سرمایه‌داری عملی نیست

مقدمهٔ مترجمان

امروزه در ذهن مردم (یا دست‌کم مردم ایران) ایالات متحده آرمان‌شهری است مطلوب برای زندگی. این آمریکا است که مردم خوشبخت دارد و ملت‌ها را از سراسر دنیا به سوی خود می‌کشاند تا گرین‌کارت بگیرند. این آمریکا است که پیشرفته‌ترین کشور جهان است و به لطف سرمایه‌داری هیچ کشوری به گرد پای پیشرفت و آزادی در آمریکا و سپس جهان غرب نمی‌رسد. از سوی دیگر، همواره ناله و فغان سر داده می‌شود که شوروی سراسر در خفقان بوده و به موفقیتی دست نیافت و اکنون هم چین راه شوروی را پیش می‌گیرد. چین و شوروی که دو جنایتکار بزرگ تاریخند و باعث مرگ میلیون‌ها نفر شدند در مقابل غرب و به‌خصوص آمریکا که پیام‌آور صلح در سراسر این کرهٔ خاکی است.

پروپاگاندای سرمایه‌داری بسیار قوی است. احدی از این نمی‌گوید که شوروی چه در زمینه‌های علمی و فنی و چه در نظام اجتماعی کشوری پیشرو و اتفاقاً موفق بوده است. همیشه بهترین دوران آمریکا با بدترین دوران خفقان رقیبش شوروی مقایسه می‌شود. چرا کسی شوروی خورشچف را با آمریکای مک‌کارتی مقایسه نمی‌کند؟ البته کشف حقیقت هرگز ساده نبوده و نخواهد بود.

نوشته‌ای که ترجمهٔ آن در ادامه آمده است، نمایی از وضعیت زندگی در آمریکا و شوروی به عنوان رقیب شکست‌خوردهٔ آمریکا را نشان می‌دهد. تصمیم گرفتیم که این نوشته را برای مخاطب فارسی‌زبان ترجمه کنیم تا حتی به قدر اندکی در برابر توفان تبلیغات و پروپاگاندای سرمایه بایستیم.

نکتهٔ مهمی که باید در مورد این نوشته اذعان کنیم این است که این متن و منابع آن آن‌قدرها هم قابل اعتماد نیست. نویسنده در بسیاری موارد متعصبانه برخورد کرده و در بسیاری دیگر از موارد شوروی را کاملاً تطهیر نموده و این در حالی است که اگرچه شوروی آنچه که غرب می‌نمایاند نیست، اما آن هم مدینهٔ فاضله نبود. همچنین منابعی که در متن به صورت پیوند آورده شده است نیز بعضاً مشکل‌دار بوده، حذف شده یا قابل استناد نیست.

بخش اول

بگذارید این ایده که «سرمایه‌داری عملی است» را بشکافیم. در آمریکا که سرمایه‌داری‌ترین و ثروتمندترین کشور توسعه‌یافتهٔ تاریخ است:

بخش دوم

هژمونی سرمایه‌داری، پروپاگاندای غیرمنطقی و مسخره‌ای مثل «خودساخته بودن» (تبلیغاتی که ناممکن را ممکن می‌داند و قدرتی شبه‌مذهبی دارد.) یا عملی نبودن کمونیسم در حالی که کمونیسم کاملاً عملی است را به خورد خلق می‌دهد.

مثال‌هایی در این پست ردیت از کاربر /u/bayarea415، «آیا اقتصادهای برنامه‌ریزی شدهٔ دولتی کار می‌کنند» از استفن گوانز، «کیفیت زندگی: سوسیالیسم در برابر سرمایه‌داری» از یان گودرام و یا پستی که کاربر yogthos از «دستاوردهای اتحاد جماهیر شوروی» منتشر کرده است که صرفاً مختص شوروی است:

وقتی گفته می‌شود این نظام کار می‌کند ابتدا باید بپرسیم برای چه کسی کار می‌کند. نظام سرمایه‌داری برای عدهٔ معدودی از سرمایه‌داران درنده‌خویی کار می‌کند که برای همه ضرر دارند در حالی که سوسیالیسم برای توده‌ها کار می‌کند.

حال نگاهی به دوران پساشوروی می‌اندازیم و می‌بینیم که با اجرای خصوصی‌سازی سرمایه‌دارانه چه پیش آمد:

کارنامه‌ای از اتحاد جماهیر شوروی را می‌تونید در این سخنرانی ارزشمند از مایکل پرنتی را ببینید یا مقالهٔ او به نام «ضدکمونیسم چپ: نامهربان‌ترین انشعاب» را مطالعه کنید.

همچنین مقالهٔ باارزش استفن گوانز به نام « آیا اقتصادهای برنامه‌ریزی شدهٔ دولتی کار می‌کنند» را بخوانید (یا به نسخهٔ صوتی آن گوش دهید).

این ویدیو دربارهٔ کمونیسم سایبری هم مفید و جالب است: پال کاکشات – فرای پول


منابع بیشتر: دورهٔ کوتاه سوسیالیسم، پرسش‌های متداول در مورد سوسیالیسم و واژه‌نامهٔ سوسیالیسم (همگی در دست ترجمه)

اطلاعات کوانتومی چیست؟

اطلاعات کوانتومی قواعد اطلاعات کلاسیک را به گونه‌ای زیر پا می‌گذارد که ما را قادر می‌سازد تا به سؤالاتی پاسخ دهیم که یک رایانهٔ کلاسیک نمی‌تواند.

در نظر بگیرید که نامه‌ای ارسال می‌کنید. شما به عنوان فرستندهٔ نامه می‌دانید که محتوای نامه چیست؛ اما اوضاع برای گیرندهٔ نامه فرق می‌کند. تا وقتی که خوانده نشده، مشخص نیست که نامه چه می‌گوید.

