عکاسی به جای سفر

چطور اعتیاد به عکاسی، لذت سفر را از ما می‌گیرد؟

تا پیش از اختراع دوربین عکاسی، تجربیات و خاطرات از طریق گفتار، نوشتار و در معدود مواردی به صورت نقاشی ثبت و همرسانی می‌شد. در هر سه مورد برای ثبت سوژه لازم بود تا تجربه‌گر برای مدتی اگرچه کوتاه، سوژه یا شرایط را احساس کند. به عنوان نمونه، مسافران قدیمی اگر قصد داشتند تجربهٔ سفرشان را با دیگری در میان بگذارند، یا می‌توانستند برای مخاطبشان به صورت کلامی تعریف کنند و یا همچون ناصرخسرو، مارکوپولو و دیگران، آن را به صورت مکتوب به ذهن مخاطب برسانند. به این منظور، مسافر می‌بایستی نخست با تمام عناصر محیط (مردم و طبیعت) آشنا شود و سپس دست‌به‌کار ثبت لحظات شود. سفرنامه‌نویسان سنتی، به خوبی سفرهایشان را زیسته و احساس کرده‌اند؛ اما چنین حالتی به مسافران موبایل به‌دست امروزی دست نمی‌دهد.

تقصیر را نمی‌توان تنها به گردن دوربین انداخت. مسافران دوربین‌به‌دست چند دهه پیش، اتفاقاً سفرشان را به خوبی تجربه می‌کردند و اگر با صحنه‌ای چنان بکر و قیمتی روبه‌رو می‌شدند که ارزش ثبت داشت، ثبتش هم می‌کردند. در ثانی، تعداد این عکاس-مسافران چنین زیاد نبود.

این روزها احتمال ملاقات با کسی که از عمد گوشی موبایل نداشته باشد، از احتمال برنده شدن در لاتاری بسیار کم‌تر است (خوشبختانه من یکی از خوب‌هایش را می‌شناسم!). اکنون گوشی‌های موبایل چنان امکاناتی نسبت به اسلافشان دارند که شاید یکی از کم‌رنگ‌ترین کاربردهایشان تماس تلفنی باشد. از بیست و دو سال پیش (۱۹۹۹ میلادی یا ۱۳۷۸ هجری خورشیدی) امکان جدیدی به گوشی موبایل اضافه شد: دوربین عکاسی. در آن روزها (و چند سال بعد از آن، تا جایی که من خاطرم هست.) رایج‌ترین نوع دوربین عکاسی، دوربین‌های آنالوگی بودند که عکاسی با آن‌ها هم دشوارتر و هم هیجان‌انگیزتر بود. این موضوع که حافظهٔ دوربین‌های آنالوگ در حد ذخیرهٔ چند عکس روی فیلم نگاتیو و خواندن این اطلاعات هم منوط به قرض دادن فیلم به تاریکخانه و چاپشان روی کاغذ بود، باعث می‌شد که عکاس در عکاسی صرفه‌جو باشد و تصاویر جفنگ ثبت نکند.

با حافظه و امکانات وسیع گوشی دوربین‌دار، عکسبرداری از زمین و زمان، به مرور تبدیل به عادت می‌شود. این عادت از این جهت که تجربهٔ محیط را از فرد می‌گیرد، عادتی ناپسند است. عکسبرداری بی‌فقه و افراطی از هر رویدادی به بهانهٔ ثبت خاطرات اتفاقاً لذت بودن در لحظه را می‌گیرد. برای این منظور فقط کافیست یک‌بار امتحان کنید و بدون موبایل به سفر بروید.

مدت‌هاست که سفرها و طبیعت‌گردی‌های من بدون همراه (منظورم تلفن همراه است، قطعاً همراهان من بخش بزرگی از لذت سفر را بر عهده دارند!) است. بدون عکسبرداری‌های افراطی و حواسپرتی‌هایی که گوشی موبایل عامل آن‌هاست، لذت سفر بسیار بیشتر است. به نظرم قدم زدن در تخت جمشید بسیار واقعی‌تر و لذت‌بخش‌تر از عکاسی قدم به قدم از آن و مرور عکس‌های سفر از پشت نمایشگر سه رنگ است. تازه اگر تنها عکس‌برداری باشد و بازی با اینستاگرام کنار گذاشته شود!

علاوه بر این، کاربرد امروزی دوربین‌ها نه حتی ثبت مناظر که ثبت سلفی (یک عمل غیرضروری و در صورت افراط، خودپرستانه)، یادداشت، پز دادن در شبکه‌های اجتماعی (بخوانید ضد اجتماعی) و اشتراک‌گذاری ناخواسته و اغلب ندانستهٔ داده‌های خصوصی با شرکت‌های بزرگ فناوری شده است.

منظور من از این نوشته، نفی تمام و کمال استفاده از دوربین‌ها نیست. عکاسان ماهر و کاربلد بسیاری هستند که از دوربینشان همان استفاده‌ای را می‌برند که خوشنویس از مرکب و دوات! عکاسی می‌تواند هنر فاخر و ارزشمندی باشد؛ ولی عکسبرداری افراطی، اگرچه مناظر زیبایی خلق کند را نمی‌توان چندان هنرمندانه تصور کرد. البته این نظر شخصی من به عنوان فردی ناآشنا با فلسفهٔ هنر است. اگر با این حرف‌ها مخالفید، باب گفتوگو همیشه در بخش نظرات باز است.

تصویر شاخص از بابک امین تفرشی (سمت راست) و دوستان خودم در درهٔ راگه

پ.ن: مدت کوتاهی پس از نگارش و انتشار این نوشته، به این ویدئو از دکتر سروش برخوردم. در این ویدئوی پنج دقیقه‌ای، دکتر سروش از سفر می‌گوید و در جایی از آن با مسافران دوربین‌به‌دست شوخی می‌کنند.