پیشرفته‌ترین تمدن تاریخ

خط مبهم کتیبه، باغ‌های سبز بابل، طاق‌های تخت جمشید یا زندگی ساده و سالم شکارچی-خوراکجوها؟

در مدارس به ما یاد می‌دهند از ریاضی، ادبیات و علوم بیزار شویم. تاریخ هم به عنوان یک علم از این قاعده مستثنی نیست. مثل آموزش ناقص و غلط ریاضی و علوم، آموزش تاریخ در مدارس هم ضمن ایدئولوژیک بودن، تقریباً هیچ‌وقت جذاب نبوده و معمولاً هم زیرمجموعهٔ کوچکی از تاریخ جهان را آموزش می‌دهد: تاریخ ایران و اسلام. دانش‌آموزان در مورد تمدن‌های دیگر، به خصوص تمدن‌های آسیایی و آمریکایی آموزشی نمی‌بینند، مگر در حد چند بند. به تازگی مطالعهٔ دورهٔ چهارجلدی «تاریخ تمدن و فرهنگ جهان» با ترجمهٔ عبدالحسین آذرنگ را شروع کردم. کتاب جالبی است که تاریخ جهان را از دوران پارینه سنگی تا قرن بیستم مرور می‌کند. از سلسله‌های چین و هند گرفته تا یونانی‌ها، کارتاژها، فینیقی‌ها، رومی‌ها، تمدن‌های دور افتادهٔ قارهٔ آمریکا و البته ایران هخامنشی. هر تمدنی دین و سنت خاص خودش را داشت. کاخ‌ها و معابد پرزرق و برق، مراسمات مذهبی باشکوه که گاه با قربانی انسانی همراه بودند، قانون و بوروکراسی و شاهکارهای مهندسی نشان‌دهندهٔ غنای یک تمدن است و هر تمدنی هم به نوع خودش شگفت‌انگیز است.

من از مقایسهٔ و این مبحث که چه کسی بزرگترین فیزیکدان، دانشمند، شاعر، فیلسوف یا ورزشکار تاریخ است خوشم نمی‌آید. به نظرم این مقایسه‌ها بی‌فایده است. گیرم که آینشتاین از نیوتن فیزیکدان بهتری بود یا در بسکتبال کسی به گرد پای مایکل جردن یا لبران جیمز نمی‌رسد. این بحث‌ها فقط جلوی لذت بردن از موضوع را می‌گیرد و فایده‌ای هم ندارد. در مورد تمدن‌ها هم همین نظر را دارم. گیرم که امپراتوری ایرانی‌ها وسعت زیادی داشت و با ملل مغلوب خوش‌رفتاری می‌کردند یا یونانی‌ها که آثار علمی و فلسفی‌شان تا امروز جهان را به خود مدیون کرده یا تمدن درهٔ سند که برای اولین بار دست به استانداردسازی مقادیر و اوزان زد؛ چه مهم است؟

اما حین مطالعهٔ تمدن‌های شکوهمندی که به وسعت، معماری و مهندسی‌شان می‌نازیدند به چیز عجیبی برخوردم: بومیان استرالیا. آخر بومیان شکارچی-خوراکجوی استرالیا چه چیزی داشتند که آن‌ها را در کتابِ تمدن‌ها جا داده بودند؟ مگر آن‌ها مشتی آدم عقب افتادهٔ خرافاتی نبودند که لخت و عور شبانه‌روزی در جستوجوی غذا می‌گشتند؟

پاسخ کتاب جالب بود. آن‌ها از این حیث متمدن به حساب می‌آمدند که از همهٔ ملت‌ها خوشبخت‌تر بودند. وضعیت زندگی بومیان استرالیا از این حیث که نه شاه مقتدری داشتند که به ایشان زور بگوید و مجبورشان کند برای هیچ و پوچ زندگیشان را ببازند و نه دغدغهٔ نگاهداری از زمین‌های کشاورزی و دعوی‌های مربوط به پول و ثروت را داشتند. هر کودکی در قبیله می‌توانست هر زنی را مادر خطاب کند. منابع به مساوات میان اعضای قبایل تقسیم می‌شد؛ پس اصولاً فقیر و غنی معنایی نداشت. قبایل هم تقریباً هیچ‌وقت با هم وارد جنگ نمی‌شدند. همین مردمی که از دیدگاه استعماری کاوشگران غربی بی‌تمدن بودند، از همهٔ خلق جهان تغذیهٔ بهتری داشتند.

راز متمدن بودن این مردم هم همین بود که آن‌ها فهمیده بودند که انسان‌ها چطور باید با زندگی کنند و خوش باشند. این از همه‌چیز مهم‌تر است. البته در این نوشته واژهٔ تمدن با تسامح زیادی به کار رفته، وگرنه اصلاً تعریف تمدن همین زرق و برق‌هاست.

پافشاری روی تکنولوژی‌های اخلاقی

این جنگی نیست که از پیش باخته باشیم!

پس از فیلترینگ تلگرام، واتساپ تبدیل به شالودهٔ ارتباطات ما ایرانی‌ها شد. کمتر کلاس درسی دیده می‌شود که یک گروه الزاماً واتساپی نداشته باشد. گروه‌های فرهنگی، دورهمی‌های دوستانه و خانوادگی، گروه‌های اطلاع‌رسانی، ارتباطات کاری و در کل اکثریت قریب به اتفاق پیام‌های که ما ارسال می‌کنیم، بر بستر نرم‌افزار واتساپ است. از طرفی اگر کسی حرفی برای شنیده شدن داشته باشد، جایش نه در وبلاگ‌ها و شبکه‌های اخلاقی، که در اینستاگرام است؛ الزاماً اینستاگرام! برای شرکت در کلاس‌های مجازی، اغلب دو بستر پیشنهاد می‌شود: ادوبی کانکت که بی‌کیفیت و ناکارا است و پلتفرم ایرانی اسکای‌روم که علیرغم کیفیت بالا، آزاد نیست. برای کنفرانس‌های ویدئویی هم یا باید از زوم استفاده کنید یا مجبورید به سرویس میتِ گوگل تن دهید. باز هم می‌توان گفت و مثال آورد.

مهم است که ما به عنوان افراد جامعه با آدم‌ها و سازمان‌های شرور همکاری نکنیم. آیا خرید محصولات اپل به معنی حمایت از ستم‌های فاکسکان (پیمانکار تولیدکنندهٔ محصولات اپل و دیگر غول‌های فناوری) در حق کارگران است؟ آیا استفاده از خدمات شرکت‌هایی که به حریم خصوصی کاربران احترام نمی‌گذارند به معنای حمایت از خیانت آن‌ها به کاربران است؟ اگر پاسخ بله است؛ پس به همکاری با این سازمان‌ها پایان دهید. دود همکاری با شر در نهایت به چشم خود ما می‌رود.

زندگی بدون استفاده از فناوری‌های انحصاریِ رایج خیلی آسان نیست. کسی مثل من که از واتساپ استفاده نمی‌کند، به سختی از اتفاقات اطرافش اطلاع می‌یابد. سه‌شنبهٔ همین هفته، ساعت ۱۰:۲۰ صبح متوجه شدم که ساعت ۸:۰۰ جلسه‌ای داشتم که اطلاع‌رسانی آن تنها در یک گروه واتساپ انجام شده بود. در گروه کتابخوانی موردعلاقه‌ام1بعداً در مورد کتابیار خواهم نوشت.، درست زمانی که برای تصمیم‌گیری به من نیاز بود، به خاطر تحریم واتساپ، کتابی انتخاب شد که کاملاً نامربوط بود.

با این حال من روی تحریم واتساپ پافشاری می‌کنم. واتساپ نسبت به رقیبش تلگرام افتضاح است. بسیاری از امکاناتش را مدیون خلاقیت مهندسان تلگرام است. اما این که واتساپ بی‌کیفیت است، دلیل اصلی من برای تحریم این بدافزار نیست. واتساپ و کمپانی مادرش متا (فیسبوک) با اصول اخلاقی من به شدت در تعارضند. واتساپ ناامن و بسته است، اطلاعات کاربران را جمع‌آوری کرده و با شرکای تجاری‌اش به اشتراک می‌گذارد2در این پیوند عبارت Information We Collect را جستوجو کنید تا از زبان خودشان بشنوید.. مشکل بزرگتر، فیسبوک، کمپانی مادر واتساپ است که به تازگی برای پاک کردن خاطرات شرارت‌بارش از حافظهٔ مردم، نام خود را به «متا» تغییر داده است. رسوایی کمبریج آنالیتیکا و افشاگری‌های ادوارد اسنودن به خوبی پتهٔ این غول‌های بی‌اخلاق فناوری را روی آب انداخت.

به خاطر ماهیت انحصاری و تجارتی این نرم‌افزار، نمی‌توان از قول‌ها و قسم‌هایی که نوید حفاظت از اطلاعات کاربران را می‌دهد آسوده‌خاطر بود. کسی نمی‌داند که نرم‌افزار واتساپ درون و بیرون موبایل شما چه اطلاعاتی جمع‌آوری می‌کند و با چه دولت‌هایی به اشتراک می‌گذارد. غول‌های تکنولوژی به وضوح نشان دادند که برای اخلاقیات و حقوق اولیهٔ کاربرانشان تره هم خورد نمی‌کنند. چطور می‌توانم به واتساپ اعتماد کنم؟ دلیل اصلی عدم استفادهٔ من از واتساپ این است که گردانندگان واتساپ آدم‌های خوبی نیستند و با آدم‌های بد نباید همکاری کرد.

برای این تحریم یک دلیل مهم دیگر هم دارم. تا پیش از فیلترینگ تلگرام در سال ۱۳۹۷، هشتاد درصد از ایرانیان از این پیامرسان استفاده می‌کردند. در شرایط عادلانه و برابر، تلگرام ثابت کرد که واتساپ حتی به گرد پای تلگرام هم نمی‌رسد. پس از فیلترینگ تلگرام، همه چیز عوض شد. اگرچه تلگرام بهترین ابزارها را برای مقابله با فیلترینگ ارائه کرد؛ اما تودهٔ مردم تسلیم تصمیم چند نفر شدند. استفاده از واتساپ علاوه بر همکاری با خون‌آشام‌های آمریکایی، چراغ قرمزی به دموکراسی در داخل ایران است. تحریم واتساپ به معنای «قربانی نباشید» است. وظیفهٔ هر شهروند است که از حقوق اولیهٔ خود در مقابل قدرت دفاع کند و قربانی نباشد. اجازه ندهیم که شخصی‌ترین تصمیمات زندگیمان توسط چند نفر گرفته شود که در رأس هرم قدرت نشسته و دومینووار و تا حد مرسوم شدن سامانه‌های معیوب و ناامن داخلی همه چیز را مسدود کنند.

این حرف‌ها معمولاً برای دوستان من تازگی دارد. به همین خاطر اغلب به من پیشنهاد می‌شود تا همین‌ها را در اینستاگرام بگویم تا مخاطب بیشتری داشته باشم. چرا باید با آدم بد همکاری کنم تا بگویم با آدم بد همکاری نکنید؟ چرا باید برای گفتن حرف‌هایی در این صفحهٔ صمیمی می‌زنم باید از خیر حریم خصوصی‌ام بگذرم؟ چرا باید تعداد زیادی مخاطب داشته باشم؟ این آخری از همه مهم‌تر است. آیا مخاطب بیشتر به معنی کیفیت بالاتر است؟ آیا من (که به نادان بودنم اطمینان دارم) باید در نقش یک گورو یا شیخ ظاهر شوم؟ استاد عزیزی که بخش زیادی از جهان‌بینی‌ام را مدیون آموزش‌های او هستم می‌گفت هر کسی یک شعاع تأثیرگذاری دارد. کافیست آدم حقیری مثل من تنها بر تعداد انگشت‌شماری اثرگذار باشم تا رسالتم را به خوبی و با حداقل ریسک انجام داده باشم: ریسک اطلاعات اشتباه و گمراه‌کننده.

این‌ها را با دلایل مرسوم افرادی که اینستاگرامشان را کنار می‌گذارند، جمع کنید تا متقاعد شوید که اینستاگرام چیز مضری است. تأثیراتی که اینستاگرام بر سلامت روان و زمانِ باارزش مردم می‌گذارد هولناک است.

اما این تحریم‌بازی‌های کوچک مثل این است که با هفتاد و دو نفر به جنگ چهار هزار نفر بریم. آیا شانسی برای پیروزی هست؟ در کوتاه‌مدت نمی‌توان شانس زیادی متصور بود؛ اما در طولانی مدت، نتیجه خارق‌العاده است. بنیاد نرم‌افزار آزاد از زمان بنیان پیشرفت‌های بزرگی داشته است. پروژه‌هایی مثل گنو، گنو/لینوکس، بی‌اس‌دی، کی‌دی‌ئی و در کل نرم‌افزارهای آزاد پیشرفت‌های باورنکردنی داشته‌اند. گنو/لینوکس (که از این به بعد به سادگی می‌گوییم لینوکس) را در نظر بگیرید. در ابتدا کسی لینوکس را جدی نمی‌گرفت. به تدریج که تعداد کاربران آن رو به افزایش گذاشت، مایکروسافت که فروش ویندوزش را در خطر می‌دید، صدها میلیون دلار خرج مبارزه با لینوکس کرد و در نهایت از لینوکس به سختی شکست خورد. شکست مایکروسافت به این معنی است که خود مایکروسافت اکنون از لینوکس استفاده می‌کند و تا چندی پیش شایعاتی مبنی بر ارائهٔ یک توزیع لینوکس از مایکروسافت هم به میان می‌آمد.

تنها کافیست هر کس به سهم خودش تلاش کند. به اراذل نشان دهیم که سودی در مشاغل غیراخلاقی نیست. در غیر این صورت زمانی متوجه می‌شویم که کاملاً تبدیل به برده شده‌ایم.

پی‌نوشت

این نوشته بروزرسانی می‌شود.

پاورقی

  • 1
    بعداً در مورد کتابیار خواهم نوشت.
  • 2
    در این پیوند عبارت Information We Collect را جستوجو کنید تا از زبان خودشان بشنوید.

مسابقهٔ فضایی میلیاردرها | بمب کربنی که سیاره را نابود می‌کند

ایلان ماسک و جف بزوس خود را به خاک و خون می‌کشند تا پروازهای فضایی تجاری را توسعه دهند. هر گردشگر فضایی تنها در چند دقیقه به اندازهٔ زندگی یک هشتم جمعیت زمین، آلودگی تولید می‌کند.

چند هفته پیش، آزمایشگاه جهانی نابرابری که بنیانگذارش توما پیکتی1Thomas Piketty است، داده‌های سالانهٔ خود در مورد نابرابری در ثروت، درآمد، جنسیت و محیط زیست را منتشر کرد. طبق معمول گزارشی مفصل است و ارزش مطالعهٔ کامل را دارد. با این حال، در بخش نابرابری جهانی کربن به این نکتهٔ مهم اشاره شده است که سهم ابرثروتمندان در انتشار کربن به طرز نامتناسبی زیاد است. در حالی که مردم کشورهای ثروتمند تمایل بیشتری به انتشار گازهای گلخانه‌ای دارند، ابرثروتمندان به کلی در سطح جداگانه قرار می‌گیرند. افرادی که یک درصد بالای ثروت جهان را صاحبند، مسئول انتشار حدود پانزده درصد از گازهای گلخانه‌ای جهان، یعنی بیش از دو برابر پنجاه درصد پایینی هستند.

دلایل این امر ساده است. سبک زندگی ابرثروتمندان طبق انتظار، شامل عادات مصرف و الگوهای رفتاری است که ردپای کربنی2Carbon Footprint بیشتری به جای می‌گذارد. همانطور که تابستان امسال، استفان واگستیل از فایننشال تایمز به اختصار بیان کرد: « تقریباً هر کاری که ثروتمندان می‌کنند، از سکونت در خانه‌های بزرگتر تا راندن خودروهای پرمصرف‌تر و سفرهای هوایی بیشتر به خصوص با جت شخصی، کربن بیشتری منتشر می‌کند. مصرف گوشت و تملک استخرهای شخصی و ویلا یا ویلاهایی که تعطیلاتشان را در آن می‌گذرانند را هم در نظر بگیریم.»

تصور چیزی واضح‌تر از پروازهای فضایی تفریحی که در اوایل امسال میلادی توسط بلو اوریجینِ3Blue Origin جف بزوس4Jeff Bezos، ویرجین گلکتیکِ5Virgin Galactic ریچارد برنسون6Richard Branson و اسپیس‌ایکس7SpaceX ایلان ماسک8Elon Musk برای نابرابری کربن شدیداً دشوار است. پروازهایی که به وضوح هدف اصلیشان این بود که ایدهٔ سفرهای فضایی تفریحی را عنوان سرمایه‌گذاری رایج (و احتمالاً پرسود) جریان‌ساز کنند.

حالا این‌گونه پروازها چه مقدار کربن منتشر می‌کنند؟

با دقیق شدن در گزارش جهانی نابرابری، به این تخمین شگفت‌انگیز بر می‌خوریم که هر پرواز یازده دقیقه‌ای به ازای هر مسافر دست‌کم هفتاد و پنج تن کربن (به گفتهٔ محققان، این یک تخمین بسیار محتاطانه است و این رقم می‌تواند در بازهٔ دویست و پنجاه تا هزار تن باشد.) منتشر می‌کند. برای مقایسه، داده‌های این گزارش می‌گوید که یک میلیارد نفر از جمعیت زمین هرکدام سالانه کمتر از یک تن کربن منتشر می‌کنند و این یعنی تنها یک گردشگر ظرف چند دقیقه از طول عمر یک هشتم جمعیت زمین کربن بیشتری منتشر می‌کند.

اگر سفرهای فضایی تجاری موفق شوند از مرحلهٔ پروازهای کوتاه و زیرمداری به سفرهای طولانی‌تر و حتی اقامت‌های بلندمدت مداری توسعه یابند، به راحتی (و وحشتناکی) می‌توان متصور شد که ردپای کربنی با چه سرعت و شدتی افزایش می‌یابد. در حال حاضر دست‌کم یک کمپانی به برنامه‌های خود برای ساخت و پرتاب یک هتل فضایی مجلل تا پایان همین دهه می‌بالد. اگر برنامه‌های این شرکت مانند طرح روی کاغذشان موفق شود، طرح موسوم به وویجر استیشن9Voyager Station می‌تواند مسکن حدود سیصد مهمان و بیش از صد خدمه باشد که آلودگی سفرهای فضایی خصوصی را کاملاً در سطح جدیدی قرار می‌دهد.

البته هنوز نامشخص است که آیا سفرهای فضایی تجاری واقعاً می‌تواند یک مدل تجاری بادوام و سودده در دهه‌های پیش رو باشد. چیزی که روشن است این است که عادات مصرف روز افزون ابرثروتمندان، اکنون بار ناپایداری را بر اقلیم دنیا وارد می‌کند و سفرهای فضایی خصوصی در مقیاس بزرگتر می‌تواند برای سیارهٔ ما مثل حکم اعدام باشد.


یادداشت ویراستار مجلهٔ ژاکوبین: آزمایشگاه جهانی نابرابری اذعان دارد که ارقام مربوط به پروازهای فضایی که در بالا ذکر شد، شامل تمام مراحل سفر است نه فقط خود پرواز.

این مطلب ترجمه‌ای است از Billionaire Space Flights Are a Carbon Bomb That Will Destroy the Planet که توسط Luke Savage نوشته شده و در مجلهٔ ژاکوبین منتشر گردیده.

پاورقی

  • 1
    Thomas Piketty
  • 2
    Carbon Footprint
  • 3
    Blue Origin
  • 4
    Jeff Bezos
  • 5
    Virgin Galactic
  • 6
    Richard Branson
  • 7
    SpaceX
  • 8
    Elon Musk
  • 9
    Voyager Station

«فناوری‌های ما می‌تواند بشریت را نابود کند!»

گفتوگوی خبرگزاری اسپوتینک با دمیتری اورلف، مهندس و نویسندهٔ روسی-آمریکایی در مورد تکنولوژی

ما انسان‌ها فناوری را توسعه دادیم تا خادم ما باشد؛ اما اکنون بیشتر از هر زمان دیگری به نظر می‌رسد فناوری‌هایی که به دست ما و برای راحت کردن زندگی ما توسعه داده شده‌اند؛ تبدیل به مخدوم ما می‌شود. حال که ستایش فناوری می‌رود تا جای عبادت روزانه را بگیرد و نقد تکنولوژی دست‌کمی از کفر و شرک ندارد؛ کار منتقدانی مثل اورلف شجاعانه است. دمیتری اورلف 1Dmitry Orlov یا به روسی Дми́трий Орло́в مهندس و نویسندهٔ روسی-آمریکایی است که در زمینهٔ ضعیف شدن جوامعی مثل ایالات متحده کار می‌کند. من اورلف را از نامهٔ سرگشاده‌اش به گرتا تونبری که در مجلهٔ یوتوپیا منتشر شد می‌شناسم. مصاحبهٔ او با خبرگزاری اسپوتنیک آلمانی که من آن را از روی متن انگلیسی ترجمه کردم، به نظرم جالب و آموزنده آمد. انتشار این نوشته به معنی تأیید تمام و کمال گفته‌های آقای اورلف نیست. به نظرم گاهی تندروی می‌کند؛ اما جنس تندروی اورلف از جنس تندروی ریچارد استالمن و ایوان ایلیچ است که توجه ما را به بخش غریب ماجرا جلب می‌کند. می‌توانید نسخهٔ اصلی این مصاحبهٔ جذاب را از وبلاگ کلاب اورلف در کنار سایر نوشته‌های او بخوانید. اگر متوجه ایراد یا کاستی در ترجمه شدید، اول ببخشید و سپس به من بگویید تا مشکل را رفع کنم.