دانشمندان اینگونه اطلاعات را می‌بینند. حداقل اینطور در مورد اطلاعات کلاسیک فکر می‌کنند. یک کامپیوتر در خودش اطلاعات ذخیره می‌کند، ارسال و دریافت می‌کند، و اطلاعات را پردازش می‌کند. در یک کامپیوتر کلاسیک، اطلاعات به شکل رشته‌ای از بیت‌ها یا الگوهایی از ۰ها و ۱ها جابه‌جا می‌شود. با ورود هر بیت، گیرنده نمی‌داند که بیت چه مقداری دارد؛ از منظر گیرنده، بیت همان‌قدر که ممکن است ۰ باشد، می‌تواند ۱ هم باشد. قطعاً یا این خواهد بود یا دیگری؛ اما این که کدامشان است، پس از رسیدن بیت آشکار خواهد شد.

به این معنی که هر بیت پس از ورودش مقدار معینی عدم قطعیت را برطرف می‌کند.

«طبیعت خیلی هم پیش‌بینی‌پذیر نیست!»

اکنون با دانستن ابتدای یک پیام می‌توانیم در مورد بقیهٔ آن حدس‌هایی بزنیم. اگر پیام با «آه! رومئو رومئو» شروع شود؛ می‌توان شرط بست که با «چرا تو چنینی رومئو؟» ادامه می‌یابد.

با این حال، دانستن قسمت اول پیام، ما را از قسمت بعدی آن مطمئن نمی‌کند. در این مثال، شاید اصلاً تأثیری نداشته باشد. ممکن است بقیهٔ پیام این باشد که «ممکنه یک ساندویچ به من بدهی؟»

همهٔ این‌ها به این دلیل منطقی است که اطلاعات کلاسیک از مجموعه‌ای از قواعد پیروی می‌کند.

اطلاعات کوانتومی این قوانین را زیر پا می‌گذارد و برای ما تبدیل به یک پایهٔ قدرتمند برای محاسبات و نیز یک هیولای بسیار شکننده می‌شود.

فرق کوانتوم

قواعد اطلاعات کلاسیک به اندازه‌ای با شهود ما سازگار است که به راحتی می‌توانیم آن را بدیهی بپنداریم.

اول این‌که اطلاعات کلاسیک، گسسته است: یک بیت یا مقدار صفر دارد یا یک و هیچ وقت مقداری مابین این دو را نمی‌گیرد. دوم این‌که بیت‌ها حالت تعینی دارند. اگر عدم قطعیتی در یک بیت وجود دارد، این عدم قطعیت در ذهن گیرنده‌ای است که هنوز پیام را دریافت نکرده (یا به خاطر وجود خطای احتمالی در بیت) است.

از سوی دیگر، اطلاعات کوانتومی، گسسته نیست. یک بیت کلاسیک قطعاً یا صفر است یا یک؛ اما یک بیت کوانتومی که به آن کیوبیت 1Qubit می‌گوییم، می‌تواند هم صفر و هم یک باشد.

این ویژگی به کیوبیت این امکان را می‌دهد که حامل نوع متفاوتی از اطلاعات باشد: اطلاعات پیوسته در خصوص تعادل نسبی ۰ و ۱ در کیوبیت. با استفاده از این واقعیت، گاهی اوقات الگوریتم‌های کوانتومی می‌تواند بسیار کارآمدتر از همتایان کلاسیک خود عمل کنند.

همچین اطلاعات تعینی 2deterministic نیستند. وقتی کسی یک بیت کلاسیک را در نظر می‌گیرد، صرفاً یا یک ۰ می‌بیند یا یک ۱، و جدا از احتمال خطا، این همان‌طور است که قبلاً بود یا بعداً خواهد بود. در مورد کیوبیت‌ها که تحت تأثیر اندازه‌گیری قرار می‌گیرند، این‌طور نیست.

اگرچه کیوبیت می‌تواند هر ترکیبی از ۰ و ۱ باشد؛ اندازه‌گیری (به این دلیل که پیام باید توسط کسی خوانده شود.) آن را مجبور می‌کند که ۰ یا ۱ باشد. به طور کلی مقداری احتمال وجود دارد که پاسخ ۰ و بقیهٔ آن احتمال هم مقدار ۱ باشد. این نه خطا است و نه شباهتی با این دارد که گیرندهٔ پیام مقدار بیت را نمی‌داند؛ بلکه این یکی از ویژگی‌های بنیادی فیزیک کوانتومی است.

نکتهٔ مهم این است که این ویژگی همچنین به این معناست که خواندن خروجی یک کامپیوتر کوانتومی (نوعی از اندازه‌گیری) بیشتر اطلاعاتی که در آن ذخیره شده است را از بین می‌برد. زمانی که یک برهم‌نهی در کار باشد، اندازه‌گیری با آن کاری می‌کند که از آن تنها ۰ و ۱ باقی بماند.

دست آخر، اطلاعات کوانتومی موضعی نیستند. در حالی که هر بیت کلاسیکی، از بقیهٔ بیت‌ها مستقل است؛ کیوبیت‌ها تحت تأثیر دیگر کیوبیت‌ها قرار می‌گیرند.

مثلاً مهندسان می‌توانند یک جفت کیوبیت را در حالتی قرار دهند که اگر اندازه‌گیری یکی از آن‌ها مقدار ۰ بود، دیگری حتماً باید ۱ باشد و بلعکس. از لحاظ نظری، مهندسان می‌توانند سیستم‌هایی از هر تعداد کیوبیت که می‌خواهند را بسازند که در آن، حالتِ هر کیوبیت، به حالت تعداد زیادی کیوبیت دیگر وابسته است و همهٔ آن‌ها جزئی از یک سیستم درهم‌تنیدهٔ پیچیده هستند.

این مشاهدات، نتیجهٔ شگفت‌انگیزی دارد: در حالی که بیت‌های کلاسیک، اطلاعات را موضعی و مستقل از یکدیگر ذخیره می‌کند، اطلاعات کوانتومی معمولاً در روابط بین تک‌تک کیوبیت‌ها ذخیره می‌شود.

برتری‌های اطلاعات کوانتومی

برهم‌نهی کوانتومی، اندازه‌گیری و درهم‌تنیدگی دشواری‌های خاصی ایجاد می‌کند. مثلاً خطاهای بیشتری به سامانه وارد می‌شود. اطلاعات کوانتومی باید به دقت دربرابر محیطش محافظت شود؛ مبادا که درهم‌تنیدگی‌اش با محیط باعث از بین رفتنش شود. از آن‌جایی که مشکلی در یک کیوبیت باعث اختلال در کل سامانه می‌شود؛ تصحیح خطای کوانتومی بسیار چالش‌برانگیزتر است.

اما اطلاعات کوانتومی مزایای قابل توجهی هم دارند و این مزایا آن قدر ارزشمندند که ارزش حل چالش‌های پیش آمده را دارند.

یک استدلال دم دستی برای رایانش کوانتومی این‌گونه است: رایانه‌های کلاسیک تعینی هستند؛ یعنی زمانی که محاسبه می‌کنند، فقط یک پاسخ به ما می‌دهند. از سوی دیگر، طبیعت کاملاً قابل پیش‌بینی نیست. از آن جا که برخی از جنبه‌های طبیعت، بر اساس مکانیک کوانتومی است، می‌تواند به ما بیش از یک جواب بدهد. این یعنی یک رایانهٔ کلاسیک برای شبیه‌سازی کوانتومی به مشکل برخواهد خورد.

فرض کنید که می‌خواهیم یک کیوبیت را با کامپیوتر کلاسیک شبیه‌سازی کنیم. در وهلهٔ اول، رایانهٔ کلاسیک برای توصیف وضعیت کیوبیت به تعداد زیادی بیت نیاز دارد؛ چرا که کیوبیت می‌تواند هر ترکیبی از حالت‌های ۰ و ۱ را داشته باشد. حتی رایانهٔ کلاسیک برای رمزگذاری چگونگی درهم‌تنیدگی کیوبیت‌ها با یکدیگر، به تعداد بیشتری بیت نیاز دارد و حتی برای شبیه‌سازی یک الگوریتم کوانتومی و اندازه‌گیری خروجی آن، بیت‌های بیشتری هم لازم است.

به عبارت دیگر، برای شبیه‌سازی ده کیوبیت به خیلی بیشتر از ده بیت نیازمندیم که این نشان می‌دهد که با ده کیوبیت می‌توان کارهای بسیار بیشتری نسبت به ده بیت انجام داد.

اما حتی این آزمایش فکری هم نمی‌تواند این تمایز را به خوبی نشان دهد. به سادگی اطلاعات بیشتری در بیت کوانتومی وجود ندارد. همچنین اندازه‌گیری، درهم‌تنیدگی و برهم‌نهی کوانتومی به این معنی است که نحوهٔ پردازش و تعامل ما با اطلاعات کوانتومی از اساس متفاوت است.

یکی از این نتایج این است که رایانه‌های کوانتومی حتی در زمان حل مسائل تعینی، می‌تواند بهتر باشد. یک نمونه از مسائل فعلاً کلاسیک، فاکتورگیری یا یافتن اعداد اولی است که ضربشان عدد دیگری می‌سازد است. از آن جا که تنها یک راه برای فاکتورگیری اعداد وجود دارد، فاکتورگیری از اعداد بزرگ، مشکل بسیار سختی در کامپیوترهای کلاسیک است. این کار در کامپیوتر کوانتومی نسبتاً آسان است.

این تفاوت‌ها به این معنی نیست که رایانه‌های کوانتومی در همهٔ زمینه‌ها بهتر از همتای کلاسیک خود هستند. نکتهٔ اصلی این است که آن‌ها متفاوتند پس برای حل مسائل متفاوتی هم مناسبند و در واقع محققان سخت می‌کوشند تا دریابند که کامپیوترهای کوانتومی برای چه نوع مسائل محاسباتی مناسب‌تر هستند. آن‌چه که واضح است این است که الاعات کوانتومی فرصت‌های تازه‌ای ایجاد می‌کند و آینده هنوز نانوشته است.


این نوشته ابتدا با عنوان What is quantum information? در Symmety Magazine منتشر شد و توسط میلاد جمالی در این‌جا ترجمه شد. راحت باشید و برای گپ و گفت، نظر بدهید.

پاورقی

  • 1
    Qubit
  • 2
    deterministic

مسابقهٔ فضایی میلیاردرها | بمب کربنی که سیاره را نابود می‌کند

ایلان ماسک و جف بزوس خود را به خاک و خون می‌کشند تا پروازهای فضایی تجاری را توسعه دهند. هر گردشگر فضایی تنها در چند دقیقه به اندازهٔ زندگی یک هشتم جمعیت زمین، آلودگی تولید می‌کند.

چند هفته پیش، آزمایشگاه جهانی نابرابری که بنیانگذارش توما پیکتی1Thomas Piketty است، داده‌های سالانهٔ خود در مورد نابرابری در ثروت، درآمد، جنسیت و محیط زیست را منتشر کرد. طبق معمول گزارشی مفصل است و ارزش مطالعهٔ کامل را دارد. با این حال، در بخش نابرابری جهانی کربن به این نکتهٔ مهم اشاره شده است که سهم ابرثروتمندان در انتشار کربن به طرز نامتناسبی زیاد است. در حالی که مردم کشورهای ثروتمند تمایل بیشتری به انتشار گازهای گلخانه‌ای دارند، ابرثروتمندان به کلی در سطح جداگانه قرار می‌گیرند. افرادی که یک درصد بالای ثروت جهان را صاحبند، مسئول انتشار حدود پانزده درصد از گازهای گلخانه‌ای جهان، یعنی بیش از دو برابر پنجاه درصد پایینی هستند.

دلایل این امر ساده است. سبک زندگی ابرثروتمندان طبق انتظار، شامل عادات مصرف و الگوهای رفتاری است که ردپای کربنی2Carbon Footprint بیشتری به جای می‌گذارد. همانطور که تابستان امسال، استفان واگستیل از فایننشال تایمز به اختصار بیان کرد: « تقریباً هر کاری که ثروتمندان می‌کنند، از سکونت در خانه‌های بزرگتر تا راندن خودروهای پرمصرف‌تر و سفرهای هوایی بیشتر به خصوص با جت شخصی، کربن بیشتری منتشر می‌کند. مصرف گوشت و تملک استخرهای شخصی و ویلا یا ویلاهایی که تعطیلاتشان را در آن می‌گذرانند را هم در نظر بگیریم.»

تصور چیزی واضح‌تر از پروازهای فضایی تفریحی که در اوایل امسال میلادی توسط بلو اوریجینِ3Blue Origin جف بزوس4Jeff Bezos، ویرجین گلکتیکِ5Virgin Galactic ریچارد برنسون6Richard Branson و اسپیس‌ایکس7SpaceX ایلان ماسک8Elon Musk برای نابرابری کربن شدیداً دشوار است. پروازهایی که به وضوح هدف اصلیشان این بود که ایدهٔ سفرهای فضایی تفریحی را عنوان سرمایه‌گذاری رایج (و احتمالاً پرسود) جریان‌ساز کنند.

حالا این‌گونه پروازها چه مقدار کربن منتشر می‌کنند؟

با دقیق شدن در گزارش جهانی نابرابری، به این تخمین شگفت‌انگیز بر می‌خوریم که هر پرواز یازده دقیقه‌ای به ازای هر مسافر دست‌کم هفتاد و پنج تن کربن (به گفتهٔ محققان، این یک تخمین بسیار محتاطانه است و این رقم می‌تواند در بازهٔ دویست و پنجاه تا هزار تن باشد.) منتشر می‌کند. برای مقایسه، داده‌های این گزارش می‌گوید که یک میلیارد نفر از جمعیت زمین هرکدام سالانه کمتر از یک تن کربن منتشر می‌کنند و این یعنی تنها یک گردشگر ظرف چند دقیقه از طول عمر یک هشتم جمعیت زمین کربن بیشتری منتشر می‌کند.

اگر سفرهای فضایی تجاری موفق شوند از مرحلهٔ پروازهای کوتاه و زیرمداری به سفرهای طولانی‌تر و حتی اقامت‌های بلندمدت مداری توسعه یابند، به راحتی (و وحشتناکی) می‌توان متصور شد که ردپای کربنی با چه سرعت و شدتی افزایش می‌یابد. در حال حاضر دست‌کم یک کمپانی به برنامه‌های خود برای ساخت و پرتاب یک هتل فضایی مجلل تا پایان همین دهه می‌بالد. اگر برنامه‌های این شرکت مانند طرح روی کاغذشان موفق شود، طرح موسوم به وویجر استیشن9Voyager Station می‌تواند مسکن حدود سیصد مهمان و بیش از صد خدمه باشد که آلودگی سفرهای فضایی خصوصی را کاملاً در سطح جدیدی قرار می‌دهد.

البته هنوز نامشخص است که آیا سفرهای فضایی تجاری واقعاً می‌تواند یک مدل تجاری بادوام و سودده در دهه‌های پیش رو باشد. چیزی که روشن است این است که عادات مصرف روز افزون ابرثروتمندان، اکنون بار ناپایداری را بر اقلیم دنیا وارد می‌کند و سفرهای فضایی خصوصی در مقیاس بزرگتر می‌تواند برای سیارهٔ ما مثل حکم اعدام باشد.


یادداشت ویراستار مجلهٔ ژاکوبین: آزمایشگاه جهانی نابرابری اذعان دارد که ارقام مربوط به پروازهای فضایی که در بالا ذکر شد، شامل تمام مراحل سفر است نه فقط خود پرواز.

این مطلب ترجمه‌ای است از Billionaire Space Flights Are a Carbon Bomb That Will Destroy the Planet که توسط Luke Savage نوشته شده و در مجلهٔ ژاکوبین منتشر گردیده.

پاورقی

  • 1
    Thomas Piketty
  • 2
    Carbon Footprint
  • 3
    Blue Origin
  • 4
    Jeff Bezos
  • 5
    Virgin Galactic
  • 6
    Richard Branson
  • 7
    SpaceX
  • 8
    Elon Musk
  • 9
    Voyager Station

«فناوری‌های ما می‌تواند بشریت را نابود کند!»

گفتوگوی خبرگزاری اسپوتینک با دمیتری اورلف، مهندس و نویسندهٔ روسی-آمریکایی در مورد تکنولوژی

ما انسان‌ها فناوری را توسعه دادیم تا خادم ما باشد؛ اما اکنون بیشتر از هر زمان دیگری به نظر می‌رسد فناوری‌هایی که به دست ما و برای راحت کردن زندگی ما توسعه داده شده‌اند؛ تبدیل به مخدوم ما می‌شود. حال که ستایش فناوری می‌رود تا جای عبادت روزانه را بگیرد و نقد تکنولوژی دست‌کمی از کفر و شرک ندارد؛ کار منتقدانی مثل اورلف شجاعانه است. دمیتری اورلف 1Dmitry Orlov یا به روسی Дми́трий Орло́в مهندس و نویسندهٔ روسی-آمریکایی است که در زمینهٔ ضعیف شدن جوامعی مثل ایالات متحده کار می‌کند. من اورلف را از نامهٔ سرگشاده‌اش به گرتا تونبری که در مجلهٔ یوتوپیا منتشر شد می‌شناسم. مصاحبهٔ او با خبرگزاری اسپوتنیک آلمانی که من آن را از روی متن انگلیسی ترجمه کردم، به نظرم جالب و آموزنده آمد. انتشار این نوشته به معنی تأیید تمام و کمال گفته‌های آقای اورلف نیست. به نظرم گاهی تندروی می‌کند؛ اما جنس تندروی اورلف از جنس تندروی ریچارد استالمن و ایوان ایلیچ است که توجه ما را به بخش غریب ماجرا جلب می‌کند. می‌توانید نسخهٔ اصلی این مصاحبهٔ جذاب را از وبلاگ کلاب اورلف در کنار سایر نوشته‌های او بخوانید. اگر متوجه ایراد یا کاستی در ترجمه شدید، اول ببخشید و سپس به من بگویید تا مشکل را رفع کنم.


پرسش: آقای اورلف نام کتاب جدید شما «کوچک شدن فن‌کره» 2Shrinking the Technosphere است. پرسش‌های من این است: فن‌کره 3من واژهٔ تکنوسفر (Technosphere) را با توجه به ترجمهٔ کلمات مشابه زمین‌شناسی و هواشناسی به فن‌سپهر یا فن‌کره ترجمه کردم. چیست؟ رویکرد شما در این خصوص چیست؟ و با توجه به این که خود شما هم به عنوان یک فناور، یک دانشمند رایانه شناخته می‌شوید، برای شنونده‌های ما توضیح دهید که کلاً از این موضوع چه برداشتی می‌کنید؟

پاسخ: خوب، واژهٔ فن‌کره کمابیش ابداع ولادیمیر ورنادسکی است و او پیش از نظریهٔ گایای لاولاک از طرفدار بزرگ این ایده بود که زیست‌کره، بخشی از زمین که حیات در آن وجود دارد، یک موجود زنده است. سپس او واژهٔ «ادراک‌کره» 4Nooshere: نوسفر که از ترکیب دو واژهٔ یونانی νόος به معنی ذهن و ادراک و σφαῖρα به معنی کره ساخته شده. را ابداع کرد که اساساً دانش، دانش انسانیِ زیست‌کره و قلمروی فیزیکی بود که به ما این امکان را داد که آن را از راه‌های مختلف گسترش دهیم. او واقعاً یک خوشبین علمی بود. او فکر می‌کرد که علم تجربی به ما این قابلیت را می‌دهد که در بهبود زندگی همهٔ ساکنان زمین پیشرفت‌های چشمگیر داشته باشیم.

او همچنین گفت که چیزی به نام فن‌کره وجود دارد و این اصطلاح از آن زمان تا حدودی کاربرد داشته است. اما بعداً مشخص شد که ادراک‌کره واقعاً نامشخص و درهم‌برهم است. هیچ معلوم نیست که از علم برای خیر یا شر استفاده می‌شود؛ مثلاً رواج سلاح‌های هسته‌ای نشان می‌دهد که ادراک‌کره چیز خیراندیشی نیست.

و در عوض ما شاهد ظهور فن‌کره‌ای هستیم که یک قلمرو فناوریک واحد، یکپارچه و جهانی است و کنترل آن از توانایی هر کسی خارج است. یعنی موجودی است که می‌توان گفت ذهن خودش یا دست‌کم دستور کار و روش‌های خودش را دارد. در واقع او است که از انسان‌ها استفاده می‌کند، نه برعکس. ما تسلط زیادی بر آن نداریم. تنها کاری که از دست ما بر می‌آید این است که سعی کنیم آن را در زندگی خودمان محدود کنیم.

فن‌کره در حال حاضر یک دورهٔ گزار را سپری می‌کند. سعی می‌کند به طور پیوسته گسترش یابد؛ اما این امر باعث گسترش استفاده از منابع طبیعی می‌شود و از آن‌جا که مقدار منابع طبیعی در دسترس نیز محدود است، این گسترش نمی‌تواند تا ابد ادامه داشته باشد. هم‌اکنون فن‌کره در حال شکسته شدن به مناطقی است که از نظر تکنولوژیکی به توسعه‌یافته و عقب‌افتاده تقسیم می‌شود و مناطق حائلی هم بین این بخش‌های فن‌کره است. این فرایند بسیار جالب و مهمی است که نیاز به توجه دارد زیرا واقعاً به استراتژی سیاسی، اقتصادی یا مالی خلاصه نمی‌شود. همان‌طور که گفتم فن‌کره برای خودش دستور کار دارد و برای این که بفهمیم چه می‌کند مهم است که مانند ماشین فکر کنیم و این چیزی نیست که ما معمولاً انجام دهیم. و همچنین باید هر مفهموم اخلاقی را کنار بگذاریم؛ چون فن‌کره هیچ درکی از اخلاق ندارد. اگر به نفعش باشد می‌تواند ما را خوشحال نگه دارد یا بکشد یا چیزی بین این دو.

پرسش: اگر درست متوجه شده باشم، منظور شما از تکنولوژی، واقعاً این نیست که مثلاً مردم بخاطر بحران کرونا در خانه کار می‌کنند و به کنفرانس‌های آنلاین می‌روند؟ آیا شما یک دیدگاه گسترده‌تر از کلیت این موضوع ارائه می‌دهید؟

پاسخ: خوب، بحران کرونا از این جهت که باعث شد فن‌کره سلطهٔ بیشتری به چنگ آورد برایش بسیار مفید بوده است. یکی از واجبات فن‌کره این است که تا ابد تسلطش را بر ما انسان‌ها افزایش دهد. از موجودات زنده خوشش نمی‌آید، ماشین‌ها و ربات‌ها را ترجیح می‌دهد. مایل است که تا حد ممکن انسان‌ها هم مانند ماشین رفتار کنند. پس سعی می‌کند که برای همه، عملکردهای فنی تعریف کند و همه از پروتکل‌های خاصی پیروی کنند. و البته سعی می‌کند تا همه را زیر نظر داشته باشد. به محض این که کسی پایش را کج گذاشت، جایی آژیر خطری به صدا در می‌آید تا یک کاردان (تکنیسین) به مشکل رسیدگی کند. اساساً آدم‌ها برای فن‌کره مشکل فنی به حساب می‌آیند که باید حل شود و راه حل آن هم جایگزین کردن عملکردهای انسانی با عملکردهای اتوماتیک (هوش مصنوعی، ربات‌ها و…) با بیشترین شدت و حدت و کنترل انسان‌های باقی‌مانده (چرا که نمی‌توان انسان‌ها را کاملاً حذف کرد، به خصوص آدم‌های فنی) تا حد امکان است. ویروس کرونا با وادار کردن مردم به حفظ فاصله و تکیه بر ارتباطات الکترونیکی به جای ارتباط رو در رو به فن‌کره این اجازه داده است که تخریب روابط انسانی را به حداکثر برساند. چیزی که باعث می‌شود رفتار ما بیشتر شبیه به ربات‌ها بشود و این برای فن‌کره یک برد است.

پس او از این فرصت که توسط یک ویروس نه‌چندان کشنده برایش فراهم شده بود به خوبی جهت گسترش نفوذش استفاده کرد.

پرسش: آقای اورلف، شما در کتاب جدیدتان نوشتید: «بیشتر مردم از محصولات جایگزین پیشرفته، اجاق مایکروویو، گوشی هوشمند و… خوشحال‌اند. دستگاه‌ها دست‌خط خوش را به چیز بی‌اهمیت منسوخی تنزل دادند.» از روی سادگی می‌پرسم، چه ایرادی دارد؟

پاسخ: خوب، این چیزها برای مدتی خوب کار می‌کند. اجاق مایکروویو مدت مثلاً سه تا پنج سال کار می‌کند و سپس از کار می‌افتد. و بعد شما چه می‌کنید؟ تمام! یکی دیگر می‌خرید؟ اگر پول نداشته باشید چه؟ اگر به‌خاطر این که منابع برای ساخت اجاق مایکروویو تمام شده، دیگر اجاق مایکروویوی ساخته نشود چه؟ اگر کشورتان دیگر نتواند به‌دلیل ورشکستگی اجاق مایکروویوی وارد کند و کشورهای صادرکننده هم به صورت اعتباری اجاق مایکروویوی نفروشند چه؟ آن وقت شما گیر می‌افتید چون غذا پختن را فراموش کردید و سپس از گرسنگی می‌میرید. ایراد تکنولوژی این است. مثل زمانی که از نردبان بالا بروید و پله‌های زیر پایتان را ببرید و بسوزانید. فقط می‌توانید بالا بروید. راه برگشتی نیست. در این صورت تنها کاری که می‌توانید بکنید این است که بیوفتید و بمیرید.

پرسش: پاسخ جالبی بود. بسیار سپاسگزارم. در بخش جذاب دیگری نوشتید: «پیش از هر چیز، این پرسش که دقیقاً چه چیزی در امکانات جدید کارآمد است به سختی مورد بررسی قرار می‌گیرد…» من کمی آن را کوتاه می‌کنم: اساساً چیزی که نوشتید من را یاد رودی دوچکه انداخت. او جامعه‌شناس، فعال سیاسی و رهبر دانشجویی معروفی در دههٔ شصت (دههٔ چهل هجری خورشیدی) آلمان غربی بود. وی بعداً با تیر کشته شد. او در یک مصاحبه با ژرمن تی‌وی گفته بود که اساساً با در نظر گرفتن پیشرفت تکنولوژی، آدمیزاد دیگر مجبور به کار کردن نیست. در آینده راه‌حل‌های فنی به آدم‌ها در امورشان کمک می‌کنند و به آن‌ها وقت آزاد بیشتری می‌دهند. سؤال من این است که چرا چنین چیزی عملی نیست؟ چرا این وعده محقق نشد؟

پاسخ: به خاطر این که هدف فناوری، نه سود رساندن به انسان‌ها که سود رساندن به فن‌کره است. فن‌کره از انسان‌ها به عنوان اجزای متحرک استفاده می‌کند و به ازای خدماتشان به آن‌ها حداقل هزینه را پرداخت می‌کند تا گسترهٔ نفوذش را شدیداً و به سرعت افزایش دهد. پس واقعاً امیدی نیست که با گسترش استفاده از فناوری، آزادی به دست آوریم. ما می‌توانیم با محدود کردن انتخاب‌های تکنولوژیک خود به موارد ضروری برای خودمان مقداری آزادی به‌دست آوریم. اما نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که با آتش بتوان آتش را خاموش کرد.

پرسش: جالب بود. حالا چرا فناوری مشاغل را نابود می‌کند؟

پاسخ: چون آدم‌ها شلخته‌اند. خوبی آدم‌ها این است که اگر به حال خودشان رهایشان کنیم، آدم‌های بیشتری می‌سازند؛ تولید مثل می‌کنند. ماشین‌ها تولید مثل نمی‌کنند؛ در واقع باید آن‌ها را بسازید. از سوی دیگر حتی بعد از این که آدم‌ها از کار می‌افتند، باید به آن‌ها غذا و سرپناه بدهیم. به این بازنشستگی می‌گویند. نمی‌توانید مثل ماشین آن‌ها را اوراق کنید. پس این خوبی‌ها و بدهی‌های خودش دارد. همچنین انسان‌ها انتظار هفته‌های کاری دارند. آن‌ها نمی‌توانند بیست و چهار ساعت روز و هفت روز هفته را کار کنند. از سوی دیگر تهیهٔ غذا از تولید برق آسان‌تر است و انسان می‌تواند تا حدودی خودش غذای خودش را فراهم کند. باز هم خوبی‌ها و بدی‌ها در توازن‌اند پس در نهایت فن‌کره فقط از آدم‌ها خوشش نمی‌آید. او می‌خواهد با بیشترین شدت و حدت ما را با هوش مصنوعی و ربات تعویض کند.

پرسش: بسیار خوب! آقای اورلف شما همچنین در کتاب جدیدتان نوشتید که تکنولوژی می‌تواند مانند یک فتیش باشد و انسان را به بردگی بکشاند و آن‌ها به مثلاً گوشی‌های هوشمند وابسته کند. آیا این همان «فتیش»‍ی است که توسط کارل مارکس ابداع شد؟ اصلاً منظور شما دقیقاً چیست؟

پاسخ: نه. منظورم فتیش جنسی است. کسانی که پاپوش و جوراب یا چرم و چیزهایی شبیه به این را دوست دارند. یک چیزی در آن حد است. کسانی را مثلاً در وسایل حمل و نقل عمومی می‌بینید که جوری به گوشی هوشمندشان می‌چسبند که انگار نوعی طلسم برای دفع شر است. ببینید ملت چگونه گوشی هوشمندشان را نوازش می‌کنند. اساساً این علامت یک جور اختلال روانی وابستگی یا اختلال دلبستگی است. اگر گوشی هوشمندشان را ازشان بگیرید؛ حتی اگر دو سه روز بدون وای‌فای دوام بیاورند، احتمالاً کاتاتونیک می‌شوند، گوشه‌ای می‌نشینند و خودشان را عقب و جلو می‌کنند. بعد آن‌ها به درمان‌های روانپزشکی نیاز پیدا می‌کنند. بنابراین مردم به این مهم پی می‌برند و دسترسی به اینترنت را نوعی حقوق بشر تلقی می‌کنند. حالا این از دید فن‌کره عالی است! این چیزی است که آدم‌ها را سلطه‌پذیر می‌کند. برای این که آن‌ها دست از پا خطا نکنند، تنها کافیست تهدید کند که دسترسی‌شان به اینترنت را قطع می‌کند. این کار همه چیز را حل می‌کند.5شاید یک نمونهٔ محسوس وابستگی ما به اینترنت، قطعی عمومی ماجرای آبان ۹۸ باشد. – مترجم لازم نیست حتماً حبسشان کنید، کتکشان بزنید یا مجازاتشان کنید؛ تنها کافیست از قطع اینترنت بترسانیدشان!

پرسش: این من را به سؤال بعد هدایت می‌کند؛ چرا که در زبان آلمانی برای وصف چیزی که در کتاب جدیدتان نوشتید، واژه‌ای وجود دارد. در آلمانی اصلاح 6کیش تکنولوژیtechnologie gläubigkeit یا wissenschaft gläubigkeit 7کیش علم به کار می‌رود. این به معنای تمایل به نادیده گرفتن آثار منفی یا تقدیس فناوری است. آیا منظور شما هم همین است؟

پاسخ: خب، بله. این که فناوری خوب است، این که فناوری مدرن از فناوری قدیمی بهتر است، تکنولوژی هرچه بیشتر بهتر است و هر مشکلی یک چارهٔ فناورانه دارد، یک اصل اعتقادی است که کسی حق تشکیک در آن را ندارد. هیچ وقت این بحث بالا نمی‌گیرد که ما در حال حاضر بیش از حد فناوری داریم یا بیش از حد به تکنولوژی وابسته‌ایم و باید به رویکردهای صدها، هزاران و یا حتی میلیون‌ها سال پیش بازگردیم چون این شیوه‌ها در درازمدت آسیبی به ما نمی‌رسانند؛ در حالی که فناوری‌هایی که امروزه استفاده می‌کنیم (چون جدید هستند، هنوز امتحانشان را پس ندادند) می‌تواند فاجعه‌آفرین باشد. می‌تواند آسیب بسیار بزرگی بزند و شدیداً مضر باشد.

پرسش: چون از چیزهایی مثل استفاده از تکنولوژی به منظور نظارت 8Survillance هم گفتید، غیرمستقیم به بخش نظامی و جاسوسی هم اشاره کردید. آیا شما هم مثل جولین آسانژ و ادوارد اسنودن منتقد این فناوری‌های نظارتی هستید؟ نظر شما در این مورد چیست؟

پاسخ: خوب این هم خوبی‌ها و بدی‌های خودش را دارد. اگر در روستای کوچکی که همه یکدیگر را می‌شناسند و می‌خواهند از یکدیگر دفاع کنند، ساکن باشید؛ آن‌جا نرخ جرم و جنایت کم‌تری وجود دارد و این‌گونه بچه‌ها در کوچه بازی می‌کنند و همه هم خوشحالند. ولی اگر مردم را با هم قاطی کنید و مجبورشان کنید که در شهرهای بزرگ با غریبه‌ها زندگی کنند، کلی حس غربت آن‌جاست و به‌خاطر همین هم جرم و جنایت زیادی رخ می‌دهد؛ چراکه در آن محیط‌ها مردم زیاد با هم روبه‌رو نمی‌شوند. راه چاره نظارت است. این به خوبی زندگی در جوامع کوچک نیست ولی به هر حال این هم یک راه‌حل است. پس دوربین‌های امنیتی همه‌جا نصب شدند تا جان مردم را نجات دهند و از وقوع جرم در مناطق خطرناک جلوگیری شود. اساساً این یک راه‌حل بد برای یک مشکل بد است.

اما از این دید که این فناوری‌ها باعث کنترل مردم می‌شود. از این نظر که به سرکوب آزادی بیان و برخورد با مخالفان کمک می‌کند، وحشتناک است. پس مثلاً تمام سانسورهای شبکه‌های اجتماعی فقط به این بهانه که سخنی به مذاق کسی خوش نمی‌آید یا مخالف ایدئولوژی کسی است به عنوان سخنان تنفرآمیز، قلدری یا توهین‌آمیز برچسب‌گذاری و سانسور می‌شود. خوب این خیلی بد و خطرناک است.

پرسش: سؤال بعدی: چه کسی از تکنولوژی نفع می‌برد؟

پاسخ: خوب، پیش از همه، ذینفع اصلی فناوری، خود فن‌کره است. از این طریق می‌تواند دستورکار رشد بی‌نهایت و سلطه‌گری حداکثری‌اش را ماندگار کند. مهندسان و تکنسین‌ها قطعاً از کسانی هستند که تکنولوژی به آن‌ها سود می‌رساند چون فن‌کره آن‌ها را مفید می‌داند. متخصصان مختلف زیادی هم ذینفع خواهند بود. حتی کارگران یدی در مشاغلی که نمی‌تواند اتوماتیک یا با ربات تعویض شود هم سود می‌برند؛ اما به محض این که ربات بتواند جای آن‌ها را بگیرد، آن‌ها تقریباً به کل بی‌مصرف تلقی خواهند شد. بنابراین فن‌کره با دادن الکل و مواد مخدر با آن‌ها مقابله می‌کند تا خاطرجمع شود که زودتر می‌میرند و این یک الگوی معمول است.

پرسش: آقای اورلف، می‌رویم سراغ سؤال بعد که پیش‌تر پاسخ کلی به آن داده بودید. فناوری چه نقشی در اقتصاد و تجارت دارد؟

پاسخ: نقش بسیار عظیمی دارد؛ زیرا در حال حاضر بدون نفت خام، تعداد بسیار کمی از فعالیت‌های اقتصادی میسر هستند. هیچ چیز بدون مشتقات نفت خام حرکت نمی‌کند. هیچ چیز سبزی در موردش وجود ندارد و نخواهد داشت و به هر حال این یک فرایند تکنولوژیک است. در واقع فن‌کره پس از کشف سوخت‌های فسیلی متولد شد؛ ابتدا زغال‌سنگ سپس نفت، گاز طبیعی و انرژی هسته‌ای و این تا زمانی که این منابع قابل بهره‌برداری باشند، ادامه خواهد داشت. و اکنون این منابع در اکثر نقاط جهان در حال اتمام است. فن‌کره باید خود را در مناطق غنی‌ای که امید بیشتری برای زنده نگه داشتن فن‌کره دارد؛ جدا و منزوی کند. پس اگر نگاهی به تجارت جهانی بیاندازید، متوجه می‌شوید بیشترین سهم تجارت بین مناطقی است که می‌تواند زیستگاه مناسبی برای فن‌کره باشد. و مناطق مختلفی که فن‌کره آن‌ها را برای نیل به اهدافش بی‌مصرف می‌داند، خود را جدا می‌بینند.

