فیلسوفان از ازدواج می‌گویند

پریشان‌حواس و مجرد، این تصویر کاریکاتوری از یک فیلسوف ماورائی است و قطعاً تعداد قابل توجهی از فیلسوفان در دستهٔ مردان بدون زن جای می‌گیرند. لودویگ ویتگنشتاین، توماس آکوئیناس، جان لاک، باروخ اسپینوزا و فردریش نیچه، اشتراکات زیادی با هم نداشتند به جز این که هیچ‌کدام ازدواج نکردند.

پریشان‌حواس و مجرد، این تصویر کاریکاتوری از یک فیلسوف ماورائی است و قطعاً تعداد قابل توجهی از فیلسوفان در دستهٔ مردان بدون زن جای می‌گیرند. لودویگ ویتگنشتاین، توماس آکوئیناس، جان لاک، باروخ اسپینوزا و فردریش نیچه، اشتراکات زیادی با هم نداشتند به جز این که هیچ‌کدام ازدواج نکردند.

البته که استثناهایی مثل هگل، مارکس و ارسطو هم متأهل بودند. افلاطون، که متأهل هم بود، نسبت به کسانی از ازدواج کردن طفره می‌رفتند، دیدگاه بی‌رحمانه‌ای داشت. اگر به گوش همکار آتنی فلاسفهٔ ذکر شده می‌رسید، حتماً عواقب بدی برایشان در نظر گرفته می‌شد. او در قوانین، از «التزام به ازدواج» می‌گوید و می‌نویسد: «اگر کسی [از این تکلیف] اطاعت نکند و مردم‌گریزانه خودش را برای خویشتن نگه دارد به طوریکه تا سن سی و پنج سالگی مجرد باقی بماند، باید سالانه جریمه پرداخت کند.» 1ص ۲۵۳

اگرچه امانوئل کانت هم مجرد بود، اما با این حال او هم به جنبه‌هایی از نهاد ازدواج فکر می‌کرد. این فیلسوف پروسی، با دیدی عاشقانه، رابطهٔ جنسی را به عنوان «استفادهٔ متقابل دو انسان از اندام‌های جنسی و ظرفیت دیگری …» توصیف کرده بود. 2مابعد الطبیعهٔ اخلاق، ص ۹۶ او در ادامه نتیجه می‌گیرد که زمانی که یک زوج با یکدیگر عهد می‌بندند، آن‌ها از حقی انحصاری برای استفاده از اندام جنسی طرف مقابل برخوردار می‌گردند. از آن‌جایی که توماس آکوئیناس می‌خواست از خط مشی کلیسا فاصله نگیرد؛ در تأملاتش دربارهٔ این موضوع، خلاقیت کم‌تری نشان می‌داد. آکوئیناس می‌نویسد: «در زناشویی، وقتی که منظورمان پیوند میان زن و شوهر است؛ این پیوند زناشویی معطوف به یک چیز [فرزندآوری] است، در حالی که نتیجهٔ زوجیت، پیوند بدن‌ها و ذهن‌ها است.» 3Summa Theologica, Q44

فیلسوفان همیشه با هم مخالفند و کمتر دو فیلسوفی پیدا می‌شود که به اندازهٔ توماس آکوئیناس و هم‌نامش توماس هابز اختلاف نظر داشته باشند. آن‌ها روی ازدواج هم اختلاف نظر دارند. هابز (که ازدواج هم نکرد) دربارهٔ ازدواج دیدگاه خوبی ندارد. این نظر در فصل «عذاب ابدی» در کتاب معروفش، لویاتان درج شده. هابز می‌نویسد: «ازدواج و میل به ازدواج برای شریران است. مثل همهٔ ابنای بشر که تن‌هایی ناخالص و فسادپذیر دارند.» 4ص ۴۱۱ این احتمالاً داستان شغالی است که دستش به انگور نمی‌رسید و می‌گفت ترش است.

سورن کی‌یرکگار به خاطر این که خود را وقف فلسفه کند، نامزدی‌اش را با رگینه اولسن مشهور بهم زد؛ پس عجیب نیست اگر او هم در باب ازدواج اندیشه کرده باشد. با توجه به این که صفت کنکاشگر روح، یکی از مشخصه‌های پدر اگزیستانسیالیسم است، او در کتاب یا این/یا آن می‌نویسد: «اگر ازدواج کنی، پشیمان خواهی شد. اگر ازدواج نکنی باز هم پشیمان خواهی شد. اگز ازدواج کنی یا ازدواج نکنی، از هر دوی آن پشیمان خواهی شد. چه ازدواج کنی و چه ازدواج نکنی، پشیمان خواهی شد.» 5Either/Or, p.33

بسیار خوب! اندرز دیگری نیست. بهتر نیست خودمان در موردش فکر کنیم؟

از Matt Qvortrup، استاد علوم سیاسی دانشگاه کاونتری

از PhilosophyNow

پاورقی