پرسش: آقای اورلف نام کتاب جدید شما «کوچک شدن فن‌کره» 2Shrinking the Technosphere است. پرسش‌های من این است: فن‌کره 3من واژهٔ تکنوسفر (Technosphere) را با توجه به ترجمهٔ کلمات مشابه زمین‌شناسی و هواشناسی به فن‌سپهر یا فن‌کره ترجمه کردم. چیست؟ رویکرد شما در این خصوص چیست؟ و با توجه به این که خود شما هم به عنوان یک فناور، یک دانشمند رایانه شناخته می‌شوید، برای شنونده‌های ما توضیح دهید که کلاً از این موضوع چه برداشتی می‌کنید؟

پاسخ: خوب، واژهٔ فن‌کره کمابیش ابداع ولادیمیر ورنادسکی است و او پیش از نظریهٔ گایای لاولاک از طرفدار بزرگ این ایده بود که زیست‌کره، بخشی از زمین که حیات در آن وجود دارد، یک موجود زنده است. سپس او واژهٔ «ادراک‌کره» 4Nooshere: نوسفر که از ترکیب دو واژهٔ یونانی νόος به معنی ذهن و ادراک و σφαῖρα به معنی کره ساخته شده. را ابداع کرد که اساساً دانش، دانش انسانیِ زیست‌کره و قلمروی فیزیکی بود که به ما این امکان را داد که آن را از راه‌های مختلف گسترش دهیم. او واقعاً یک خوشبین علمی بود. او فکر می‌کرد که علم تجربی به ما این قابلیت را می‌دهد که در بهبود زندگی همهٔ ساکنان زمین پیشرفت‌های چشمگیر داشته باشیم.

او همچنین گفت که چیزی به نام فن‌کره وجود دارد و این اصطلاح از آن زمان تا حدودی کاربرد داشته است. اما بعداً مشخص شد که ادراک‌کره واقعاً نامشخص و درهم‌برهم است. هیچ معلوم نیست که از علم برای خیر یا شر استفاده می‌شود؛ مثلاً رواج سلاح‌های هسته‌ای نشان می‌دهد که ادراک‌کره چیز خیراندیشی نیست.

و در عوض ما شاهد ظهور فن‌کره‌ای هستیم که یک قلمرو فناوریک واحد، یکپارچه و جهانی است و کنترل آن از توانایی هر کسی خارج است. یعنی موجودی است که می‌توان گفت ذهن خودش یا دست‌کم دستور کار و روش‌های خودش را دارد. در واقع او است که از انسان‌ها استفاده می‌کند، نه برعکس. ما تسلط زیادی بر آن نداریم. تنها کاری که از دست ما بر می‌آید این است که سعی کنیم آن را در زندگی خودمان محدود کنیم.

فن‌کره در حال حاضر یک دورهٔ گزار را سپری می‌کند. سعی می‌کند به طور پیوسته گسترش یابد؛ اما این امر باعث گسترش استفاده از منابع طبیعی می‌شود و از آن‌جا که مقدار منابع طبیعی در دسترس نیز محدود است، این گسترش نمی‌تواند تا ابد ادامه داشته باشد. هم‌اکنون فن‌کره در حال شکسته شدن به مناطقی است که از نظر تکنولوژیکی به توسعه‌یافته و عقب‌افتاده تقسیم می‌شود و مناطق حائلی هم بین این بخش‌های فن‌کره است. این فرایند بسیار جالب و مهمی است که نیاز به توجه دارد زیرا واقعاً به استراتژی سیاسی، اقتصادی یا مالی خلاصه نمی‌شود. همان‌طور که گفتم فن‌کره برای خودش دستور کار دارد و برای این که بفهمیم چه می‌کند مهم است که مانند ماشین فکر کنیم و این چیزی نیست که ما معمولاً انجام دهیم. و همچنین باید هر مفهموم اخلاقی را کنار بگذاریم؛ چون فن‌کره هیچ درکی از اخلاق ندارد. اگر به نفعش باشد می‌تواند ما را خوشحال نگه دارد یا بکشد یا چیزی بین این دو.

پرسش: اگر درست متوجه شده باشم، منظور شما از تکنولوژی، واقعاً این نیست که مثلاً مردم بخاطر بحران کرونا در خانه کار می‌کنند و به کنفرانس‌های آنلاین می‌روند؟ آیا شما یک دیدگاه گسترده‌تر از کلیت این موضوع ارائه می‌دهید؟

پاسخ: خوب، بحران کرونا از این جهت که باعث شد فن‌کره سلطهٔ بیشتری به چنگ آورد برایش بسیار مفید بوده است. یکی از واجبات فن‌کره این است که تا ابد تسلطش را بر ما انسان‌ها افزایش دهد. از موجودات زنده خوشش نمی‌آید، ماشین‌ها و ربات‌ها را ترجیح می‌دهد. مایل است که تا حد ممکن انسان‌ها هم مانند ماشین رفتار کنند. پس سعی می‌کند که برای همه، عملکردهای فنی تعریف کند و همه از پروتکل‌های خاصی پیروی کنند. و البته سعی می‌کند تا همه را زیر نظر داشته باشد. به محض این که کسی پایش را کج گذاشت، جایی آژیر خطری به صدا در می‌آید تا یک کاردان (تکنیسین) به مشکل رسیدگی کند. اساساً آدم‌ها برای فن‌کره مشکل فنی به حساب می‌آیند که باید حل شود و راه حل آن هم جایگزین کردن عملکردهای انسانی با عملکردهای اتوماتیک (هوش مصنوعی، ربات‌ها و…) با بیشترین شدت و حدت و کنترل انسان‌های باقی‌مانده (چرا که نمی‌توان انسان‌ها را کاملاً حذف کرد، به خصوص آدم‌های فنی) تا حد امکان است. ویروس کرونا با وادار کردن مردم به حفظ فاصله و تکیه بر ارتباطات الکترونیکی به جای ارتباط رو در رو به فن‌کره این اجازه داده است که تخریب روابط انسانی را به حداکثر برساند. چیزی که باعث می‌شود رفتار ما بیشتر شبیه به ربات‌ها بشود و این برای فن‌کره یک برد است.

پس او از این فرصت که توسط یک ویروس نه‌چندان کشنده برایش فراهم شده بود به خوبی جهت گسترش نفوذش استفاده کرد.

پرسش: آقای اورلف، شما در کتاب جدیدتان نوشتید: «بیشتر مردم از محصولات جایگزین پیشرفته، اجاق مایکروویو، گوشی هوشمند و… خوشحال‌اند. دستگاه‌ها دست‌خط خوش را به چیز بی‌اهمیت منسوخی تنزل دادند.» از روی سادگی می‌پرسم، چه ایرادی دارد؟

پاسخ: خوب، این چیزها برای مدتی خوب کار می‌کند. اجاق مایکروویو مدت مثلاً سه تا پنج سال کار می‌کند و سپس از کار می‌افتد. و بعد شما چه می‌کنید؟ تمام! یکی دیگر می‌خرید؟ اگر پول نداشته باشید چه؟ اگر به‌خاطر این که منابع برای ساخت اجاق مایکروویو تمام شده، دیگر اجاق مایکروویوی ساخته نشود چه؟ اگر کشورتان دیگر نتواند به‌دلیل ورشکستگی اجاق مایکروویوی وارد کند و کشورهای صادرکننده هم به صورت اعتباری اجاق مایکروویوی نفروشند چه؟ آن وقت شما گیر می‌افتید چون غذا پختن را فراموش کردید و سپس از گرسنگی می‌میرید. ایراد تکنولوژی این است. مثل زمانی که از نردبان بالا بروید و پله‌های زیر پایتان را ببرید و بسوزانید. فقط می‌توانید بالا بروید. راه برگشتی نیست. در این صورت تنها کاری که می‌توانید بکنید این است که بیوفتید و بمیرید.

پرسش: پاسخ جالبی بود. بسیار سپاسگزارم. در بخش جذاب دیگری نوشتید: «پیش از هر چیز، این پرسش که دقیقاً چه چیزی در امکانات جدید کارآمد است به سختی مورد بررسی قرار می‌گیرد…» من کمی آن را کوتاه می‌کنم: اساساً چیزی که نوشتید من را یاد رودی دوچکه انداخت. او جامعه‌شناس، فعال سیاسی و رهبر دانشجویی معروفی در دههٔ شصت (دههٔ چهل هجری خورشیدی) آلمان غربی بود. وی بعداً با تیر کشته شد. او در یک مصاحبه با ژرمن تی‌وی گفته بود که اساساً با در نظر گرفتن پیشرفت تکنولوژی، آدمیزاد دیگر مجبور به کار کردن نیست. در آینده راه‌حل‌های فنی به آدم‌ها در امورشان کمک می‌کنند و به آن‌ها وقت آزاد بیشتری می‌دهند. سؤال من این است که چرا چنین چیزی عملی نیست؟ چرا این وعده محقق نشد؟

پاسخ: به خاطر این که هدف فناوری، نه سود رساندن به انسان‌ها که سود رساندن به فن‌کره است. فن‌کره از انسان‌ها به عنوان اجزای متحرک استفاده می‌کند و به ازای خدماتشان به آن‌ها حداقل هزینه را پرداخت می‌کند تا گسترهٔ نفوذش را شدیداً و به سرعت افزایش دهد. پس واقعاً امیدی نیست که با گسترش استفاده از فناوری، آزادی به دست آوریم. ما می‌توانیم با محدود کردن انتخاب‌های تکنولوژیک خود به موارد ضروری برای خودمان مقداری آزادی به‌دست آوریم. اما نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که با آتش بتوان آتش را خاموش کرد.

پرسش: جالب بود. حالا چرا فناوری مشاغل را نابود می‌کند؟

پاسخ: چون آدم‌ها شلخته‌اند. خوبی آدم‌ها این است که اگر به حال خودشان رهایشان کنیم، آدم‌های بیشتری می‌سازند؛ تولید مثل می‌کنند. ماشین‌ها تولید مثل نمی‌کنند؛ در واقع باید آن‌ها را بسازید. از سوی دیگر حتی بعد از این که آدم‌ها از کار می‌افتند، باید به آن‌ها غذا و سرپناه بدهیم. به این بازنشستگی می‌گویند. نمی‌توانید مثل ماشین آن‌ها را اوراق کنید. پس این خوبی‌ها و بدهی‌های خودش دارد. همچنین انسان‌ها انتظار هفته‌های کاری دارند. آن‌ها نمی‌توانند بیست و چهار ساعت روز و هفت روز هفته را کار کنند. از سوی دیگر تهیهٔ غذا از تولید برق آسان‌تر است و انسان می‌تواند تا حدودی خودش غذای خودش را فراهم کند. باز هم خوبی‌ها و بدی‌ها در توازن‌اند پس در نهایت فن‌کره فقط از آدم‌ها خوشش نمی‌آید. او می‌خواهد با بیشترین شدت و حدت ما را با هوش مصنوعی و ربات تعویض کند.

پرسش: بسیار خوب! آقای اورلف شما همچنین در کتاب جدیدتان نوشتید که تکنولوژی می‌تواند مانند یک فتیش باشد و انسان را به بردگی بکشاند و آن‌ها به مثلاً گوشی‌های هوشمند وابسته کند. آیا این همان «فتیش»‍ی است که توسط کارل مارکس ابداع شد؟ اصلاً منظور شما دقیقاً چیست؟

پاسخ: نه. منظورم فتیش جنسی است. کسانی که پاپوش و جوراب یا چرم و چیزهایی شبیه به این را دوست دارند. یک چیزی در آن حد است. کسانی را مثلاً در وسایل حمل و نقل عمومی می‌بینید که جوری به گوشی هوشمندشان می‌چسبند که انگار نوعی طلسم برای دفع شر است. ببینید ملت چگونه گوشی هوشمندشان را نوازش می‌کنند. اساساً این علامت یک جور اختلال روانی وابستگی یا اختلال دلبستگی است. اگر گوشی هوشمندشان را ازشان بگیرید؛ حتی اگر دو سه روز بدون وای‌فای دوام بیاورند، احتمالاً کاتاتونیک می‌شوند، گوشه‌ای می‌نشینند و خودشان را عقب و جلو می‌کنند. بعد آن‌ها به درمان‌های روانپزشکی نیاز پیدا می‌کنند. بنابراین مردم به این مهم پی می‌برند و دسترسی به اینترنت را نوعی حقوق بشر تلقی می‌کنند. حالا این از دید فن‌کره عالی است! این چیزی است که آدم‌ها را سلطه‌پذیر می‌کند. برای این که آن‌ها دست از پا خطا نکنند، تنها کافیست تهدید کند که دسترسی‌شان به اینترنت را قطع می‌کند. این کار همه چیز را حل می‌کند.5شاید یک نمونهٔ محسوس وابستگی ما به اینترنت، قطعی عمومی ماجرای آبان ۹۸ باشد. – مترجم لازم نیست حتماً حبسشان کنید، کتکشان بزنید یا مجازاتشان کنید؛ تنها کافیست از قطع اینترنت بترسانیدشان!

پرسش: این من را به سؤال بعد هدایت می‌کند؛ چرا که در زبان آلمانی برای وصف چیزی که در کتاب جدیدتان نوشتید، واژه‌ای وجود دارد. در آلمانی اصلاح 6کیش تکنولوژیtechnologie gläubigkeit یا wissenschaft gläubigkeit 7کیش علم به کار می‌رود. این به معنای تمایل به نادیده گرفتن آثار منفی یا تقدیس فناوری است. آیا منظور شما هم همین است؟

پاسخ: خب، بله. این که فناوری خوب است، این که فناوری مدرن از فناوری قدیمی بهتر است، تکنولوژی هرچه بیشتر بهتر است و هر مشکلی یک چارهٔ فناورانه دارد، یک اصل اعتقادی است که کسی حق تشکیک در آن را ندارد. هیچ وقت این بحث بالا نمی‌گیرد که ما در حال حاضر بیش از حد فناوری داریم یا بیش از حد به تکنولوژی وابسته‌ایم و باید به رویکردهای صدها، هزاران و یا حتی میلیون‌ها سال پیش بازگردیم چون این شیوه‌ها در درازمدت آسیبی به ما نمی‌رسانند؛ در حالی که فناوری‌هایی که امروزه استفاده می‌کنیم (چون جدید هستند، هنوز امتحانشان را پس ندادند) می‌تواند فاجعه‌آفرین باشد. می‌تواند آسیب بسیار بزرگی بزند و شدیداً مضر باشد.

پرسش: چون از چیزهایی مثل استفاده از تکنولوژی به منظور نظارت 8Survillance هم گفتید، غیرمستقیم به بخش نظامی و جاسوسی هم اشاره کردید. آیا شما هم مثل جولین آسانژ و ادوارد اسنودن منتقد این فناوری‌های نظارتی هستید؟ نظر شما در این مورد چیست؟

پاسخ: خوب این هم خوبی‌ها و بدی‌های خودش را دارد. اگر در روستای کوچکی که همه یکدیگر را می‌شناسند و می‌خواهند از یکدیگر دفاع کنند، ساکن باشید؛ آن‌جا نرخ جرم و جنایت کم‌تری وجود دارد و این‌گونه بچه‌ها در کوچه بازی می‌کنند و همه هم خوشحالند. ولی اگر مردم را با هم قاطی کنید و مجبورشان کنید که در شهرهای بزرگ با غریبه‌ها زندگی کنند، کلی حس غربت آن‌جاست و به‌خاطر همین هم جرم و جنایت زیادی رخ می‌دهد؛ چراکه در آن محیط‌ها مردم زیاد با هم روبه‌رو نمی‌شوند. راه چاره نظارت است. این به خوبی زندگی در جوامع کوچک نیست ولی به هر حال این هم یک راه‌حل است. پس دوربین‌های امنیتی همه‌جا نصب شدند تا جان مردم را نجات دهند و از وقوع جرم در مناطق خطرناک جلوگیری شود. اساساً این یک راه‌حل بد برای یک مشکل بد است.

اما از این دید که این فناوری‌ها باعث کنترل مردم می‌شود. از این نظر که به سرکوب آزادی بیان و برخورد با مخالفان کمک می‌کند، وحشتناک است. پس مثلاً تمام سانسورهای شبکه‌های اجتماعی فقط به این بهانه که سخنی به مذاق کسی خوش نمی‌آید یا مخالف ایدئولوژی کسی است به عنوان سخنان تنفرآمیز، قلدری یا توهین‌آمیز برچسب‌گذاری و سانسور می‌شود. خوب این خیلی بد و خطرناک است.

پرسش: سؤال بعدی: چه کسی از تکنولوژی نفع می‌برد؟

پاسخ: خوب، پیش از همه، ذینفع اصلی فناوری، خود فن‌کره است. از این طریق می‌تواند دستورکار رشد بی‌نهایت و سلطه‌گری حداکثری‌اش را ماندگار کند. مهندسان و تکنسین‌ها قطعاً از کسانی هستند که تکنولوژی به آن‌ها سود می‌رساند چون فن‌کره آن‌ها را مفید می‌داند. متخصصان مختلف زیادی هم ذینفع خواهند بود. حتی کارگران یدی در مشاغلی که نمی‌تواند اتوماتیک یا با ربات تعویض شود هم سود می‌برند؛ اما به محض این که ربات بتواند جای آن‌ها را بگیرد، آن‌ها تقریباً به کل بی‌مصرف تلقی خواهند شد. بنابراین فن‌کره با دادن الکل و مواد مخدر با آن‌ها مقابله می‌کند تا خاطرجمع شود که زودتر می‌میرند و این یک الگوی معمول است.

پرسش: آقای اورلف، می‌رویم سراغ سؤال بعد که پیش‌تر پاسخ کلی به آن داده بودید. فناوری چه نقشی در اقتصاد و تجارت دارد؟

پاسخ: نقش بسیار عظیمی دارد؛ زیرا در حال حاضر بدون نفت خام، تعداد بسیار کمی از فعالیت‌های اقتصادی میسر هستند. هیچ چیز بدون مشتقات نفت خام حرکت نمی‌کند. هیچ چیز سبزی در موردش وجود ندارد و نخواهد داشت و به هر حال این یک فرایند تکنولوژیک است. در واقع فن‌کره پس از کشف سوخت‌های فسیلی متولد شد؛ ابتدا زغال‌سنگ سپس نفت، گاز طبیعی و انرژی هسته‌ای و این تا زمانی که این منابع قابل بهره‌برداری باشند، ادامه خواهد داشت. و اکنون این منابع در اکثر نقاط جهان در حال اتمام است. فن‌کره باید خود را در مناطق غنی‌ای که امید بیشتری برای زنده نگه داشتن فن‌کره دارد؛ جدا و منزوی کند. پس اگر نگاهی به تجارت جهانی بیاندازید، متوجه می‌شوید بیشترین سهم تجارت بین مناطقی است که می‌تواند زیستگاه مناسبی برای فن‌کره باشد. و مناطق مختلفی که فن‌کره آن‌ها را برای نیل به اهدافش بی‌مصرف می‌داند، خود را جدا می‌بینند.

پرسش: آقای اورلف، به طور کلی در مورد فناوری هسته‌ای چه نظری دارید؟

پاسخ: متأسفانه در کل چیزی به نام فناوری هسته‌ای وجود ندارد. فناوری هسته‌ای ایالات متحده را مثال می‌زنم. حدود صد نیروگاه هسته‌ای در آمریکا وجود دارد. تعداد زیادیشان هنوز در حال کارند. تعداد زیادیشان هم بسیار کهنه هستند. در این قسمت، ایالات متحده فناوری یا بودجهٔ کافی برای تخریب ایمنشان را ندارد. تا جایی که برای جایگزینی این نیروگاه‌ها دیگر تخصص فنی لازم را ندارد و آخرین تلاششان برای ساخت نیروگاه هسته‌ای یک هزیمت بود.

از طرف دیگر روس‌اتم، مؤسسهٔ هسته‌ای روسیه را در نظر بگیرید. آن‌ها به توسعهٔ چرخهٔ بستهٔ هسته‌ای بسیار نزدیک شده‌اند، روشی که مشکل پسماندهای هسته‌ای سطح بالا را حل خواهد کرد. این روش سوزاندن پسماندهای هسته‌ای سطح بالا را در رآکتور ممکن می‌کند تا زمانی که تبدیل به پسماندهای سطح پایینی بشود که بتوان به طور ایمن دفن شوند. این امکان را هم فراهم می‌کند که از اورانیوم ۲۳۸ 9۹۹٪ اورانیومی که در طبیعت یافت می‌شود، اورانیوم ۲۳۸ است که به درد استفاده در رآکتور هسته نمی‌خورد. به همین منظور اورانیوم را غنی‌سازی می‌کنند تا غلظت اورانیوم ۲۳۵ که چیز به‌دردبخوری است را بالا ببرند – مترجم به عنوان سوخت استفاده کنیم. در حال حاضر به این اورانیوم، اورانیوم ضعیف شده می‌گویند که برای اکثر کاربردها بی‌مصرف است، مگر برای ساخت تسلیحات آمریکایی؛ چون فلز بسیارسنگین، چگال و سختی است. ولی اگر به عنوان سوخت استفاده شود، برای هزاران سال انرژی‌مان را تأمین می‌کند.

روس‌ها این فناوری را نه فقط در روسیه که در بسیاری کشورها از جمله ایران و مصر می‌سازند. چین هم با تأخیر به‌خصوصی این فناوری را دنبال می‌کند؛ اما جواز این فناوری در دست روس‌هاست. و بقیهٔ دنیا تقریباً عقب‌مانده‌اند. حالا اگر فناوری هسته‌ای را در نظر بگیریم، روسیه، چین و شاید فرانسه مقداری ظرفیت داشته باشند؛ ولی قطعاً ایالات متحده چیزی ندارد. آلمان تصمیم گرفته که از شر تمام انواع فناوری‌های هسته‌ای خلاص شود و به استقبال انرژی‌های تجدیدپذیر برود؛ بنابر این هزینهٔ برق در آلمان شش برابر روسیه است و این تولید هر چیزی را در آلمان به یک تلاش نسبتاً بیهوده بدل می‌کند. سایر کشورها (مثل مصر) ممکن است برنامهٔ هسته‌ای روسیه را خریداری کنند و اگر با روسیه چپ بیافتند، مثل بریتانیا مجالی برای این کار نخواهند داشت.

پرسش: آقای اورلف سؤال بعدی این است. دربارهٔ همبستگی میان تکنولوژی و پزشکی نوشتید. نوشتید مثلاً اوکراین که اکنون مرکز رشد سرخک و فلج اطفال در اروپا است، در زمان شوروی این بیماری‌ها را ریشه‌کن کرده بود. می‌توانید بیشتر توضیح دهید؟

پاسخ: بله، کشور شوراها روی بهداشت عمومی سرمایه‌گزاری زیادی کرد و توانست بیماری‌های مسری زیادی را ریشه‌کن کند. میراثش هنوز هم استفاده می‌شود. مثلاً طاعون خیارکی در مناطق همسایهٔ فدراسیون روسیه در مغولستان و تووا بازگشته بود. امروز برای جلوگیری از همه‌گیری و متوقف کردن بیماری از واکسنی استفاده شد که توسط دانشمندان شوروی توسعه داده شده بود. مثال‌های مشابه دیگری هم هست. مثل واکسن اسپوتنیک پنج برای کرونا همانی است که در دههٔ ۸۰ میلادی (دههٔ ۶۰ ه.خ) توسط دانشمندان شوروی توسعه داده شده بود و اکنون تغییر کاربری داده شد تا به جنگ ویروس کرونا برود.

نمونه‌های مشابه زیادی از فناوری هست که برای نجات جان انسان‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد که بسیاری از آن‌ها به عنوان سیاستگذاری عمومی در برابر پزشکیِ تجاریِ خصوصی، مانند چیزی که آمریکایی‌ها در صدد انجام آن هستند، نسبتاً ناموفق است.

پرسش: در سؤال بعدی باز از اسپوتنیک ۵ می‌پرسم. گفتید که پیش‌تر در شوروی توسعه داده شده بود. آیا اکنون تغییر شکل یافته یا نسخهٔ جدیدی از فرمول قدیمی شوروی است؟

پاسخ: بله، تکنیکش. از آدنوویروس‌های دستکاری شده استفاده می‌کند که فاقد توانایی تکثیر در بدن انسان‌اند. واکسن از آدنوویروس به عنوان وسیلهٔ نقلیه برای تحویل استفاده می‌کند. بیشتر این فناوری همین است و اثربخشی‌اش ثابت شده. و محموله هم قطعه‌ای از ژنوم ویروس کرونا است که به طور خاصی برش داده شده است. این همان تکه‌ای است که پروتئین سنبله، پروتئینی که به ویروس امکان نفوذ به سلول‌های انسانی را می‌دهد را تولید می‌کند. و به این ترتیب آدنوویروس وارد بدن می‌شود، به سلول‌ها نفوذ کرده و محموله‌اش را آزاد می‌کند. و بعد سلول‌ها پروتئین را تولید می‌کنند و در این مرحله به جر آن پروتئین‌های سنبله، هیچ اثری از ویروس کرونا نیست. و در نهایت سیستم ایمنی بدن با پروتئین‌ها واکنش می‌دهد و پادتن به عنوان نتیجهٔ کل فرایند تولید می‌شود. از آن‌جا که آدنوویروس‌ها توانایی تکثیر ندارند، به سادگی از بدن حذف می‌شوند. پس تنها مادهٔ جدید پروتئین سنبله است. این‌ها به خودی خود سمی نیستند و در واقع کاری نمی‌کنند جز این که ماشهٔ پاسخ ایمنی بدن را می‌کشد و چون بدن آن‌ها را نمی‌شناسد، به عنوان خطر شناسایی می‌کند. به همین دلیل است که روس‌ها به سرعت توانستند به موفقیت برسند. چون این اساساً استفادهٔ مجدد از یک فن قدیمی با کمی دستکاری است.

پرسش: بسیار خوب! برگردیم به کتابتان. چرا نوشتید توانایی اخراج و سپس استثمار افراد، عنصر کلیدی در کامیابی فن‌کره است؟

پاسخ: خوب، به‌خاطر انسجام جوامع انسانی، این که در این جوامع افراد از یکدیگر مراقبت می‌کنند؛ استثمار آن‌ها نسبتاً مشکل است. مردم مایلند که نسبت به شغلشان حساسیت به خرج دهند. انتظار دارند تلاششان به خوبی جبران شود و در این مورد عقبگردهای زیادی هم هست. مثلاً اگر اوضاع وخیم بود، می‌توانند به آبادی خودشان برگردند، با خانواده و اقوامشان زندگی کنند و خودشان غذایشان را پرورش دهند و در امنیت گذران عمر کنند. بعد اگر شرایط محیا بود، ممکن است برای پیدا کردن کار و این جور چیزها به شهر بیایند. ولی اگر مردم را فراری دهید، اگر جوامع را نابود کنید، اگر غربتی‌های کاملاً ناسازگاری را وارد جامعه کنید، کاری کنید که مردم از یکدیگر بترسند، سطحی از خشونت را واردشان کنید، مثلاً مردم را از مناطق جنگی به جوامعی که به آرامش عادت کرده‌اند وارد کنید، مردم را چنان مستأصل می‌کنید که برای بقا حاضر به انجام هر کاری می‌شوند؛ چون هیچ راه بازگشتی به آنان داده نشده. آن‌ها از پشتیبانی جامعه‌شان برخوردار نیستند. توسط غریبه‌ها احاطه شدند، ناامیدند و هر چیزی را می‌پذیرند. 10اگر سریال بازی مرکب را دیده باشید، احتمالاً حس می‌کنید که اورلف چه منظوری دارد – مترجم پس ترفند فن‌کره برای استثمار مردم این است. با وارد کردن غریبه‌ها، جوامع را مختل و نابود می‌کند و کاری می‌کند که آن جامعه، نه به شکل یک جامعه که به عنوان گروهی از افراد بیگانه و ناامید رفتار کند.

پرسش: برداشت و نتیجه‌گیری شما در مورد آیندهٔ فناورانه در خصوص هوش مصنوعی و دیجیتال کردن خودآگاهی چیست؟

پاسخ: خوب، به نظرم بیشتر این جور چیزها پشم است. بسیاری از این فانتزی‌های فناورانه هیج و پوچ است. به نظرم برنامه‌نویسی شبکه‌های عصبی و هوش مصنوعی فقط برای چند شغل خاص مفید است. اما نسخهٔ دیجیتالی بستگان سالخوردهٔ من و شما در این مرحله کمی علمی-تخیلی است. در کل فکر می‌کنم که بسیاری از مردم مجبور خواهند شد استفاده‌شان از فناوری را تا حدی کاهش دهند. شرایط اقتصادی آن‌ها را مجبور به این کار می‌کند. از سوی دیگر این یک تکنیک بسیار قدرتمند است: اینترنت و گوشی‌های هوشمند ابزارهای بسیار مؤثری برای کنترل و آرام کردن مردم است. تا این حد فکر می‌کنم که هنوز کاربرد دارد و انتظاری هم ندارم که در استفادهٔ روزمرهٔ مردم چیز عجیب و غریب خاصی حضور داشته باشد. فکر می‌کنم خیلی از این چیزها در حد یک جوسازی فناوانه یا فن‌آرمان‌شهری باقی بماند. همیشه از این جور چیزها زیاد می‌بینیم: سفرهای فضایی به مریخ، خودروهای پرنده و چیزهایی که ذکر کردید. این‌ها فقط یک جریان دائمی از پروپاگاندا است.

پرسش: بسیار ممنونم. آخرین سؤال: سناریوی شما برای آینده مثبت است یا منفی؟ آیا مثل فیلم نابودگر11The Terminator می‌شود یا مثل پیشتازان فضا12Star Trek، تکنولوژی حس و حال خوبی به ما می‌دهد؟

پاسخ: خوب، به نظرم هیچ کدام. ما چاره‌ای جز استفاده از تکنولوژی نداریم. تهیهٔ لباس از هر چیزی (حتی از پوست درخت) باز هم تکنولوژی است. پس در هر حال، بالاخره یک جور فناوری داریم. سؤال این است که چطور فناوری‌ای خواهیم داشت؟ چقدر از آن تحت کنترل ما خواهد بود؟ فکر می‌کنم جهان آیندهٔ ما به طرز آینده‌ای کشاورزانه خواهد بود. انرژی مورد نیاز برای نگهداری شهرهای عظیم در بیشتر مناطق جهان در دسترس نیست. جهان رو به محلی و کشاورزی شدن پیش می‌رود ولی به نظرم در آن زمان هم هنوز ماسماسک‌های13Gadgets به‌دردبخور دست مردم دیده می‌شود. مثلاً این که می‌توان کتابخانهٔ بزرگی را روی یک کارت حافظهٔ SD داشت، نسبت به برگه‌های کاغذی پیشرفت بزرگی است.14من در این زمینه تا حدودی مخالف اورلف هستم. کتاب الکترونیکی علاوه بر این که حس و حال کتاب کاغذی را ندارد، مطالعه کردنش مشکل است-مترجم برخی از این فناوری‌ها ممکن است برای مدت طولانی وجود داشته باشند. مشکل اینجاست که کاربردهای این‌چنین از فناوری نیاز به خوشه‌های فناوری دارد که بتواند آن را تولید و نگهداری کند. سؤال این است که این خوشه‌های فناوری را در کجای جهان باید نگه داشت؟ اگر دقت کنید، این در جاهایی رخ می‌دهد که کل زنجیرهٔ فناوری، از استخراج معدن و تولید سوخت فسیلی گرفته تا تولید سوخت هسته‌ای تا هر چیزی که برای حفظ شبکهٔ برق لازم است را دارند. همهٔ مواد آموزشی برای آموزش افرادی که نیمه‌رسانا تولید می‌کنند یا نرم‌افزار می‌نویسند. هر چیزی که بتواند آن را پشتیبانی کند. جاهای کمی را در دنیا می‌توان متصور شد که چیزی مثل آن برای دهه‌ها و قرن‌ها دوام بیاورد.


پاورقی

  • 1
    Dmitry Orlov یا به روسی Дми́трий Орло́в
  • 2
    Shrinking the Technosphere
  • 3
    من واژهٔ تکنوسفر (Technosphere) را با توجه به ترجمهٔ کلمات مشابه زمین‌شناسی و هواشناسی به فن‌سپهر یا فن‌کره ترجمه کردم.
  • 4
    Nooshere: نوسفر که از ترکیب دو واژهٔ یونانی νόος به معنی ذهن و ادراک و σφαῖρα به معنی کره ساخته شده.
  • 5
    شاید یک نمونهٔ محسوس وابستگی ما به اینترنت، قطعی عمومی ماجرای آبان ۹۸ باشد. – مترجم
  • 6
    کیش تکنولوژی
  • 7
    کیش علم
  • 8
    Survillance
  • 9
    ۹۹٪ اورانیومی که در طبیعت یافت می‌شود، اورانیوم ۲۳۸ است که به درد استفاده در رآکتور هسته نمی‌خورد. به همین منظور اورانیوم را غنی‌سازی می‌کنند تا غلظت اورانیوم ۲۳۵ که چیز به‌دردبخوری است را بالا ببرند – مترجم
  • 10
    اگر سریال بازی مرکب را دیده باشید، احتمالاً حس می‌کنید که اورلف چه منظوری دارد – مترجم
  • 11
    The Terminator
  • 12
    Star Trek
  • 13
    Gadgets
  • 14
    من در این زمینه تا حدودی مخالف اورلف هستم. کتاب الکترونیکی علاوه بر این که حس و حال کتاب کاغذی را ندارد، مطالعه کردنش مشکل است-مترجم

پراکنده از خدمتی که می‌برند مرا

چیزهای زیادی راجع به سربازی آزاردهنده است؛ اما مایلم از دلگرمی‌ها بگویم. محیط خشن پادگان می‌تواند مفید باشد؛ نه به معنی کلیشهٔ «عوضش مرد می‌شوی» بلکه به منظور موقعیتی متفاوت!

سربازی وحشت شمارهٔ یک پسران ایرانی است. فرایندی که طی آن پسران باید دو سال از عمر گران خود را صرف چیزی کنند که به آن «خدمت مقدس نظام وظیفه» کنند. از کاستی‌ها و ضررهای خدمت اجباری، زیاد گفته شده، پس در این نوشته، قصد من مرور این نقایص نیست؛ بلکه می‌خواهم کاملاً از تجربهٔ پیش رو بنویسم.

چیزهای زیادی راجع به سربازی آزاردهنده است؛ اما پیش از آن مایلم از دلگرمی‌ها بگویم. محیط خشن پادگان می‌تواند مفید باشد؛ نه به معنی کلیشهٔ «عوضش مرد می‌شوی» بلکه شاید به مثابهٔ یک نوع تجربه! من با جملهٔ «هر چیزی که تو را نکشد، قوی‌ترت می‌کند» شدیداً مخالفم. به نظرم زیادی ساده‌لوحانه به نظر می‌رسد. مگر نه این که بسیاری از موقعیت‌ها (مثل خدمت اجباری برای خیلی‌ها) نه‌تنها آدم را قوی‌تر نمی‌کند؛ بلکه هم باعث عقب افتادن می‌شود و هم ضعیف‌تر شدن. به هر حال این آش کشک خاله است و باید تحمل شود. آیا می‌شود این تهدید را به فرصت تبدیل کرد؟

تهدید شمارهٔ ۱: زمان تو مال ماست!

سربازی اجباری، برده‌داری است. برده‌ها آزاد نیستند. پس سرباز آزاد نیست. سرباز حتی آزادی انتخاب ساعت خوابش را هم ندارد! ساعت ۹ شب خاموشیست و ۴ صبح بیدارمان می‌کنند. این مسأله به اندازه‌ای که به نظر می‌رسد بد نیست. یکی از بهترین اوقات زندگی من زمانی بود که پیش از سپیده‌دم بیدار می‌شدم. سحرخیزی لذتبخش و مؤثر است.

تهدید شمارهٔ ۲: ماسماسک (گجت) الکترونیکی ممنوع است!

در واقع این یکی خودش فرصت است و نیازی به تبدیل آن به فرصت نیست. بعداً بیشتر از نقد تکنولوژی خواهم نوشت؛ اما فعلاً از این که چیزی حتی به اجبار من را از تکنولوژی‌هایی که (مثل تقریباً همهٔ مردم) به آن‌ها وابسته شده‌ایم جدا می‌کند، خوشحالم! زندگی بدون گوشی موبایل و اینترنت!

تهدید شمارهٔ ۳: زحمت، زحمت، زحمت

تمام این زحمت‌ها و سختی‌های سربازی شاید کاملاً بی‌فایده و مضر باشد. به هر حال کسی مثل من، با وجود ورزش منظمی که دارم، هیچ‌وقت مناسب دفاع از کشور نیست. ارتش حرفه‌ای باید از کشور دفاع کند. اما امیدوارم به زحمتش بیارزد و بعد از پایان خدمت اجباری حداقل قدرت بدنی بیشتر داشته باشم و کمی سختکوش‌تر شده باشم.

بقیهٔ دلگرمی‌ها

مؤثرترین نیرویی که می‌تواند قانون سربازی اجباری (بخوانید سرباری اجباری چون هر کدام از ما سربازان وظیفه، در واقع برای اقتصاد و امنیت کشور مضر هستیم!) را لغو کند، سازماندهی و نافرمانی مدنی است. اگر همهٔ سربازان وظیفه یا دستکم آن‌هایی که از وضعیت ناراضی هستند، از این قانون سرپیچی کنند چه می‌شود؟ سرباز کم می‌شود. نمی‌توانند همه را به زور وادار به اطاعت کنند. نمی‌شود خدمات اجتماعی را روی بخش بزرگ و مهمی از مردان جوان ببندند. آن وقت آن‌ها مجبور به تغییر فوری قانون می‌شوند. این کار عجیب و غریبی نیست، نافرمانی مدنی می‌تواند به عنوان یک تکنیک بسیار مؤثر عمل کند، همان‌طور که بوسیلهٔ گاندی منجر به استقلال هندوستان شد و توسط مارتین لوترکینگ در آمریکا برای الغای قوانین نژادپرستانه استفاده شد. کار سختی نیست، تنها نیاز به سازماندهی دارد.

صحبت از گاندی شد، به عقیدهٔ گاندی نباید با آدم بد همکاری کرد. مجریان و متولیان قانون سربازی اجباری کاری می‌کنند که عین شرارت است. این قانون برای کشور مضر و برای عدهٔ زیادی از جوانان رنج‌آور و ناعادلانه است. دومین مسألهٔ آزاردهنده در مورد خدمت اجباری این است که یا باید با آدم‌های بد همکاری کنم و به خدمت نظام بروم و یا باید قید آینده‌ام را بزنم. من گزینهٔ اول را انتخاب کردم و ناراحتم. تنها دلگرمی من، این است که نهاد خدمتم ارتش است و در ارتش شاید اندکی مفید واقع شوم.

اگر قانونی ناعادلانه بود، فرد نمی‌تواند از آن سرپیچی کند، بلکه وظیفه دارد از آن سرپیچی کند.

توماس جفرسون

آخرین دلگرمی من هم می‌تواند این باشد که ما به تجربه دریافتیم که آینده آن‌طور که پیش‌بینی می‌کنیم نیست یا به قول دوستی، «طبیعت اون جوری که ما می‌خوایم رفتار نمی‌کنه!» بسیار پیش می‌آید که اتفاقات خوب، اوقات بد را رقم می‌زنند و بدترین رویدادها در آخر تماماً منجر به خیر و صلاح می‌شود.

و السلام، نامه تمام

تصویر شاخص از مینی‌سریال تبصرهٔ ۲۲ (Catch-22)

برده‌ها فراموش و ارزان شدند!

در سال ۲۰۱۴، زمانی که داعش مناطق شمالی اقلیم کردستان عراق را تحت اشغال نمود؛ خبر به بردگی کشاندن زنان و کودکان در عصر جدید و قرن بیست و یکم شوکه‌کننده به نظر می‌رسید. اگرچه دو سه قرن از لغو برداری در جهان می‌گذرد؛ ولی برده‌داری نه‌تنها در عمل لغو نشده، بلکه اکنون بردگان با بهای بسیار کم‌تر و تعداد بیشتری خرید و فروش می‌رسند.

همچنان که در حال خواندن این نوشتار هستید، بیش از چهل میلیون نفر در سرتاسر جهان در بردگی به سر می‌برند. اردوگاه‌های کار اجباری در کرهٔ شمالی، میدان‌های جنگ عراق و سوریه، قایق‌های ماهیگیری تایلند، اسارت خانگی در هائیتی، کوره‌های آجرپزی هندوستان و روسپی‌خانه‌های جهان اول محل کار میلیون‌ها بردهٔ مدرن‌اند. تجارت برده، سالانه ۱۵۰ میلیارد دلار سود عاید قاچاقچیان می‌کند.

برده‌داری از هزاران سال پیش وجود دارد. منشأ برده‌داری را می‌توان این‌گونه بیان کرد که روزگاری که در نبردهای بین قبیله‌ای، افراد قبیله مغلوب کشته می‌شدند، نوع بشر هنوز برای جان یک انسان ارزشی قائل نبود. پس از مدت‌ها به ارزش جان آدمی پی بردیم و زندگی مغلوبان را در ازای کار و اسارت ابدیشان به آن‌ها بخشودیم. اما از دیدگاه اقتصادی، برده‌داری در جوامع شکارچی-خوراک‌جو به این دلیل نادر بود که برده‌داری نیازمند منابع اقتصادی اضافه و تمرکز بالای جمعیت بود. انقلاب کشاورزی که حدود ۱۱٫۰۰۰ سال پیش باعث یکجانشینی و کشاورز شدن انسان‌ها شد، اولین جرقه‌های برده‌داری را زد. پس از آن برده‌داری تبدیل به یکی از خصوصیات جوامع بشری شد و برای هزاران سال حتی اخلاقی دانسته می‌شد. ظهور و تقویت جنبش‌های ضدبرده‌داری به لغو برده‌داری در جهان انجامید و پس از آن دیگر چیز زیادی دربارهٔ برده‌داری به گوش عامه نرسید و این آغاز عصر پنهان برده‌داری یا برده‌داری مدرن بود.

«احدی را نباید در بردگی یا بندگی نگاه داشت و داد و ستد بردگان از هر نوع و به هر شکلی که باشد ممنوع است.»

مادهٔ ۴ اعلامیه جهانی حقوق بشر، ۱۹۴۸

انواع بردگی مدرن

امروزه مردم ممکن است به شیوه‌های مختلفی تبدیل به برده شوند. آن‌ها مجبور می‌شوند، مورد تهدید قرار می‌گیرند و گول می‌خورند تا به دام بردگی بیافتند. برده‌داری مدرن، بردگی جنسی، کار اجباری، اسارت در ازای بدهی، ازدواج اجباری، کار اجباری کودکان، سربازی کودکان و بردگی خانگی را شامل می‌شود.

بردگی جنسی. شایع‌ترین نوع بردگی در جوامع ثروتمند مانند آمریکا، اروپای غربی و خاورمیانه، بردگی جنسی است. اکثر بردگان جنسی، با وعدهٔ شغل‌هایی مثل مدلینگ، بازیگری و رقص فریب می‌خورند؛ اما در عوض مجبور به فاحشگی می‌شوند یا سر از خدمات اسکورت، روسپی‌خانه‌ها، سالن‌های ماساژ و لیست‌های آنلاین در می‌آورند. بی‌خانمان‌ها، فراری‌ها و اقلیت‌های جنسی قربانیان این نوع بردگی‌اند. حدود یک درصد از این بردگان را پسران و مردان تشکیل می‌دهند.

اسارت در ازای بدهی. اسارت در ازای بدهی که یک سنت رایج در هند است نیز تعداد زیادی برده را در خود جای داده است. اگرچه حکومت هند دهه‌هاست که نظام طبقاتی کاست‌ها را ملغی کرده؛ اما این سنن هنوز کاملاً فراموش نشده‌اند. بیشتر قربانیان این نوع بردگی، دالیت‌ها (یا اصطلاحاً نجس‌ها، پایین‌ترین طبقه از نظام طبقاتی پنجگانهٔ کاست در هندوستان) هستند. فرایند به بردگی کشاندن از این طریق، معمولاً با قرض شروع می‌شود. قرضی که ممکن است برای جبران بدهی یکی از اعضای خانواده، هزینه‌های درمانی و یا مخارج ازدواج از صاحب‌خانه یا صاحب‌کار گرفته شود. طلبکار نیز با اعمال زور بدهکار را مجبور به ترک خانه و کار اجباری می‌کند، به طوری که دستمزد حتی از مبلغ بدهی هم بیشتر شود.

کار اجباری. کار اجباری نوع دیگر بردگی مدرن است؛ درست مثل آنچه که در کتاب‌های تاریخ می‌بینیم. این نوع بردگان اسیر می‌شوند و در صورت تلاش برای فرار، مجازات در انتظار آن‌هاست. این بردگان از مزارع و کارخانه‌ها تا سالن‌های کاشت و مراقبت از ناخن به کار گرفته می‌شوند.

ازدواج اجباری. ازدواج اجباری زمانی است که فرد صرف نظر از سن، برخلاف میلش ازدواج می‌کند. حداقل پانزده میلیون نفر در جهان مجبور به ازدواج شده‌اند. ازدواج افراد زیر هجده سال نیز نوعی بردگی به حساب می‌آید. طبق تخمین یونیسف، حدود یازده درصد زنان جهان، قبل از رسیدن به پانزده سالگی ازدواج می‌کنند.

البته باید در نظر بگیریم که همهٔ ازدواج‌های زیر هجده سال، به‌خصوص موارد شانزده تا هجده سال شامل برده‌داری نیستند. درواقع رابطهٔ میان ازدواج کودکان و بردگی یا شبه‌بردگی ابهام‌آمیز است. به طور کلی اگر یک یا چند شرط زیر دربارهٔ ازدواجی صدق کند، آن یک رابطهٔ بردگی است:

  • اگر کودک واقعاً آزادانه یا با رضایت وارد رابطه نشده باشد.
  • اگر ازدواج کودک را تحت کنترل بیاورد یا به باعث ایجاد حس مالکیت بدهد؛ به‌خصوص اگر با زور و تهدید باعث شود تا او در خانه یا بیرون خانه مجبور به کار شود.
  • اگر کودک واقعاً نتواند جدا شود و به ازدواج خاتمه دهد. این مورد می‌تواند از او یک بردهٔ مادام‌العمر بسازد.

هزاران سال است که برده‌داری وجود دارد و امروزه تنها غیرقانونی شده. اکنون تعداد بردگان بیشتر از هر زمان دیگری است و با معیارهای اخلاقی و اجتماعی جهان مدرن، این حجم از بی‌عدالتی تأمل‌برانگیز شده. برده‌داری در همهٔ کشورها وجود دارد؛ ولی در کرهٔ شمالی، کنگو، تایلند، هند، سوریه و عراق شکل دیگری به خود گرفته. کرهٔ شمالی انواع و اقسام برده‌داری را در خود جای داده. زن‌ها به قیمت صد و پنجاه تا هزار و پانصد دلار برای ازدواج اجباری فروخته می‌شوند. هشتاد تا صدهزار زندانی در اردوگاه‌های کار اجباری، یا با حفاظت شدید در خارج از کره به کار گرفته شده‌اند و سالانه چیزی بین ۱/۲ تا ۲/۳ میلیارد دلار عاید رژیم کره می‌کنند. بسیاری از زنان و دخترانی که از کشور می‌گریزند نیز به دام قچاقچیان انسان می‌افتند. چرخ صنعت ماهیگیری در کشورهای بنگلادش، کامبوج، اندونزی، لائوس، میانمار، فیلیپین و ویتنام نیز با کار بردگان روی قایق می‌چرخد.

در ایران

طبق برآورد بنیاد آزادانه قدم بزن (Walk Free Foundation)، نهاد غیرانتفاعی علیه برده‌داری مدرن مبارزه می‌کند، در سال ۲۰۱۶ از هر هزار ایرانی ۱۶/۲ نفر در بردگی به‌سر می‌برند. با توجه به جمعیت ۷۹/۳ میلیون نفری ایران در سال ۲۰۱۶، تعداد بردگان مدرن در ایران به رقم یک میلیون و دویست و هشتاد و نه هزار نفر می‌رسید، که به نظر می‌رسد تا امروز افزایش معناداری یافته است. (اطلاعات بیشتری در فایل شاخص برده‌داری مدرن این بنیاد موجود است.)

مسألهٔ دیگری که در مورد بردگی مدرن در ایران مورد بحث است، خدمت نظام وظیفه یا سربازی اجباری است که بر خلاف خواست فرد و قانون اساسی ایران (اصل ۴۳) مردان را مجبور به خدمت می‌کنند. خدمت سربازی در ایران تأثیر بسیار مخربی بر آینده و روان جوانان دارد و این در حالی است که سربازی اجباری در اکثر کشورها یا الغا شده، یا در حال برچیده شدن است دارد.

تکنولوژی و بردگی

برخلاف باور عامه که تکنولوژی می‌تواند می‌تواند مثل «عصای جادو» مشکلات را حل کند، این نظر که تکنولوژی مسبب یا تشدید کننده بسیاری از مشکلات است اعتبار بسیاری دارد. توسعهٔ تکنولوژی رابطهٔ عمیقی با تاریخ برده‌داری دارد. بردگان در طول تاریخ نیروی مؤثری در جهت پیشرفت تکنولوژیک بوده‌اند. کار بردگان چه در زمان باستان و چه در صنایع تکنولوژیکِ کوچک و بزرگ امروز، نقش انکار ناپذیری دارد. از سوی دیگر بردگان ناخواسته نظامی را به پیش می‌برند که منجر به بردگی مردم بیشتری می‌شود؛ مثلاً بردگانی را در نظر بگیرید که مستقیم و غیرمستقیم در کارگاه‌های ساخت کشتی در اروپای پیش از الغای برده‌داری کار می‌کردند. نیروی بازوی این مردم کشتی‌هایی می‌ساخت که به آفریقا می‌رفتند تا مردم بیشتری را به بردگی کشانده و وارد صنعت کنند. از طرف دیگر به وضوح هر چه صنعت و تکنولوژی بزرگ‌تر و پیشرفته‌تر شود، نیاز به نیروی کار ارزان نیز افزایش می‌یابد و این بدین معناست که تعداد مردم بیشتری به بردگی کشانده می‌شوند. این‌گونه به نظر می‌رسد که تکنولوژی از ما برای تغذیه خودش استفاده می‌کند.

مصرف‌گرایی تکنولوژیک از یک سو به محیط زیست آسیب می‌زند و از سوی دیگر بردگی مدرن را تغذیه می‌کند. همهٔ ما از ابزارهای هوشمندی استفاده می‌کنیم که برای ساختشان از بردگی هزاران نفر سود جسته شده. جمهوری دموکراتیک کنگو دارای منابع عظیمی از طلا، الماس، کبالت، تالتانوم و کلتان است. بیشتر این مواد برای ساخت گوشی‌های هوشمند و کامپیوترها ضروری‌اند و در جایی مثل کنگو که قانون حکمفرما نیست، بردگان بار استخراج از معادن را به دوش می‌کشند و سود حاصل از آن به جیب برده‌داران و صاحبان صنایع می‌رود. اکنون جا دارد از غول‌های تکنولوژی مثل اپل و آمازون هم یاد کنیم. خط تولید آیفون در چین که ۴۰۰٫۰۰۰ کارگر چینی آن را می‌گردانند، از بدو ورود آیفون به بازار خبرساز بوده. کارگران در کارخانه‌های فاکس‌کان (شرکت تولید کنندهٔ آیفون و دیگر محصولات الکترونیک در چین) بارها به‌خاطر شرایط بد کار و دستمزد پایین خودکشی کردند. شرایط کار در شرکت آمازون هم منتقدان زیادی را برانگیخته.

آنچه که به برده‌داران برای جنایت انگیزه می‌دهد، حرص و طمع است. چگونه می‌توان بر این خصوصیت انسان‌ها لگام زد؟ آیا می‌توان به نظام اجتماعی و مهندسی ایدئالی دست یافت که برده‌داری را در عمل لغو کند؟ انگیزه‌های برده‌داری در عصر مدرن بسیار خبیثانه‌تر از گذشته شده است.

تورهایی که فاکس‌کان برای جلوگیری از خودکشی کارگران در کارخانه‌هایش نصب کرده.

اگر از واتساپ فرار می‌کنید؛ به سیگنال پناهنده نشوید!

حتی سیگنالی که نماد حریم شخصی است هم یک کلاهبردار دروغگو است! به هیچ چیز اعتمادی نیست!

واتساپ پرمخاطب‌ترین و یکی از خبیث‌ترین نرم‌افزارهای پیام‌رسان (یا در اصل جاسوس) دنیا است. از روزی که این پلتفرم توسط فیسبوک خریداری شد، موج نگرانی در مورد نقض حریم شخصی کاربران این پیام‌رسان به اوج رسید. واتساپ متن‌بسته، انحصاری و ناامن است. علاوه بر آن بسیاری از ویژگی‌های واتساپ از رقیبانی مثل تلگرام کپی‌برداری شده است، در نتیجه استفاده از واتساپ غیراخلاقی است چرا که استفاده از سرویس‌هایی که توسط افراد شرور ارائه می‌شود، باعث تشویق و ترغیب آن‌ها به انجام شرارت‌های بیشتر می‌شود.

پس از افشاگری‌های ادوارد اسنودن در سال ۲۰۱۳ (۱۳۹۲ ه.خ) یافتن یک سرویس پیامرسان ایمن برای فعالین و مردمی ارزش حریم شخصیشان را می‌دانستند، تبدیل به ضرورت شد. دولت‌های ایالات متحده، کانادا، بریتانیا، استرالیا و نیوزلند (فایو آیز) با همکاری غول‌های تکنولوژی آمریکایی مثل فیسبوک، گوگل، اپل و مایکروسافت، بدون هیچ اجازه‌ای از کاربران، ایمیل‌ها و سایر اطلاعاتشان را می‌دزدند (در اکثر مواقع، خود ما این اطلاعات را به آن‌ها تقدیم می‌کنیم!) و به این دولت‌ها می‌فروشند.

سیگنال

اولین جایگزین ایمن واتساپ (و دوستانش) نرم‌افزاری متن‌باز با قابلیت رمزگذاری سرتاسر (End-to-end encryption) به نام سیگنال بود. سیگنال به خاطر امکانات کم‌نظیری مثل چت گروهی، تماس صوتی و تصویری، پیوست فایل‌ها، پاسخ به پیام‌ها و… در مدت کوتاهی تبدیل به ستارهٔ پیامرسان‌ها شد. علاوه بر این، سیگنال توسط فعالان، روزنامه‌نگاران و سیاستمداران مورد استفادهٔ گسترده قرار گرفت و نیز حامیان حریم شخصی چون ادوارد اسنودن و بروس اشنایدر توصیه شده.

پس از آنکه واتساپ در بهمن‌ماه سال نود و نه اعلام کرد که داده‌های کاربران را با کمپانی مادر خود، فیسبوک به اشتراک می‌گذارد؛ بار دیگر موج مهاجرت از واتساپ به سمت سیگنال به راه افتاد. این‌بار سیگنال در بیش از هفتاد کشور در فهرست بیشترین دانلود قرار گرفت.

ایراد سیگنال از کجاست؟

سیگنال چنان نیست که می‌نماید! حکومت ایالات متحده صاحب اصلی سیگنال است. سیگنال متمرکز است و در خاک یکی از بزرگترین مبصران دنیا، ایالات متحده قرار دارد و از شماره تلفن بعنوان شناسه استفاده می‌کند. سیگنال بر خلاف ادعایش، چندان هم متن‌باز نیست. این ایرادات سیگنال است که در این نوشتار به تفضیل به آن‌ها پرداخته می‌شود.

منابع مالی از سیا

شاید عنوان این بخش از نوشته، شما را به یاد علی اکبر رائفی‌پور بیاندازد؛ اما شواهد و مدارک کافی وجود دارد که نشان می‌دهد سازمان سیا از سیگنال حمایت مالی می‌کند.

بر اساس این مقاله از یاشا لاوین، شرکت اپن ویسپر سیستمز (Open Whisper Systems) (نام پیشین تیم توسعه‌دهندهٔ سیگنال) توسط اپن تکنولوژی فاند (Open Technology Fund) بنیانگذاری شده است. اپن تکنولوژی فاند هم علناً یکی از زیرمجموعه‌های آراف‌ای (Radio Free Asia) است. آراف‌ای یک مؤسسهٔ آمریکایی است که هدف اصلی آن (در کنار Radio Free Europe و Free Cuba Radio) براندازی دولت‌های آسیایی است که زیر بار سیاست‌های خارجی ایالات متحده نمی‌روند.

سیگنال با بودجهٔ دولتی کار می‌کند که بیشترین هزینه را برای نظارت بر شهروندان می‌پردازد. بدیهی است که سیگنال برای آن‌ها سودی دارد.

متمرکز در خاک مبصر

طبق یک قانون جالب در آمریکا، برای شرکت‌هایی که در خاک این کشور قرار دارند وجود دارد: این خلاف قانون است که به گوش کاربران برسانید که دولت ایالات متحده از شرکت شما خواسته تا از طرف آن‌ها از کاربری جاسوسی کنید. شرکت‌هایی که از این قانون سرپیچی کنند یا مانند لاوابیت مجبور به تعطیلی می‌شوند و یا باید کانالی برای شنود حکومت باز کنند. سیگنال در آمریکا است و باید این قانون را رعایت کند.

همچنین سیگنال یک سرویس قابل خود-میزبانی (self-hostable) نیست. هیچ راهی برای راه‌اندازی سیگنال روی یک سرور شخصی وجود ندارد و این به این معنی است که تمام داده‌های سیگنال در خاک آمریکا متمرکز است. اطلاعات کاربران سیگنال به راحتی برای حکومت سرو می‌شود.

شمارهٔ موبایل به عنوان شناسه

اگر قصد راه‌اندازی یک پلتفرم ایمن داشته باشید، چه چیزی بدترین راه برای شناسهٔ کاربری است؟ شمارهٔ تلفن.

شمارهٔ تلفن در تمام کشورها با مستقیماً با هویت صاحب شماره گره خورده است. در ایران، شمارهٔ تلفن همراه ما با نشانی محل سکونت و کد ملی همراه است. تصور کنید که با داشتن این سه مورد دیگر می‌توان به چه اطلاعاتی دست یافت!

استفاده از سیگنال برای کسانی که می‌خواهند ناشناس باقی بمانند یا فقط از اینترنت استفاده می‌کنند، غیرممکن است.

همچنین سیگنال شمارهٔ تلفن کاربران را مخفی نمی‌کند. اگر در سیگنال عضو گروهی باشید، به سادگی توسط بقیهٔ اعضای گروه قابل شناسایی هستید.

ادعای متن‌باز

سیگنال ادعا می‌کند که متن‌باز است اما در واقع آن‌ها در بروزرسانی کدهای منبع بسیار کند عمل می‌کنند. پیش از آخرین بروزرسانی کدها، سیگنال یک سال دست به کدهای آزاد نزده بود!

چه پیام‌رسانی خوب است؟

رمزگذاری سرتاسری

ارتباط بین دو نفر باید کاملاً رمزگذاری شده باشد تا شخص سومی توانایی شنود را نداشته باشد.

متن‌باز

کد منبع نرم‌افزار (هم سمت سرور و هم سمت کاربر) باید باز و در دسترس عموم باشد. این آزادی باعث می‌شود که کاربران بتوانند باگ‌ها را رفع کنند، ایرادات امنیتی را پیدا کنند و ویژگی‌های جدید به نرم‌افزار بیافزایند.

خودمیزبانی

پیامرسان باید بتواند کاملاً توسط مردم و به طور شخصی اجرا شود. باید بتوان پیامرسان را روی سرور شخصی راه‌انداخت تا از کوتاه بودن دست شنودکننده اطمینان حاصل شود.

غیرمتمرکز

مانند ایمیل، پیامرسان‌ها هم باید غیرمتمرکز باشند. کاربران سرویس‌های ارائه‌دهندهٔ ایمیل (مثل پروتون‌میل، یاهو یا جیمیل) می‌توانند با هم ارتباط برقرار کنند. چرا این قابلیت در پیام‌رسان‌ها نباشد؟

عدم نیاز به شناسه‌های قابل پیوند به هویت

شناسه‌هایی مثل نام کامل، شمارهٔ تلفن و ایمیل تنها باید برای فرستنده و گیرنده آشکار باشد، نه سرور و نه هیچ واسطهٔ دیگری.

چند جایگزین خوب

جایگزین‌هایی که در لیست کوتاه زیر می‌آید، تمام ویژگی‌های یک پیام‌رسان ایمن و خوب را دارند:

  • ماتریکس: ماتریکس یک پیام‌رسان ایمن، غیرمتمرکز، قابل خودمیزبانی و متن‌باز است که امکانات کافی برای ارتباط را در اختیار کاربران می‌گذارد. کلاینت اصلی ماتریکس، المنت است که به صورت آزاد و رایگان در دسترس قرار گرفته است.
  • XMPP
  • Briar: با بریار می‌توان با استفاده از تور در اینترنت چت کرد یا اگر به یک شبکهٔ وای‌فای متصل هستید، می‌توانید آفلاین و ایمن با مخاطب در ارتباط باشید.
  • Jitsi: و در آخر نرم‌افزار موردعلاقهٔ خودم جیتسی قرار دارد. جیستی جایگزین بسیار خوبی برای اسکایپ و زوم است. علاوه بر غیرمتمرکز بودن، آزاد بودن کد منبع و کیفیت بالا، برای استفاده از جیتسی، مثل اسکایپ نیاز به ثبت‌نام در این پلتفرم ندارید. کلاس‌های نجوم و مکالمات تصویری خودم در جیتسی اجرا می‌شود و از استفاده از جیتسی بسیار لذت می‌برم.

علاوه بر این‌ها می‌توان از تلگرام استفاده کرد؛ ولی باید توجه داشت که تلگرام بسیاری از ویژگی‌های یک پیام‌رسان خوب مثل رمزگذاری سرتاسری و آزادی کامل نرم‌افزاری را ندارد.

این نوشته از این مقاله به عاریت گرفته شده. برای اطلاعات جامع‌تر و بررسی تمام منابع، به متن اصلی رجوع کنید.

عکاسی به جای سفر

چطور اعتیاد به عکاسی، لذت سفر را از ما می‌گیرد؟

تا پیش از اختراع دوربین عکاسی، تجربیات و خاطرات از طریق گفتار، نوشتار و در معدود مواردی به صورت نقاشی ثبت و همرسانی می‌شد. در هر سه مورد برای ثبت سوژه لازم بود تا تجربه‌گر برای مدتی اگرچه کوتاه، سوژه یا شرایط را احساس کند. به عنوان نمونه، مسافران قدیمی اگر قصد داشتند تجربهٔ سفرشان را با دیگری در میان بگذارند، یا می‌توانستند برای مخاطبشان به صورت کلامی تعریف کنند و یا همچون ناصرخسرو، مارکوپولو و دیگران، آن را به صورت مکتوب به ذهن مخاطب برسانند. به این منظور، مسافر می‌بایستی نخست با تمام عناصر محیط (مردم و طبیعت) آشنا شود و سپس دست‌به‌کار ثبت لحظات شود. سفرنامه‌نویسان سنتی، به خوبی سفرهایشان را زیسته و احساس کرده‌اند؛ اما چنین حالتی به مسافران موبایل به‌دست امروزی دست نمی‌دهد.

تقصیر را نمی‌توان تنها به گردن دوربین انداخت. مسافران دوربین‌به‌دست چند دهه پیش، اتفاقاً سفرشان را به خوبی تجربه می‌کردند و اگر با صحنه‌ای چنان بکر و قیمتی روبه‌رو می‌شدند که ارزش ثبت داشت، ثبتش هم می‌کردند. در ثانی، تعداد این عکاس-مسافران چنین زیاد نبود.

این روزها احتمال ملاقات با کسی که از عمد گوشی موبایل نداشته باشد، از احتمال برنده شدن در لاتاری بسیار کم‌تر است (خوشبختانه من یکی از خوب‌هایش را می‌شناسم!). اکنون گوشی‌های موبایل چنان امکاناتی نسبت به اسلافشان دارند که شاید یکی از کم‌رنگ‌ترین کاربردهایشان تماس تلفنی باشد. از بیست و دو سال پیش (۱۹۹۹ میلادی یا ۱۳۷۸ هجری خورشیدی) امکان جدیدی به گوشی موبایل اضافه شد: دوربین عکاسی. در آن روزها (و چند سال بعد از آن، تا جایی که من خاطرم هست.) رایج‌ترین نوع دوربین عکاسی، دوربین‌های آنالوگی بودند که عکاسی با آن‌ها هم دشوارتر و هم هیجان‌انگیزتر بود. این موضوع که حافظهٔ دوربین‌های آنالوگ در حد ذخیرهٔ چند عکس روی فیلم نگاتیو و خواندن این اطلاعات هم منوط به قرض دادن فیلم به تاریکخانه و چاپشان روی کاغذ بود، باعث می‌شد که عکاس در عکاسی صرفه‌جو باشد و تصاویر جفنگ ثبت نکند.

با حافظه و امکانات وسیع گوشی دوربین‌دار، عکسبرداری از زمین و زمان، به مرور تبدیل به عادت می‌شود. این عادت از این جهت که تجربهٔ محیط را از فرد می‌گیرد، عادتی ناپسند است. عکسبرداری بی‌فقه و افراطی از هر رویدادی به بهانهٔ ثبت خاطرات اتفاقاً لذت بودن در لحظه را می‌گیرد. برای این منظور فقط کافیست یک‌بار امتحان کنید و بدون موبایل به سفر بروید.

مدت‌هاست که سفرها و طبیعت‌گردی‌های من بدون همراه (منظورم تلفن همراه است، قطعاً همراهان من بخش بزرگی از لذت سفر را بر عهده دارند!) است. بدون عکسبرداری‌های افراطی و حواسپرتی‌هایی که گوشی موبایل عامل آن‌هاست، لذت سفر بسیار بیشتر است. به نظرم قدم زدن در تخت جمشید بسیار واقعی‌تر و لذت‌بخش‌تر از عکاسی قدم به قدم از آن و مرور عکس‌های سفر از پشت نمایشگر سه رنگ است. تازه اگر تنها عکس‌برداری باشد و بازی با اینستاگرام کنار گذاشته شود!

علاوه بر این، کاربرد امروزی دوربین‌ها نه حتی ثبت مناظر که ثبت سلفی (یک عمل غیرضروری و در صورت افراط، خودپرستانه)، یادداشت، پز دادن در شبکه‌های اجتماعی (بخوانید ضد اجتماعی) و اشتراک‌گذاری ناخواسته و اغلب ندانستهٔ داده‌های خصوصی با شرکت‌های بزرگ فناوری شده است.

منظور من از این نوشته، نفی تمام و کمال استفاده از دوربین‌ها نیست. عکاسان ماهر و کاربلد بسیاری هستند که از دوربینشان همان استفاده‌ای را می‌برند که خوشنویس از مرکب و دوات! عکاسی می‌تواند هنر فاخر و ارزشمندی باشد؛ ولی عکسبرداری افراطی، اگرچه مناظر زیبایی خلق کند را نمی‌توان چندان هنرمندانه تصور کرد. البته این نظر شخصی من به عنوان فردی ناآشنا با فلسفهٔ هنر است. اگر با این حرف‌ها مخالفید، باب گفتوگو همیشه در بخش نظرات باز است.

تصویر شاخص از بابک امین تفرشی (سمت راست) و دوستان خودم در درهٔ راگه

پ.ن: مدت کوتاهی پس از نگارش و انتشار این نوشته، به این ویدئو از دکتر سروش برخوردم. در این ویدئوی پنج دقیقه‌ای، دکتر سروش از سفر می‌گوید و در جایی از آن با مسافران دوربین‌به‌دست شوخی می‌کنند.