات و احتمالاً اعدام به ذهن خطور می‌کند؛ اما آیا زندان، اعدام و حتی مجازات راهی برای رسیدن به عدالت و یا پیشگیری از جرم و جنایت است؟ در مورد لزوم لغو مجازات اعدام بحث‌های زیادی صورت گرفته است. آیا مجازات اعدام بازدارنده است؟ چطور می‌توان اشتباه در قضاوت را جبران کرد؛ در حالی که یک نفر بی‌گناه به چوبهٔ دار سپرده شده است؟ با اثرات مخرب اعدام بر نزدیکان مجرم چه باید کرد؟ آیا حقوق آن‌ها پایمال نمی‌شود؟ آیا فرصتی برای اصلاح به فرد مجرم داده می‌شود؟ آیا عدالت به معنی خونخواهی و انتقام است؟ بسیاری از کشورهای مجازات اعدام را لغو کرده‌اند و بسیاری دیگر در حال لغو این مجازات‌اند؛ چرا که پاسخ پرسش‌های بالا تقریباً محرز است. زمانی که اعدامی در کار نباشد، چارهٔ کار، جدا کردن افراد خطرناک از جامعه است، تا هم جامعه از گزند آنان در امان بماند و هم راهی برای اصلاح مجرمان باشد.

اما به نظام زندان هم نقدهای جدی وارد است. زندان‌ها ناکارمد و پرهزینه‌اند. فیلسوف آنارشیست روس، پتر کروپوتکین دربارهٔ زندان می‌گوید: «زندان‌ها، دانشگاه جنایت‌اند.»1 در معدودی موارد و در کشوری که ما نمی‌دانیم کجاست، زندان‌هایی هست که محل کسب فضیلت است! چراکه زندانیان در یک سلول از هم تأثیر می‌گیرند و از یکدیگر روش‌های جدید جرم و جنایت را می‌آموزند. به ندرت دیده می‌شود کسی که دوران حبسش را گذرانده باشد، خود را اصلاح شده ببیند و از جرم و جنایت دوری کند، در عوض کسانی که یک بار زندانی می‌شوند مشتاقند تا دوباره به مأمن زندان بازگردند. در زندان‌ها خرید و فروش مواد مخدر و اشیای غیرقانونی بسیار راحت‌تر است و بسیاری از زندانیان از این بابت پول خوبی به جیب می‌زنند. از این نظر زندان بیشتر عامل تشدید کنندهٔ جنایت است تا بازدارنده.

از سوی دیگر، هزینهٔ زندان‌ها و زندانیان توسط جامعه تأمین می‌شود. این از این جهت ناعادلانه است که جامعه، هزینهٔ خوراک، پوشاک، سرپناه و امنیت تبه‌کاران را تأمین کند. هزینه‌ای که گاه از درآمد مردم معمولی هم بیشتر است. لرد وادینگتون، وزیر کشور مارگارت تاچر در این مورد می‌گوید: «زندان راهی بسیار گران برای تبدیل آدم بد به بدتر است.» این بی‌عدالتی زمانی بیشتر به چشم می‌آید که ترکیب زندان‌ها را در نظر بگیریم. نسبت مردان زندانی به زنان زندانی به طرز باورنکردنی زیاد است. زندانیانی که در محلات فقیر بزرگ شده‌اند نیز درصد بالایی از جمعیت زندان‌ها را تشکیل می‌دهند. در آمریکا شانس به زندان افتادن سیاهپوستان تقریباً ۱ به ۴ در طول زندگیشان است در حالی که این احتمال برای سفیدپوستان ۱ به ۲۳ است.

در مورد آزارهای خانگی وضع بدتر هم می‌شود. معمولاً پلیس این نوع جرائم را جدی نمی‌گیرد؛ اما اگر مسأله بغرنج شود، آزارگر به زندان محکوم می‌شود. آزارگر که معمولاً مرد خانواده است، مسئولیت تأمین منابع خانواده را هم بر عهده دارد. حال با حذف او از خانواده، آزاردیده‌ها دچار مشکل دیگری می‌شوند: فقر و گرسنگی.

چرا مردم به زندان می‌افتند؟ پاسخ را باید در همین ترکیب زندان‌ها جست. زندانیان اغلب از قشر فقیر جامعه‌اند. به جز فقر می‌توان از تشویق تلویزیونی خشونت، پلیس، سکسیم، جنگ و نیز سیستم زندان‌ها نام برد. همهٔ این‌ها کمابیش محصول اقتدار دولتی است. در یک جامعهٔ آنارشیست، میزان جرایم خشونت‌بار به شدت کاهش می‌یابد. دو اجتماع زاپوتک در اواخاکا نمونهٔ خوبی از این ادعاست. این جوامع که بدون دولت زندگی می‌کنند، نرخ قتل سالانهٔ ۳٫۴/۱۰۰٬۰۰۰ و ۱۸٫۱/۱۰۰٬۰۰۰ را دارند. برخلاف همسایگان خشن‌تر زاپوتک‌های لاپاز، کودکان تنبیه بدنی نمی‌شوند و با بازی‌هایی با خشونت کمتر سرگرم می‌شوند. همچنین کتک زدن همسر برای آن‌ها غیرقابل قبول است. زنان آن‌ها از حقوقی برابر با مردان برخوردارند.

نروژ هم مثال خوبی است. اگرچه نروژ دارای حکومت مقتدر است، اما نروژی‌ها فهمیدند که مجازات، زندان و پلیس راه‌حل مؤثری برای جرم و جنایت نیستند. نظام سیاسی نروژ سوسیال دموکراسی است و به همین دلیل اختلاف طبقاتی کمتری دارد. نروژ پلیس و سیستم زندان دارد، اما زندان‌های نروژ با بقیهٔ کشورها قابل مقایسه نیست. بیشتر دعاوی اجتماعی و مجرمانه، پیش از دادگاه نزد مشاور و میانجی برده می‌شود. در سال ۲۰۱۱ (۱۳۹۰ ه‍.خ) ۸۹٪ از این دعاوی پیش از دادگاهی شدن حل و فصل شد.

اما همیشه، در هر اجتماعی جانیان روانی نیز هستند که مرتکب جرائم خشن می‌شوند. با آن‌ها چه باید کرد؟ آیا زندانی مانند زندان هالدن نروژ می‌تواند از پس آن‌ها برآید؟ یقیناً جامعه‌ای که بر حکومت پیروز شده باشد، می‌تواند در برابر چند قلدر روانپریش هم از خود محافظت کند.

چه باید کرد؟ حذف زندان‌ها به نظر دست‌نایافتنی و آرمانی است. برای رسیدن به چنین هدف بزرگی دو راه هست: نخست مجاب کردن سیاستمداران است تا فوراً دست به کار شوند و نظام قضایی را اصلاح کنند و دوم که بسیار تدریجی اما مؤثر و عملی است؛ آموزش و فعالیت اجتماعی است. آموزش بر خلاف سیاست نتیجه‌بخش است. باید بدانیم و بیاموزیم. باید بیدار شویم تا بی‌دار شویم. «کریتیکال رزیستنس» در تلاش برای راه‌اندازی جنبشی بین‌المللی برای برچیدن صنعت زندان‌داری است. در موردش مطالعه کنید. این نوشته (و بیشتر نوشته‌های این وبلاگ) تنها یک سرنخ است.

پاورقی

  • 1
    در معدودی موارد و در کشوری که ما نمی‌دانیم کجاست، زندان‌هایی هست که محل کسب فضیلت است!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *