اگر از واتساپ فرار می‌کنید؛ به سیگنال پناهنده نشوید!

حتی سیگنالی که نماد حریم شخصی است هم یک کلاهبردار دروغگو است! به هیچ چیز اعتمادی نیست!

واتساپ پرمخاطب‌ترین و یکی از خبیث‌ترین نرم‌افزارهای پیام‌رسان (یا در اصل جاسوس) دنیا است. از روزی که این پلتفرم توسط فیسبوک خریداری شد، موج نگرانی در مورد نقض حریم شخصی کاربران این پیام‌رسان به اوج رسید. واتساپ متن‌بسته، انحصاری و ناامن است. علاوه بر آن بسیاری از ویژگی‌های واتساپ از رقیبانی مثل تلگرام کپی‌برداری شده است، در نتیجه استفاده از واتساپ غیراخلاقی است چرا که استفاده از سرویس‌هایی که توسط افراد شرور ارائه می‌شود، باعث تشویق و ترغیب آن‌ها به انجام شرارت‌های بیشتر می‌شود.

پس از افشاگری‌های ادوارد اسنودن در سال ۲۰۱۳ (۱۳۹۲ ه.خ) یافتن یک سرویس پیامرسان ایمن برای فعالین و مردمی ارزش حریم شخصیشان را می‌دانستند، تبدیل به ضرورت شد. دولت‌های ایالات متحده، کانادا، بریتانیا، استرالیا و نیوزلند (فایو آیز) با همکاری غول‌های تکنولوژی آمریکایی مثل فیسبوک، گوگل، اپل و مایکروسافت، بدون هیچ اجازه‌ای از کاربران، ایمیل‌ها و سایر اطلاعاتشان را می‌دزدند (در اکثر مواقع، خود ما این اطلاعات را به آن‌ها تقدیم می‌کنیم!) و به این دولت‌ها می‌فروشند.

سیگنال

اولین جایگزین ایمن واتساپ (و دوستانش) نرم‌افزاری متن‌باز با قابلیت رمزگذاری سرتاسر (End-to-end encryption) به نام سیگنال بود. سیگنال به خاطر امکانات کم‌نظیری مثل چت گروهی، تماس صوتی و تصویری، پیوست فایل‌ها، پاسخ به پیام‌ها و… در مدت کوتاهی تبدیل به ستارهٔ پیامرسان‌ها شد. علاوه بر این، سیگنال توسط فعالان، روزنامه‌نگاران و سیاستمداران مورد استفادهٔ گسترده قرار گرفت و نیز حامیان حریم شخصی چون ادوارد اسنودن و بروس اشنایدر توصیه شده.

پس از آنکه واتساپ در بهمن‌ماه سال نود و نه اعلام کرد که داده‌های کاربران را با کمپانی مادر خود، فیسبوک به اشتراک می‌گذارد؛ بار دیگر موج مهاجرت از واتساپ به سمت سیگنال به راه افتاد. این‌بار سیگنال در بیش از هفتاد کشور در فهرست بیشترین دانلود قرار گرفت.

ایراد سیگنال از کجاست؟

سیگنال چنان نیست که می‌نماید! حکومت ایالات متحده صاحب اصلی سیگنال است. سیگنال متمرکز است و در خاک یکی از بزرگترین مبصران دنیا، ایالات متحده قرار دارد و از شماره تلفن بعنوان شناسه استفاده می‌کند. سیگنال بر خلاف ادعایش، چندان هم متن‌باز نیست. این ایرادات سیگنال است که در این نوشتار به تفضیل به آن‌ها پرداخته می‌شود.

منابع مالی از سیا

شاید عنوان این بخش از نوشته، شما را به یاد علی اکبر رائفی‌پور بیاندازد؛ اما شواهد و مدارک کافی وجود دارد که نشان می‌دهد سازمان سیا از سیگنال حمایت مالی می‌کند.

بر اساس این مقاله از یاشا لاوین، شرکت اپن ویسپر سیستمز (Open Whisper Systems) (نام پیشین تیم توسعه‌دهندهٔ سیگنال) توسط اپن تکنولوژی فاند (Open Technology Fund) بنیانگذاری شده است. اپن تکنولوژی فاند هم علناً یکی از زیرمجموعه‌های آراف‌ای (Radio Free Asia) است. آراف‌ای یک مؤسسهٔ آمریکایی است که هدف اصلی آن (در کنار Radio Free Europe و Free Cuba Radio) براندازی دولت‌های آسیایی است که زیر بار سیاست‌های خارجی ایالات متحده نمی‌روند.

سیگنال با بودجهٔ دولتی کار می‌کند که بیشترین هزینه را برای نظارت بر شهروندان می‌پردازد. بدیهی است که سیگنال برای آن‌ها سودی دارد.

متمرکز در خاک مبصر

طبق یک قانون جالب در آمریکا، برای شرکت‌هایی که در خاک این کشور قرار دارند وجود دارد: این خلاف قانون است که به گوش کاربران برسانید که دولت ایالات متحده از شرکت شما خواسته تا از طرف آن‌ها از کاربری جاسوسی کنید. شرکت‌هایی که از این قانون سرپیچی کنند یا مانند لاوابیت مجبور به تعطیلی می‌شوند و یا باید کانالی برای شنود حکومت باز کنند. سیگنال در آمریکا است و باید این قانون را رعایت کند.

همچنین سیگنال یک سرویس قابل خود-میزبانی (self-hostable) نیست. هیچ راهی برای راه‌اندازی سیگنال روی یک سرور شخصی وجود ندارد و این به این معنی است که تمام داده‌های سیگنال در خاک آمریکا متمرکز است. اطلاعات کاربران سیگنال به راحتی برای حکومت سرو می‌شود.

شمارهٔ موبایل به عنوان شناسه

اگر قصد راه‌اندازی یک پلتفرم ایمن داشته باشید، چه چیزی بدترین راه برای شناسهٔ کاربری است؟ شمارهٔ تلفن.

شمارهٔ تلفن در تمام کشورها با مستقیماً با هویت صاحب شماره گره خورده است. در ایران، شمارهٔ تلفن همراه ما با نشانی محل سکونت و کد ملی همراه است. تصور کنید که با داشتن این سه مورد دیگر می‌توان به چه اطلاعاتی دست یافت!

استفاده از سیگنال برای کسانی که می‌خواهند ناشناس باقی بمانند یا فقط از اینترنت استفاده می‌کنند، غیرممکن است.

همچنین سیگنال شمارهٔ تلفن کاربران را مخفی نمی‌کند. اگر در سیگنال عضو گروهی باشید، به سادگی توسط بقیهٔ اعضای گروه قابل شناسایی هستید.

ادعای متن‌باز

سیگنال ادعا می‌کند که متن‌باز است اما در واقع آن‌ها در بروزرسانی کدهای منبع بسیار کند عمل می‌کنند. پیش از آخرین بروزرسانی کدها، سیگنال یک سال دست به کدهای آزاد نزده بود!

چه پیام‌رسانی خوب است؟

رمزگذاری سرتاسری

ارتباط بین دو نفر باید کاملاً رمزگذاری شده باشد تا شخص سومی توانایی شنود را نداشته باشد.

متن‌باز

کد منبع نرم‌افزار (هم سمت سرور و هم سمت کاربر) باید باز و در دسترس عموم باشد. این آزادی باعث می‌شود که کاربران بتوانند باگ‌ها را رفع کنند، ایرادات امنیتی را پیدا کنند و ویژگی‌های جدید به نرم‌افزار بیافزایند.

خودمیزبانی

پیامرسان باید بتواند کاملاً توسط مردم و به طور شخصی اجرا شود. باید بتوان پیامرسان را روی سرور شخصی راه‌انداخت تا از کوتاه بودن دست شنودکننده اطمینان حاصل شود.

غیرمتمرکز

مانند ایمیل، پیامرسان‌ها هم باید غیرمتمرکز باشند. کاربران سرویس‌های ارائه‌دهندهٔ ایمیل (مثل پروتون‌میل، یاهو یا جیمیل) می‌توانند با هم ارتباط برقرار کنند. چرا این قابلیت در پیام‌رسان‌ها نباشد؟

عدم نیاز به شناسه‌های قابل پیوند به هویت

شناسه‌هایی مثل نام کامل، شمارهٔ تلفن و ایمیل تنها باید برای فرستنده و گیرنده آشکار باشد، نه سرور و نه هیچ واسطهٔ دیگری.

چند جایگزین خوب

جایگزین‌هایی که در لیست کوتاه زیر می‌آید، تمام ویژگی‌های یک پیام‌رسان ایمن و خوب را دارند:

  • ماتریکس: ماتریکس یک پیام‌رسان ایمن، غیرمتمرکز، قابل خودمیزبانی و متن‌باز است که امکانات کافی برای ارتباط را در اختیار کاربران می‌گذارد. کلاینت اصلی ماتریکس، المنت است که به صورت آزاد و رایگان در دسترس قرار گرفته است.
  • XMPP
  • Briar: با بریار می‌توان با استفاده از تور در اینترنت چت کرد یا اگر به یک شبکهٔ وای‌فای متصل هستید، می‌توانید آفلاین و ایمن با مخاطب در ارتباط باشید.
  • Jitsi: و در آخر نرم‌افزار موردعلاقهٔ خودم جیتسی قرار دارد. جیستی جایگزین بسیار خوبی برای اسکایپ و زوم است. علاوه بر غیرمتمرکز بودن، آزاد بودن کد منبع و کیفیت بالا، برای استفاده از جیتسی، مثل اسکایپ نیاز به ثبت‌نام در این پلتفرم ندارید. کلاس‌های نجوم و مکالمات تصویری خودم در جیتسی اجرا می‌شود و از استفاده از جیتسی بسیار لذت می‌برم.

علاوه بر این‌ها می‌توان از تلگرام استفاده کرد؛ ولی باید توجه داشت که تلگرام بسیاری از ویژگی‌های یک پیام‌رسان خوب مثل رمزگذاری سرتاسری و آزادی کامل نرم‌افزاری را ندارد.

این نوشته از این مقاله به عاریت گرفته شده. برای اطلاعات جامع‌تر و بررسی تمام منابع، به متن اصلی رجوع کنید.

عکاسی به جای سفر

چطور اعتیاد به عکاسی، لذت سفر را از ما می‌گیرد؟

تا پیش از اختراع دوربین عکاسی، تجربیات و خاطرات از طریق گفتار، نوشتار و در معدود مواردی به صورت نقاشی ثبت و همرسانی می‌شد. در هر سه مورد برای ثبت سوژه لازم بود تا تجربه‌گر برای مدتی اگرچه کوتاه، سوژه یا شرایط را احساس کند. به عنوان نمونه، مسافران قدیمی اگر قصد داشتند تجربهٔ سفرشان را با دیگری در میان بگذارند، یا می‌توانستند برای مخاطبشان به صورت کلامی تعریف کنند و یا همچون ناصرخسرو، مارکوپولو و دیگران، آن را به صورت مکتوب به ذهن مخاطب برسانند. به این منظور، مسافر می‌بایستی نخست با تمام عناصر محیط (مردم و طبیعت) آشنا شود و سپس دست‌به‌کار ثبت لحظات شود. سفرنامه‌نویسان سنتی، به خوبی سفرهایشان را زیسته و احساس کرده‌اند؛ اما چنین حالتی به مسافران موبایل به‌دست امروزی دست نمی‌دهد.

تقصیر را نمی‌توان تنها به گردن دوربین انداخت. مسافران دوربین‌به‌دست چند دهه پیش، اتفاقاً سفرشان را به خوبی تجربه می‌کردند و اگر با صحنه‌ای چنان بکر و قیمتی روبه‌رو می‌شدند که ارزش ثبت داشت، ثبتش هم می‌کردند. در ثانی، تعداد این عکاس-مسافران چنین زیاد نبود.

این روزها احتمال ملاقات با کسی که از عمد گوشی موبایل نداشته باشد، از احتمال برنده شدن در لاتاری بسیار کم‌تر است (خوشبختانه من یکی از خوب‌هایش را می‌شناسم!). اکنون گوشی‌های موبایل چنان امکاناتی نسبت به اسلافشان دارند که شاید یکی از کم‌رنگ‌ترین کاربردهایشان تماس تلفنی باشد. از بیست و دو سال پیش (۱۹۹۹ میلادی یا ۱۳۷۸ هجری خورشیدی) امکان جدیدی به گوشی موبایل اضافه شد: دوربین عکاسی. در آن روزها (و چند سال بعد از آن، تا جایی که من خاطرم هست.) رایج‌ترین نوع دوربین عکاسی، دوربین‌های آنالوگی بودند که عکاسی با آن‌ها هم دشوارتر و هم هیجان‌انگیزتر بود. این موضوع که حافظهٔ دوربین‌های آنالوگ در حد ذخیرهٔ چند عکس روی فیلم نگاتیو و خواندن این اطلاعات هم منوط به قرض دادن فیلم به تاریکخانه و چاپشان روی کاغذ بود، باعث می‌شد که عکاس در عکاسی صرفه‌جو باشد و تصاویر جفنگ ثبت نکند.

با حافظه و امکانات وسیع گوشی دوربین‌دار، عکسبرداری از زمین و زمان، به مرور تبدیل به عادت می‌شود. این عادت از این جهت که تجربهٔ محیط را از فرد می‌گیرد، عادتی ناپسند است. عکسبرداری بی‌فقه و افراطی از هر رویدادی به بهانهٔ ثبت خاطرات اتفاقاً لذت بودن در لحظه را می‌گیرد. برای این منظور فقط کافیست یک‌بار امتحان کنید و بدون موبایل به سفر بروید.

مدت‌هاست که سفرها و طبیعت‌گردی‌های من بدون همراه (منظورم تلفن همراه است، قطعاً همراهان من بخش بزرگی از لذت سفر را بر عهده دارند!) است. بدون عکسبرداری‌های افراطی و حواسپرتی‌هایی که گوشی موبایل عامل آن‌هاست، لذت سفر بسیار بیشتر است. به نظرم قدم زدن در تخت جمشید بسیار واقعی‌تر و لذت‌بخش‌تر از عکاسی قدم به قدم از آن و مرور عکس‌های سفر از پشت نمایشگر سه رنگ است. تازه اگر تنها عکس‌برداری باشد و بازی با اینستاگرام کنار گذاشته شود!

علاوه بر این، کاربرد امروزی دوربین‌ها نه حتی ثبت مناظر که ثبت سلفی (یک عمل غیرضروری و در صورت افراط، خودپرستانه)، یادداشت، پز دادن در شبکه‌های اجتماعی (بخوانید ضد اجتماعی) و اشتراک‌گذاری ناخواسته و اغلب ندانستهٔ داده‌های خصوصی با شرکت‌های بزرگ فناوری شده است.

منظور من از این نوشته، نفی تمام و کمال استفاده از دوربین‌ها نیست. عکاسان ماهر و کاربلد بسیاری هستند که از دوربینشان همان استفاده‌ای را می‌برند که خوشنویس از مرکب و دوات! عکاسی می‌تواند هنر فاخر و ارزشمندی باشد؛ ولی عکسبرداری افراطی، اگرچه مناظر زیبایی خلق کند را نمی‌توان چندان هنرمندانه تصور کرد. البته این نظر شخصی من به عنوان فردی ناآشنا با فلسفهٔ هنر است. اگر با این حرف‌ها مخالفید، باب گفتوگو همیشه در بخش نظرات باز است.

تصویر شاخص از بابک امین تفرشی (سمت راست) و دوستان خودم در درهٔ راگه

پ.ن: مدت کوتاهی پس از نگارش و انتشار این نوشته، به این ویدئو از دکتر سروش برخوردم. در این ویدئوی پنج دقیقه‌ای، دکتر سروش از سفر می‌گوید و در جایی از آن با مسافران دوربین‌به‌دست شوخی می‌کنند.

نور هم آلوده می‌کند!

وسایل روشنایی که ما با آن خانه‌ها و شهرهایمان را روشن می‌کنیم، یک منبع آلودگی بزرگ هستند. منبع آلودگی که کمتر با آن آشنا هستیم؛ آلودگی نوری

نوشتهٔ «نور هم آلوده می‌کند!» برای اولین بار در وبسایت میدان منتشر شد. تصویر شاخص از مصطفی یکرنگی

اختراع و تجاری شدن لامپ الکتریکی در دههٔ ۱۹۲۰، منجر به افزایش دامنهٔ ساعات فعالیت انسان شد. این افزایش دامنه نیز تأثیر مستقیمی بر توسعه صنعت و تکنولوژی گذاشت. رشد صنعت و تکنولوژی، از سوی دیگر باعث ایجاد عوارض جانبی بسیاری بر محیط زیست و سلامتی جانداران (از جمله خودِ انسان) شد. با وجود لامپ‌های الکتریکی ارزان، ما شروع به نورانی کردن شهرها و محیط‌های مسکونی کردیم. این پرتو افشانی‌ها، اگر چه باعث رونق شهرها و ایجاد حس امنیت شد، از سوی دیگر، هم بخش بزرگی از مصرف انرژی را به خود اختصاص داد و هم با نورانی کردن آسمان باعث ایجاد تأثیرات مخرب زیست‌محیطی شد.

در سال‌های اخیر، اطلاع‌رسانی درباره تغییرات اقلیمی و تأثیر فعالیت‌های انسانی بر تخریب محیط زیست توجه مردم را به سبک زندگی مدرن جلب کرده است. من و شما سعی می‌کنیم کربن کم‌تری وارد جو کنیم، در راستای بهینه‌سازی مصرف انرژی، لامپ‌های رشته‌ای را با لامپ‌های کم‌مصرف CFL و LED عوض می‌کنیم، از دریافت کیسهٔ پلاستیکی خودداری می‌کنیم و این در حالی است که تقریباً همهٔ ما از آلودگی نوری غافلیم! گونه‌ای از آلودگی که برخلاف دیگر انواع آلودگی و اسراف، بسیار نادیده گرفته شده است.

آلودگی نوری چیست؟

ما با آلودگی هوا، آب و آلودگی صوتی آشناییم. هر کدام از این آلودگی‌ها به ورود آلاینده‌هایی به محیط اشاره دارد که مقدارشان در آن محیط به اندازه‌ای زیاد است که باعث اختلال، آسیب یا ناراحتی برای موجودات زنده می‌شود. زمانی که مقدار نورهای مصنوعی در محیط بیش از حد یا مزاحم باشد؛ با آلودگی نوری مواجهیم. آلودگی نوری بر سلامت انسان، جانوران، گیاهان و آسمان شب تأثیر منفی می‌گذارد.

علاوه بر مضرات مستقیم آلودگی نوری بر محیط زیست، این آلودگی باعث هدر رفتن انرژی می‌شود. نور لامپ‌های الکتریکی در حالی بدون استفاده به آسمان تابانده می‌شود که برق مصرفی آن غالباً از سوزاندن سوخت‌های فسیلی تولید می‌شود. سوخت‌هایی که از عوامل مؤثر بر بحران گرمایش جهانی‌اند.

تأثیرات آلودگی نوری

در سه میلیارد سال گذشته، حیات زمینی با ریتم و آهنگ منظم روز و شب هماهنگ شده بود. از حدود پنجاه سال پیش، این نظم توسط نورهای مصنوعی مختل شد. شهرهای ما با نور افشانی، الگوی روز و شب طبیعت را مختل کرده و تعادل شکننده طبیعت را به هم می‌زنند.

محیط زیست

زندگی گیاهان و جانوران وابسته به چرخهٔ منظم روز و شب است. رفتارهایی مانند تولید مثل، تغذیه، خواب و حفاظت در برابر گونه‌های مهاجم، به این چرخه بستگی دارد.

حیات شبانه. حیات جانوران شبانه به تاریکی وابسته است. بسیاری از شکارچیان، بعد از استراحت روزانه، شب‌ها به شکار می‌پردازند و شکارها هم از تاریکی به عنوان پوشش استفاده می‌کنند. آسمان ابری نزدیک شهرها، اکنون صدها برابر نورانی‌تر از دویست سال پیش است. ما به تازگی متوجهٔ تأثیر شوم آلودگی نوری بر بوم‌شناسی شبانه شدیم.

باتلاق‌ها. خیرگی حاصل از نورهای مصنوعی حیات وحش باتلاق‌ها و زمین‌های مرطوب را هم تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. قورباغه‌ها و وزغ‌ها در تاریکی شب شروع به قورقور کردن می‌کنند. آن‌ها این صداها را برای جفت‌یابی تولید می‌کنند. در نتیجه، آلودگی نوری باعث کاهش جمعیت این دوزیستان می‌شود.


تصویری از قسمت آخر مستند سیاره زمین، لاکپشت‌های دریایی تازه متولد شده‌ای را نشان می‌دهد که تحت تأثیر نورهای مصنوعی به سمت خیابان کشیده شده و زیر چرخ ماشین‌ها له می‌شوند!


لاکپشت‌های دریایی. آلودگی نوری همچنین باعث می‌شود که لاکپشت‌های دریایی تازه متولد شده، نور شهر را با مهتاب اشتباه بگیرند و به جای دریا به سمت خیابان‌ها روانه شوند. سالانه میلیون‌ها لاکپشت دریایی تنها در ایالت فلوریدا از این طریق به کام مرگ کشیده می‌شوند.

پرندگان مهاجر. مانند نوزادان لاکپشت‌های دریایی، پرندگان مهاجر هم که از طریق نورماه جهت‌یابی می‌کنند؛ دچار گمراهی می‌شوند. سالانه میلیون‌ها پرنده مهاجر به خاطر نورهای مصنوعی به سمت شهرها کشیده می‌شوند و با برج‌ها و ساختمان‌های بلند برخورد می‌کنند. این نورهای مرگ‌آور همچنین باعث اختلال در زمانبندی آن‌ها برای مهاجرت می‌شود. مهاجرت دیرهنگام یا زودهنگام نیز از سوی دیگر لانه‌سازی و غذایابی آن‌ها را مختل می‌کند.

حشرات. و در نهایت داستان آشنا و شاعرانهٔ شمع و پروانه رخ می‌دهد. پروانه‌ها (و سایر حشراتی جذب نور می‌شوند) عاشق نور شمع نیستند. اگر چه این استعاره شاعرانه زیبا به نظر می‌رسد؛ اما در‌ واقع آن‌ها به این دلیل جذب نور می‌شود چون نور آن منبع را با نور ماه اشتباه می‌گیرند. سیستم جهت‌یابی آن‌ها به هم می‌ریزد و به دام شمع یا لامپ می‌افتند. به دلیل فاصله زیاد ماه با زمین، زاویه تابش نور ماه با جابه‌جایی اندک این حشرات تغییر قابل ملاحظه‌ای نمی‌کند؛ ولی نورهای مصنوعی به سرعت برای حشرات تغییر مکان می‌دهند و این باعث گیج شدن آن‌ها نیز می‌شود. این اثر نورهای مصنوعی بر حشرات باعث مرگ آن‌ها و کاهش جمعیتشان می‌شود. از سوی دیگر کاهش جمعیت حشرات مستقیماً بر گرده افشانی گیاهان و زندگی جانوران حشره‌خوار تأثیر می‌گذارد.

اتلاف انرژی و هزینه

استفاده بیش از حد از نور یا نورافشانی در زمان یا مکانی که نیاز به نورپردازی ندارد؛ باعث هدر رفت انرژی می‌شود که نتایج منفی اقتصادی و زیست‌محیطی دارد.

انجمن جهانی آسمانِ تاریک (IDA)، نهاد غیرانتفاعی است که با هدف مبارزه با آلودگی نوری تأسیس شده. بر اساس تخمینی از این انجمن، فقط در ایالات متحده، حداقل ۳۰٪ از نورهای فضای باز، به‌خاطر نبود سرپوش مناسب هدر می‌رود. همین مقدار باعث هدر رفت حدود ۳/۳ میلیارد دلار و وارد کردن بیست و یک میلیون تُن کربن دی‌اکسید در سال می‌شود. برای خنثی کردن اثر این حجم از کربن باید سالانه ۸۷۵ میلیون اصله درخت کاشته شود!

امنیت و جنایت

دلیل علمی موجهی نداریم که از رابطهٔ نورپردازی و کاهش جرم و جنایت دفاع کند. نور فقط باعث می‌شود که احساس امنیت کنیم.

مطالعه‌ای که نتایجش در سال ۲۰۱۵ در ژورنال تخصصی اپیدمیولوژی و سلامت جامعه منتشر شده بود؛ نشان داد که چراغ‌های خیابان از تصادفات و جرم و جنایت جلوگیری نمی‌کنند؛ بلکه فقط باعث افزایش هزینه می‌شوند. این محققان با مطالعهٔ داده‌های پلیس راه و تصادفات جاده‌ای ۶۲ فرمانداری محلی در انگلستان و ولز دریافتند که نورپردازی هیچ اثری ندارد. چه چراغ‌ها خاموش باشند، چه کم‌نور باشند و چه با LEDهای کم‌مصرف جایگزین شده باشند.

تحقیق دیگری از وزارت دادگستری ایالات متحده در سال ۱۹۹۷ نیز اظهار می‌کند که احتمال این که افزایش نورپردازی از جرم و جنایت جلوگیری کند بسیار اندک است.

تحقیقات این‌چنینی پرتعداد هستند. به نظر من نور زیادی باعث نمایان شدن سوژه نیز می‌شود. علاوه بر این، تاریکی کار تبهکاران را سخت‌تر می‌کند. فکر می‌کنم تاریکی باعث می‌شود آن‌ها اشتباه کنند و از خود سرنخ به جای بگذارند. چارهٔ تاریکی استفاده از چراغ‌قوه است!

سلامتی

ما انسان‌ها نیز مانند بسیاری از جانداران دیگر تحت تأثیر چرخهٔ روز و شب زندگی می‌کنیم. با گسترش استفاده از نورهای مصنوعی، ما دیگر شب‌های واقعاً تاریکی را تجربه نمی‌کنیم. آلودگی نوری احتمالاً تأثیرات بدی بر مشکلاتی نظیر اضافه وزن، اختلال خواب، افسردگی، دیابت، سرطان پستان و… دارد.

ملاتونین. ساعت زیستی بدن ما، مسؤلیت تنظیم دورهٔ خواب و بیداری ما را برعهده دارد. این ویژگی توسط ریتم شبانه‌روز تنظیم می‌شود. در حضور نورهای مصنوعی، این هماهنگی بهم می‌ریزد.

بدن ما طی یک شبانه‌روز، هورمونی به اسم ملاتونین ترشح می‌کند. ملاتونین یک آنتی‌اکسیدان است. خواب‌آور است، سیستم ایمنی را تقویت می‌کند، کلسترول را کاهش می‌دهد و به عمل‌کرد تیروئید، پانکراس، تخمدان‌ها، بیضه‌ها و غدد فوق کلیوی کمک می‌کند. این هورمون در تاریکی ترشح می‌شود.

نور آبی. قرارگیری در معرض نور آبی مضرات به‌خصوصی دارد. متأسفانه بیشتر LEDها از جمله چراغ‌هایی که برای روشن کردن فضای باز استفاده می‌شوند و نمایشگر کامپیوترها، تلویزیون‌ها، گوشی‌ها و دیگر وسایل الکترونیکی نور آبی فراوانی تولید می‌کنند.

انجمن پزشکی ایالات متحده در گزارشی توصیه می‌کند که از رنگ‌های با دمای ۳۰۰۰ کلوین یا پایین‌تر برای نورپردازی استفاده شود. هرچند توصیه می‌شود که شب‌ها به صفحه نمایشگر وسایل الکترونیکی نگاه نکنید؛ اما اگر مجبور به استفاده از این وسایلید، بهتر است از نرم‌افزارهایی که نور آبی را فیلتر می‌کنند استفاده کنید. (مثلاً f.lux تقریباً از همه پلتفرم‌ها پشتیبانی می‌کند. Red Moon برای اندروید و Red Shift برای لینوکس هم بسیار مناسب است.)

طبیعت آسمان شب

راه شیری برفراز وایومینگ در پارک ملی گرند تتون | عکس از بابک امین تفرشی

تماشای آسمان پرستارهٔ، یکی از لذتبخش‌ترین تجربه‌هایی است که می‌توان تجربه کرد. در طول تاریخ، آسمان شب الهام‌بخش دانشمندان، هنرمندان، ادیبان، روحانیون و فلاسفه بوده است. با وجود آلودگی نوری، بسیاری از شهروندان نمی‌توانند به تماشای آسمان شب بنشینند. تعدادی از مردم بالغ با دیدن راه شیری تعجب می‌کنند و آن را با ابر اشتباه می‌گیرند!

اخترشناسی یکی از قدیمی‌ترین علوم بشری است و اثرات بسیاری بر فناوری، اقتصاد و جامعه دارد. وجود ابزارهایی مثل کامپیوترهای شخصی، موبایل‌ها، ماهواره‌های مخابراتی، سامانه موقعیت‌یاب جهانی (GPS)، صفحه‌های خورشیدی، MRI و… مدیون دانش اخترشناسی است. حال با وجود آلودگی نوری، تحقیقات ستاره‌شناسی با مشکل مواجه می‌شوند. متخصصان برای احداث یک رصدخانه باید مکان‌هایی در نظر بگیرند که صدها کیلومتر از شهرها فاصله دارد.

مبارزه با آلودگی نوری

مبارزه با آلودگی نوری ارزان‌تر و آسان‌تر از مبارزه با دیگر انواع آلودگی است. به نظرم مهم‌ترین دلیل آلودگی نوری، عدم آگاهی است؛ پس برای مبارزه با آلودگی نوری، نخست باید آگاهی‌بخشی کرد. اگر دولت‌ها برای کاهش آلودگی نوری اقدام کنند، بدون از دست رفتن امنیت مردم و زیبایی شهرها می‌توانند از هزینه‌ها و آسیب‌های زیست محیطی بکاهند.

رنگ‌های گرم. برای نورپردازی باید از رنگ‌های گرم استفاده کرد. نور آبی باعث خستگی چشم و آلودگی نوری می‌شود.

محافظ. چراغ‌هایی که در فضای باز نصب می‌شوند باید حتماً دارای یک محافظ باشند که از تابش نور به سمت آسمان جلوگیری کند.

حسگر حرکتی. استفاده از حسگرهای حرکتی باعث می‌شود که در صورت لزوم، جایی روشن یا تاریک باشد. اگر چه استفاده از این حسگرها در ابعاد کلان هزینه‌بر است؛ اما برای کاربران خانگی می‌تواند راه حل خوبی باشد.

خاموشی. لازم نیست چراغ روی حیاط یا جلوی مغازه، از شب تا صبح روشن باشد. همچنین لازم نیست هر خانه‌ای دارای نورپردازی خارجی باشد.

درگیر شوید. با مردم و اطرافیانتان درباره آلودگی نوری صحبت کنید. سعی کنید مدیران را مجاب کنید تا برای کاهش آلودگی نوری کاری کنند. سعی کنید کاری آگاهی‌بخش انجام دهید و به مردم درباره آلودگی نوری هشدار دهید.

از چند ماه گذشته، توجه من دوباره به آلودگی نوری جلب شده. ماجرا از آن‌جا شروع شد که استاد نازنینی بنا را بر تدریس در نور کم گذاشت و درباره مضرات نور زیاد و آلودگی نوری گوشزد کرد.

گوگل‌زدایی

چرا لازم است از سرویس‌های گوگل استفاده نکنیم؟ به جای این سرویس‌ها از چه جایگزین‌هایی استفاده کنیم؟

فرض کنید با برند پوشاک بزرگی آشنا می‌شوید که به شما لباس‌هایی با جنس مرغوب ولی مجانی عرضه می‌کند. این کمپانی، نه فقط لباس، بلکه کفش، عینک و زیورآلات شما را هم به رایگان تأمین می‌کند. آیا این فرصت سخاوتمندانه را رد می‌کنید؟

در عوض، ایرادی که این کالاها دارند، این است که اطلاعات شما را جمع می‌کند و به شرکت سازنده‌شان می‌فرستند. عینک شما هر چیزی که می‌بینید را برای سازنده‌اش می‌فرستد. کفش‌هایتان و شرکت سازنده‌شان می‌دانند که چه موقع به کجا می‌روید. پیراهنتان می‌فهمد که چه چیزی می‌خورید و کی از استرس عرق می‌کنید و لباس زیرتان حتی از این هم بیشتر می‌داند!

دنیای دیجیتال از این شرکت‌ها پر است. گوگل و فیسبوک بیشترین سهم را در سوءاستفاده از اطلاعات کاربران دارند. (اگر فکر می‌کنید که اطلاعات مهمی ندارید و لو رفتن آن‌ها ایرادی ندارد، این نوشته و این یکی پاسخ شما را می‌دهد.)

برای خیلی‌ها، اینترنت چیزی به جز گوگل نیست. برای آن‌ها، ایمیل یعنی جیمیل، جست‌وجو یعنی گوگل، مرورگر وب یعنی گوگل کروم، سرویس ویدیو یعنی یوتیوب و… . جست‌وجوی گوگل معروف‌ترین سرویس جست‌وجوی وب است و ظاهراً به خوبی کار می‌کند. یوتیوب، بزرگ‌ترین سرویس استریم ویدیوی جهان است که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در آن پیدا می‌شود. مرورگر گوگل کروم نزدیک به هفتاد درصد از بازار مرورگرهای وب را از آن خود کرده است. سیستم‌عامل اندروید که گوگل صاحب آن است، با بیش از دو میلیارد کاربر فعال، بزرگ‌ترین سیستم‌عامل موبایلی است. همهٔ این سرویس‌ها به علاوهٔ شمار زیادی که نام برده نشد، رایگان، خوش‌ساخت و باحال هستند؛ ولی ایرادی که دارند این است که آزاد نیستند و خاله‌زنک‌اند!

علاوه بر نقض حریم خصوصی، گوگل متهم به فرار مالیاتی، سوءاستفاده و دستکاری در نتایج جستجو، استفاده از مالکیت معنوی دیگران، همکاری گوگل ارث با ارتش برای جاسوسی از کاربران، مصرف انرژی سرورهای آن و همچنین در مورد موضوعات سنتی تجارت مانند انحصار، محدودیت تجارت، وام گرفتن ایده و اتاق اکو ایدئولوژیک است. [ویکی‌پدیا]

در این نوشته قصد دارم روند گوگل‌زدایی خودم را با نام بردن از جایگزین‌های سرویس‌های گوگل معرفی کنم. برای من آزاد و متن‌باز بودن این سرویس‌ها اهمیت زیادی دارد؛ به همین دلیل هم از سرویس‌های مشابهی که فیسبوک، اپل، مایکروسافت و… ارایه می‌کنند، استفاده نمی‌کنم.

گوگل‌ها و ناگوگل‌ها

جست‌وجوی گوگل:

ناگوگل‌ها: DuckDuckGo، Startpage، Swisscows و Searx

داک‌داک‌گو پیش پا افتاده‌ترین سرویس جست‌وجوی وب است که به خوبی پاسخگوی نیازهای روزانه است. در داک‌داک‌گو همچنین اثری از سانسور و دستکاری نتایج وب نیست، کاری که گوگل متخصص در آن متخصص است. استارت‌پیج هم مشابه داک‌داک‌گو است اما با این تفاوت که نتایج گوگل را بالا می‌آورد و گزینه‌هایی هم برای جست‌وجوی پیشرفته دارد.

گوگل کروم:

ناگوگل‌ها: فایرفاکس، Brave و Ungoogled Chromium

فایرفاکس پس از کروم در جایگاه دوم مرورگرهای پرطرفدار ایستاده است. مرورگری باسابقه که هم از کروم سبک‌تر است، هم آزاد است و هم کارهای کروم را به خوبی انجام می‌دهد.

بیشتر کد گوگل کروم، از پروژهٔ دیگر گوگل با نام کرومیوم می‌آید که متن‌باز است (متن‌باز با آزاد متفاوت است.) اپرا (که متن‌باز و آزاد نیست) به همراه بریو و Ungoogled Chromium که نسخهٔ گوگل‌زدایی شدهٔ کروم‌اند نیز گزینه‌های مناسبی‌اند.

* اپرا آزاد و متن باز نیست ولی تجربهٔ خوبی است.

یوتیوب:

ناگوگل‌ها: NewPipe، PeerTube و Invidus

پیرتیوب یک سرویس آزاد و امن استریم ویدیو است که به نظر من از یوتیوب بهتر هم هست؛ ولی مثل آپارات، نمی‌توان تعداد زیادی ویدیو روی آن یافت و کاربران کم‌تری دارد (که منطقاً هم تقصیری ندارد!) به همین دلیل از نیوپایپ استفاده می‌کنیم. نیوپایپ نسخهٔ گوگل‌زدایی شده‌ای از یوتیوب است. علاوه بر این که حریم شخصی شما را به خطر نمی‌اندازد، می‌توانید بدون تبلیغات ویدیوها را تماشا کنید و به راحتی آن‌ها را دانلود کنید. همچنین از طریق نیوپایپ می‌توانید به ساوندکلاود، پیرتیوب و CCCMedia نیز دسترسی داشته باشید.

جیمیل:

ناگوگل‌ها: Protonmail و Tutanota

پروتون‌میل یک سرویس ایمیل است که توسط دانشمندان سِرن و ام‌آی‌تی طراحی شده و سرورهای آن در سوئیس میزبانی می‌شوند. هر دوی این سرویس‌ها حس خوبی را به کاربر القا می‌کنند.

اندروید:

ناگوگل‌ها: LineageOS و بسیاری دیگر

اندروید پروژه‌ای متن‌باز است؛ به این معنی که می‌توان به کدهای منبع آن دسترسی داشت و در صورت لزوم آن‌ها را تغییر داد. به لطف این ویژگی می‌توانید اندروید گوشی موبایل خود را با نمونه‌های آزاد آن جایگزین کنید: اندروید بدون گوگل و محدودیت. البته برای استفادهٔ مناسب از اندروید می‌بایستی MicroG یا Open Gapps را نصب کنید تا جایگزین Google Servises شوند.

پلی استور:

ناگوگل‌ها: F-Droid و Aurora Store

اف-دروید مخزن نر‌م‌افزاری است که در آن می‌توانید فقط نرم‌افزارهای آزاد بیابید. اگر می‌خواهید نرم‌افزارهای غیرآزاد نصب کنید، آرورا استور همان گوگل پلی استور است که گوگل‌زدایی و قشنگ‌تر شده.

جیبورد (یا گوگل کیبورد):

ناگوگل: AnySoftKeyboard

انی‌سافت‌کیبورد بهترین جایگزین جیبورد است که به خوبی از زبان فارسی پشتیبانی می‌کند. صفحه کلید استاندارد فارسی باید از نیم‌فاصله پشتیبانی کند و حروف آن فارسی (و نه عربی) باشد که انی‌سافت‌کیبورد با بستهٔ پشتیبانی فارسی این ویژگی را دارد.

گوگل مپ و ویز:

ناگوگل‌ها: OpenStreetMap

اپن‌استریت‌مپ که با نام OsmAnd برای اندروید منتشر می‌شود جایگزین بسیار خوبی برای گوگل مپ و ویز که سرویس‌های گوگل‌اند است.

کیپ:

ناگوگل: Joplin

کیپ سرویس یادداشت‌برداری گوگل است. جاپلین از کیپ بهتر است و علاوهٔ بر متن‌باز بود ویژگی‌های بیشتری هم دارد.


این‌ها سرویس‌هایی بود که من استفاده می‌کنم. اگر سرویس گوگلی که استفاده می‌کنید در فهرست بالا نبود می‌توانید یک فهرست بزرگ و جامع از گوگل‌ها و ناگوگل‌ها را در این‌جا ببینید.

«من همسرم را دوست دارم. همسر من مرده است.»: نامهٔ تکان‌دهندهٔ ریچارد فاینمن به همسر درگذشته‌اش

دو سال پس از فوت آرلین، همسر ریچارد فاینمن، فیزیکدان افسانه‌ای، او نامه‌ای پراحساس به عشق متوفایش می‌نویسد.

برای تقریباً هر فیزیک‌خوان و فیزیک‌دانی، ریچارد فاینمن یک افسانه است. ردپای فاینمن را می‌توان در همه‌جای فیزیک قرن بیستم پیدا کرد. فاینمن به همراه شووینگر و توموناگا، برندهٔ جایزهٔ نوبل فیزیک شد. فاینمن با زیرکی و شگفتی دلیل انفجار شاتل چلنر را پیدا کرد. او مانند بسیاری از بزرگترین فیزیک‌دانان قرن بیستم، توسط سیاستمداران فریبانده شد و به پروژهٔ ساخت بمب اتم پیوست؛ اما خوشبختانه نقش او بر خلاف دیگران (اپنهایمر، فرمی و…) چندان کلیدی نبود؛ چون فاینمن هنوز بسیار جوان بود.
در همان زمان‌ها، ریچارد و همسرش آرلین (Arline) درگیر بیماری آرلین بودند. با وجود مشغله در پروژهٔ ساخت بمب اتم، ریچارد با عشق از همسر بیمارش پرستاری می‌کرد. ریچارد و آرلین در دبیرستان با هم آشنا می‌شوند و عشقشان به وصال می‌انجامد. اما طولی نمی‌کشد که بهار عشق این دو در ۲۸ سالگی فاینمن و ۲۵ سالگی آرلین خزان می‌شود. در یکی از روزهای لوس آلاموس، بیماری وحشتناک سل جان آرلین را می‌گیرد.
متن پیش رو نامهٔ ریچارد به آرلین فوت شده است. نامه‌ای که پس از دو سال دلتنگی بالاخره روی کاغذ نوشته می‌شود تا به دست آرلین نرسد. این نامه به دست آرلین نمی‌رسید ولی همان‌طور که ریچارد می‌گوید: سرتاسر وجودش را گرم می‌کند.
زمانی که این نامه را خواندم، برایم سخت بود که «مرد باشم» و جلوی تر شدن چشمانم را بگیرم. تصمیم گرفتم که این متن را ترجمه کنم و ترجمهٔ آن اکنون در مقابل شماست. اما پیش از آنکه شروع به خواندن کنید توصیه می‌کنم به متن زبان اصلی مراجعه کنید و تا حد امکان متن اصلی را بخوانید؛ چراکه کلمات متن اصلی، همان‌هایی هستند که به دست شخص فاینمن و با تنظیمات ذهن و زبان او نوشته شدند. برای مثال، نامه با عبارت D’Arline شروع می‌شود که هم Dear Arline یا آرلین عزیزم را تداعی می‌کند و هم Darling را. برگردان چنین ظرایفی از توان مترجم خارج است.

۱۷ اکتبر ۱۹۴۶ (۲۵ مهر ۱۳۲۵)
آرلین عزیز 1D’Arline
می‌پرستمت نازنینم.
می‌دانم که چقدر شنیدنش را دوست داری؛ اما من این را فقط به این خاطر نمی‌نویسم که تو دوست داری – می‌نویسم چون سرتاسر درونم را گرم می‌کند.
از آخرین باری که برایت نوشتم مدت وحشتناک زیادی می‌گذرد، حدود دو سال؛ ولی می‌دانم که مرا می‌بخشی چون درک می‌کنی که من چقدر کله‌شق و واقع‌بینم و آن زمان فکر می‌کردم که نوشتن بی‌معنی است.
ولی همسر عزیزم اکنون می‌دانم که کار درست همینی بود که مدت‌ها به تعویق انداخته بودم، کاری قبلاً بسیار انجام می‌دادم. می‌خواهم به تو بگویم که عاشقتم. می‌خواهم عاشقت باشم. همیشه عاشقت خواهم بود.
به سختی می‌توانم درک کنم که دوست داشتن تو بعد از مرگت چه معنایی دارد؛ اما همچنان می‌خواهم آسوده باشی و از تو پرستاری کنم و می‌خواهم که تو هم مرا دوست داشته باشی و به من توجه کنی. می‌خواهم پروژه‌های کوچولویی با تو انجام بدم. من تا به حال فکر نمی‌کردم که بتوانیم با هم انجامش بدهیم. چه می‌شود کرد؟ با هم شروع کردیم لباس دوختن را یاد بگیریم یا زبان چینی یاد بگیریم یا یک پروژکتور سینما بگیریم. نمی‌توانم الان انجامش بدهم؟ نه. الان من بدون تو تنها هستم و تو «زن رویاها» و محرک کلی تمام ماجراجویی‌های وحشی ما بودی.
زمانی که مریض بودی از این نگران بودی که نمی‌توانستی چیزی که می‌خواستی و مورد نیازم بود را به من بدهی. نیازی نبود که نگران باشی. همان‌طور که آن زمان به تو گفتم، هیچ واقعاً هیچ نیازی نیست؛ چون من تو را هر طور که شده خیلی دوست دارم. و حتی اکنون با وضوح بیشتری درست است که با اینکه تو نمی‌توانی چیزی به من بدهی، به اندازه‌ای عاشقتم که در راه من برای دوست داشتن دیگران ایستاده‌ای؛ ولی من می‌خواهم همان‌جا بایستی. مردهٔ تو از زندهٔ هر کس دیگری بسیار بهتر است.
می‌دانم که به من اطمینان خواهی داد که احمقم و تو خوشبختی تمام و کمال من را می‌خواهی و نمی‌خواهی مانعم باشی. شرط می‌بندم که غافلگیر می‌شوی اگر بدانی که در طی این دو سال حتی یک دوست‌دختر هم (به جز تو عزیزم) نداشتم. اما عزیزم نه تو می‌توانی کمکی کنی و نه من. نمی‌فهمم چه می‌شود که با اینکه دختران زیاد و خیلی خوبی را ملاقات کردم و با اینکه نمی‌خواهم تنها بمانم، اما در دو یا سه قرار همه‌اش دود می‌شود و می‌رود.
تو تنها کسی هستی که برایم باقی مانده. تو واقعی هستی.
همسر عزیزم، می‌پرستمت.
من همسرم را دوست دارم. همسر من مرده است.
ریچ

پ.ن: لطفاً من را بخاطر پست نکردن این نامه ببخش، آدرس جدیدت را نمی‌دانم.

پاورقی

  • 1
    D’Arline

چرندیات دوران کرونا

باورهای غیرعلمی و نادرست می‌تواند دستیار خوبی برای ویروس کرونا باشد. توصیه‌هایی مثل اثربخش بودن نوشیدن الکل در پیشگیری از بیماری و نیز تصور امن بودن حرم ائمه و زائران در برابر بیماری و شیوع آن نمونه‌هایی از خطرات شیوع چرندیات است.

این نوشته پیش‌تر در وبسایت میدان منتشر شده و اکنون در این‌جا بازنشر می‌شود.

تا پیش از ظهور کرونا، چرندیات بخش عمده‌ای از شبکه‌های اجتماعی را پر کرده بود. پیام‌هایی مثل «آلبالو و گیلاس درمان قطعی سرطان است؛ امّا شرکت‌های دارویی نمی‌گذارند متوجه شوید…»، «دکتر صادقی، رئیس بیمارستان قلب شیراز گفت قرص استامینوفن جدیدی که وارد بازار شده سمی است…»، «ناسا می‌گوید امشب ماه کعبه را طواف می‌کند (محض رضای خدا بگویید با چه منطقی؟)» و هزاران گزارهٔ بی‌معنی که بدون اندک تأملی از این کانال تلگرام به آن گروه واتساپی فرستاده می‌شدند. امّا اکنون، کرونا به بازار این چرندیات وحدت بخشیده: روغن بنفشه، داروی امام کاظم، گرمی، گرما، سیر، نوشیدنی‌های الکلی، خاکشیر و… اینترنت پر از چرندیات کرونایی شده است.

باورهای غیرعلمی و نادرست می‌تواند دستیار خوبی برای ویروس کرونا باشد. توصیه‌هایی مثل اثربخش بودن نوشیدن الکل در پیشگیری از بیماری و نیز تصور امن بودن حرم ائمه و زائران در برابر بیماری و شیوع آن نمونه‌هایی از خطرات شیوع چرندیات است.

چگونه از چرت و پرت در امان باشیم؟

زمانی که با یک گزارش، خبر یا حاوی اطلاعات روبه‌رو می‌شوید، بهتر است شکاک باشید و آن پیام را بررسی کنید. در نوشته چند مورد قابل بررسی برای تشخیص چرندیات را معرفی می‌کنیم :

  • اول منبع را بررسی کنید: یک گزارهٔ علمی بدون منبع صرفاً یک ادعا است. پیش از آن که متن یا خبری را مطالعه کنید، منبع یا منابع آن را بررسی کنید. اگر منبعی نداشت می‌توانید رهایش کنید (تضمین می‌کنم چیز زیادی از دست نخواهید داد.)! همچنین در نظر داشته باشید که وجود منبع به معنای اعتبار آن نیست. بعضی از نوشته‌ها از منابع خیلی کلّی -مانند: گوگل، ناسا، بی‌بی‌سی- نام می‌برند، بعضی منابع نیز اصلاً وجود ندارند –مانند: China Medical Journal، یا خبرگزاری Galexy Times آمریکا- بعضی از منابع هم معتبر نیستند یا بی‌ربطند. همچنین انگلیسی زبان بودن منبع به معنای اعتبار نیست.
  • به ادعاهای زیادی عجیب شک کنید: عبارت‌هایی مثل «درمان کرونا کشف شد: خاکشیر بخورید!» به سادگی قابل راستی‌آزمایی است. چرا یکی از مهم‌ترین اخبار دنیا را باید فقط در واتساپ بشنوید؟
  • از ابهام فرار کنید: زمان‌ها (مثل امروز، آخرین تحقیقات، شهریور امسال و…) و افراد یا گروه‌های مبهم (دانشمندان استرالیایی، یک گروه تحقیقاتی، دکتر هانگ شی یانگ، یکی از دوستانم و…) به هیچ عنوان قابل استناد نیستند.
  • دایی جان ناپلئون را جدی نگیرید: ما ایرانی‌ها با تئوری‌های توهم توطئه به خوبی آشناییم. نمونه‌هایی مثل «کار خودشونه»، رائفی‌پور و امثالش و البته اسطوره‌ای به نام دایی جان ناپلئون بدون استدلالات محکم مدعی مداخله قدرت‌های پنهان در دنیا هستند. توهم توطئه نوعی شانه خالی کردن از زیر تحقیق و پاسخگویی است چراکه بدون نیاز به ارائهٔ مدارک و مستندات تقصیر را گردن گروهی دیگر می‌اندازد.
  • التماس، تهدید و قسم: گاهی چرندیات با عباراتی مثل «با فرستادن این پیام جان انسان‌های زیادی را نجات دهید…» یا «تو رو خدا اگه می‌خوای کرونا نگیری X رو انجام بده و بگو عزیزانت هم انجام بدن…» شروع یا تمام می‌شوند. انتظار نمی‌رود این پیام‌ها چیز مفیدی دربر داشته باشند. توجه نکنید و زنجیرهٔ شایعه را قطع کنید.
  • درمان‌های غیرعلمی: طب سنتی حداقل در زمینه درمان بیماری‌های واگیردار کارنامهٔ درخشانی ندارد. آبله، طاعون، وبا و بسیاری از بیماری‌های اپیدمیک که دو طول قرن‌ها بلای جان بود، نه توسط طب سنتی که توسط پزشکی مدرن ریشه‌کن شد. به نظر نمی‌رسد روغن بنفشه یا مدفوع الاغ چارهٔ کرونا باشد. بهتر است به متخصصان پزشکی اعتماد کنیم و تا پیدا شدن درمان مناسب صبور باشیم.

چرندیات در لباس‌های مختلف به دیدار ما می‌آیند. ممکن است لیست بالا برای بعضی از آن‌ها کافی نباشد. مهم این است که شکاک باشیم و تفکر نقادانه داشته باشیم.

تخم | داستان کوتاه از اندی ویر

داستان پیش رو اثر زیبایی از اندی ویر، خالق رمان‌های مریخی و آرتمیس است. این داستان با مرگ دوم شخص شروع می‌شود!

داستان پیش رو اثر زیبایی از اندی ویر، خالق رمان‌های مریخی و آرتمیس است.


زمانی که مُردی، در راه خانه بودی.

تصادف کردی. حادثهٔ خاص و قابل توجهی نبود؛ ولی با این‌حال مصیبت‌بار بود. از خودت یک بیوه و دو بچهٔ یتیم به جا گذاشتی. مرگ بدون دردی بود. مأموران اورژانس تمام سعیشون رو کردن تا تو رو نجات بدن، اما بی‌فایده بود. بدنت کاملاً تکه پاره شده بود. این برات بهتر بود؛ بهم اعتماد کن.

و ملاقاتت با من.

پرسیدی: « چی… چی شده؟ من کجام؟»

رُک و راست گفتم: « تو مُردی.»

– «یه … یه کامیون بود که داشت سُر می‌خورد…»

– من: «آره.»

– «من … من مُردم؟»

من گفتم: « آره. ولی بهش حس بدی نداشته باش، همه می‌میرن.»

به دور و اطراف نگاهی کردی. نیستی و خلأ بود. فقط خودت بودی و من. گفتی:«این‌جا کجاست؟ آخرته؟»

من گفتم : « کمابیش»

پرسیدی: « تو خدایی؟»

جواب دادم: «آره … من خدا هستم.»

گفتی: «بچه‌هام … زنم؟ چه خبر از اونا؟ اوضاعشون مرتب می‌شه؟»

گفتم: «این چیزیه که دوست دارم ببینم … تو مردی و نگرانی اصلیت خونوادته. این چیز خوبیه.»

با گیرایی به من نگاه می‌کردی. برای تو، من شکل خدا نبودم. مثل یک مرد بودم، یا شاید یک زن، و شاید هم یک‌جور بزرگ‌تر مبهم. بیشتر شبیه یک معلم دبستان بودم تا قادر متعال!

من گفتم: «نگران نباش. اونا حالشون خوب می‌شه. بچه‌هات تو رو همه‌جوره به خاطر میارن. وقت زیادی نمی‌گذره تا اونا بهت بی‌اعتنا بشن. همسرت هم اگرچه در ظاهر گریه می‌کنه ولی یواشکی احساس آسودگی می‌کنه. منصفانه بگم؛ ازدواج شما بهم خورده. برای این‌که احساس تسلی بهت بدم، می‌گم که اون برای این آسودگی احساس گناه می‌کنه.»

گفتی: «اوه … حالا چی می‌شه؟ من می‌رم جهنم یا بهشت؟ یا؟»

گفتم: «هیچ کدوم. دوباره زنده می‌شی.»

گفتی: «پس حق با هندوها بود.»

گفتم: «هر دینی به سهم خودش حق داره. بیا قدم بزنیم.»

با من در فضای خالی قدم زدی. پرسیدی: «داریم کجا می‌ریم؟»

گفتم: «جای خاصی نمی‌ریم. وقتی داریم گپ می‌زنیم، قدم زدن خیلی خوبه.»

پرسیدی: «حالا همه اینا چه فایده‌ای داره؟ من که وقتی دوباره به دنیا بیام حافظه‌م پاک می‌شه. درسته؟ یه شیرخوار می‌شم، پس همهٔ تجربیاتم و کارایی که تو این زندگیم کردم بی‌حاصل می‌شه.»

من گفتم: «همش نه! همهٔ دانش و تجربیاتی که توی زندگانی‌های قبلت به‌دست آوردی هنوز باهاتن، اما الان یادت نمیاد.»

من ایستادم و به شانه‌ات زدم: « روح تو بسیار باشکوه‌تر، زیبا‌تر و عظیم‌تر از چیزیه که بتونی تصور کنی. ذهن انسان فقط می‌تونه بخش کوچکی از چیزی که هستی رو دربر بگیره. مثل وقتی که انگشتت رو به لیوان آبی می‌زنی تا ببینی آبش سرده یا گرم. بخش کوچکی از خودت رو وارد ظرف می‌کنی و وقتی که بیرونش میاری تمام اطلاعات لازم رو به‌دست آوردی.»

«در چهل و هشت سال گذشته انسان بودی؛ پس نباید الان کشش بدی و به وجدان عظیمت استراحت بدی. اگه الان به مدت طولانی صبر کنیم، همهٔ چیز رو یادت میاد. اما فایده‌ای نداره که بین هر زندگی این کار رو بکنی.»

تو گفتی: «من تا حالا چند بار تناسخ (زندگی دوباره در یک جسم دیگر) رو تجربه کردم؟»

منم گفتم: «اوه زیاد٬ خیلی زیاد و در زندگی‌های مختلفی. این دفعه هم یک دختر روستائی چینی در سال ۵۴۰ میلادی می‌شی.»

پشت سر هم گفتی: «واستا ببینم یعنی تو منو به زمان گذشته می‌فرستی؟»

– «خُب! فکر کنم. زمان، به این شکلی که تو می‌شناسی، فقط توی جهان تو وجود داره. جایی که من ازش اومدم چیزا یه‌خورده فرق دارن.»

گفتی: «مگه تو از کجا اومدی؟»

برات توضیح دادم: «خُب، من از یه جایی اومدم. یه جای دیگه. اون‌جا بقیه مثل خودمن. می‌دونم که می‌خوای بدونی اون‌جا چه شکلیه ولی راستش تو نمی‌تونی بفهمی.»

اندکی بعد گفتی: «اوه! ولی صبر کن.. اگه من در جاهای دیگه‌ای از زمان تناسخ کردم، پس می‌تونستم یه جایی با خودم هم برخورد کرده باشم.»

– «البته. همیشه اتفاق می‌افته. و توی هر دو تا زندگیت که توی یه طول عمرن، تو حتی نمی‌دونی که داره چی می‌شه.»

– «حالا فایدهٔ همهٔ اینا چیه؟»

پرسیدم: «شوخیت گرفته یا داری جدی می‌گی؟ داری از من می‌پرسی معنای زندگی چیه؟ سوالت یه‌خورده کلیشه‌ای نیست؟»

اصرار کردی که «خُب این یه سؤال معقوله.»

به چشم‌هایت نگاه کردم و گفتم: «معنای زندگی، دلیل این که همهٔ این جهان رو ساختم، این بود که تو به کمال برسی.»

– «منظورت بشریته؟ می‌خوای ما به کمال برسیم؟»

– «نه، فقط تو. من تمام این جهان رو به خاطر تو ساختم. با هر زندگی جدید، تو رشد می‌کنی و کامل می‌شی و تبدیل به یه شعور بزرگ‌تر می‌شی.»

– «فقط من؟ پس بقیه چی؟»

من گفتم: «بقیه‌ای در کار نیست. در این جهان فقط تو هستی و من.»

مات و مبهوت به من زل زدی. «اما همهٔ مردم روی زمین…»

– «همشون خودتی. تجسمات مختلفی از تو.»

– «یعنی من همه‌ام؟!»

با ضربهٔ کوچکی به کمرت تبریک گفتم: «حالا گرفتی چی می‌گم!»

– «من همهٔ انسان‌هایی‌ام که تا حالا زندگی کردن؟»

– «و همهٔ کسایی که زندگی خواهند کرد، آره.»

– «من آبراهام لینکلن‌ام؟»

افزودم: «و همچنین جان ویلکز هم هستی.»

وحشت‌زده گفتی: «من هیتلرم؟»

– «و میلیون‌ها نفری که کشت.»

– «من عیسی‌ام؟»

– «و همه پیروانش.»

سکوت کردی.

من گفتم: «هر بار که کسی رو می‌کشتی، داشتی خودت رو قربانی می‌کردی. هر رفتار دلسوزانه‌ای که کردی به خودت کردی. هر لحظهٔ غم یا شادی که هر انسانی تجربه کرد یا می‌کنه رو تو تجربه می‌کنی.»

تعمقی کردی و از من پرسیدی: «چرا؟ چرا همهٔ این کارا رو می‌کنیم؟»

– «به خاطر اینکه یه روزی، تو هم مثل من می‌شی. چون اون چیزیه که تو هستی. تو همنوع من هستی. تو بچهٔ منی.»

ناباورانه گفتی: «وای! منظورت اینه که من خدام؟»

– «نه. هنوز نه. تو یه جنینی. هنوز داری رشد می‌کنی. زمانی که همه‌ آدما رو زندگی کردی، اون وقت به اندازه کافی رشد کردی که به دنیا بیای.»

گفتی: «پس کل کائنات فقط یه…»

جواب دادم: «یه تخمه. الانم وقتشه که به زندگی بعدیت بری.»

و فرستادمت پی کارت.