پرسش: آقای اورلف، به طور کلی در مورد فناوری هسته‌ای چه نظری دارید؟

پاسخ: متأسفانه در کل چیزی به نام فناوری هسته‌ای وجود ندارد. فناوری هسته‌ای ایالات متحده را مثال می‌زنم. حدود صد نیروگاه هسته‌ای در آمریکا وجود دارد. تعداد زیادیشان هنوز در حال کارند. تعداد زیادیشان هم بسیار کهنه هستند. در این قسمت، ایالات متحده فناوری یا بودجهٔ کافی برای تخریب ایمنشان را ندارد. تا جایی که برای جایگزینی این نیروگاه‌ها دیگر تخصص فنی لازم را ندارد و آخرین تلاششان برای ساخت نیروگاه هسته‌ای یک هزیمت بود.

از طرف دیگر روس‌اتم، مؤسسهٔ هسته‌ای روسیه را در نظر بگیرید. آن‌ها به توسعهٔ چرخهٔ بستهٔ هسته‌ای بسیار نزدیک شده‌اند، روشی که مشکل پسماندهای هسته‌ای سطح بالا را حل خواهد کرد. این روش سوزاندن پسماندهای هسته‌ای سطح بالا را در رآکتور ممکن می‌کند تا زمانی که تبدیل به پسماندهای سطح پایینی بشود که بتوان به طور ایمن دفن شوند. این امکان را هم فراهم می‌کند که از اورانیوم ۲۳۸ 9۹۹٪ اورانیومی که در طبیعت یافت می‌شود، اورانیوم ۲۳۸ است که به درد استفاده در رآکتور هسته نمی‌خورد. به همین منظور اورانیوم را غنی‌سازی می‌کنند تا غلظت اورانیوم ۲۳۵ که چیز به‌دردبخوری است را بالا ببرند – مترجم به عنوان سوخت استفاده کنیم. در حال حاضر به این اورانیوم، اورانیوم ضعیف شده می‌گویند که برای اکثر کاربردها بی‌مصرف است، مگر برای ساخت تسلیحات آمریکایی؛ چون فلز بسیارسنگین، چگال و سختی است. ولی اگر به عنوان سوخت استفاده شود، برای هزاران سال انرژی‌مان را تأمین می‌کند.

روس‌ها این فناوری را نه فقط در روسیه که در بسیاری کشورها از جمله ایران و مصر می‌سازند. چین هم با تأخیر به‌خصوصی این فناوری را دنبال می‌کند؛ اما جواز این فناوری در دست روس‌هاست. و بقیهٔ دنیا تقریباً عقب‌مانده‌اند. حالا اگر فناوری هسته‌ای را در نظر بگیریم، روسیه، چین و شاید فرانسه مقداری ظرفیت داشته باشند؛ ولی قطعاً ایالات متحده چیزی ندارد. آلمان تصمیم گرفته که از شر تمام انواع فناوری‌های هسته‌ای خلاص شود و به استقبال انرژی‌های تجدیدپذیر برود؛ بنابر این هزینهٔ برق در آلمان شش برابر روسیه است و این تولید هر چیزی را در آلمان به یک تلاش نسبتاً بیهوده بدل می‌کند. سایر کشورها (مثل مصر) ممکن است برنامهٔ هسته‌ای روسیه را خریداری کنند و اگر با روسیه چپ بیافتند، مثل بریتانیا مجالی برای این کار نخواهند داشت.

پرسش: آقای اورلف سؤال بعدی این است. دربارهٔ همبستگی میان تکنولوژی و پزشکی نوشتید. نوشتید مثلاً اوکراین که اکنون مرکز رشد سرخک و فلج اطفال در اروپا است، در زمان شوروی این بیماری‌ها را ریشه‌کن کرده بود. می‌توانید بیشتر توضیح دهید؟

پاسخ: بله، کشور شوراها روی بهداشت عمومی سرمایه‌گزاری زیادی کرد و توانست بیماری‌های مسری زیادی را ریشه‌کن کند. میراثش هنوز هم استفاده می‌شود. مثلاً طاعون خیارکی در مناطق همسایهٔ فدراسیون روسیه در مغولستان و تووا بازگشته بود. امروز برای جلوگیری از همه‌گیری و متوقف کردن بیماری از واکسنی استفاده شد که توسط دانشمندان شوروی توسعه داده شده بود. مثال‌های مشابه دیگری هم هست. مثل واکسن اسپوتنیک پنج برای کرونا همانی است که در دههٔ ۸۰ میلادی (دههٔ ۶۰ ه.خ) توسط دانشمندان شوروی توسعه داده شده بود و اکنون تغییر کاربری داده شد تا به جنگ ویروس کرونا برود.

نمونه‌های مشابه زیادی از فناوری هست که برای نجات جان انسان‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد که بسیاری از آن‌ها به عنوان سیاستگذاری عمومی در برابر پزشکیِ تجاریِ خصوصی، مانند چیزی که آمریکایی‌ها در صدد انجام آن هستند، نسبتاً ناموفق است.

پرسش: در سؤال بعدی باز از اسپوتنیک ۵ می‌پرسم. گفتید که پیش‌تر در شوروی توسعه داده شده بود. آیا اکنون تغییر شکل یافته یا نسخهٔ جدیدی از فرمول قدیمی شوروی است؟

پاسخ: بله، تکنیکش. از آدنوویروس‌های دستکاری شده استفاده می‌کند که فاقد توانایی تکثیر در بدن انسان‌اند. واکسن از آدنوویروس به عنوان وسیلهٔ نقلیه برای تحویل استفاده می‌کند. بیشتر این فناوری همین است و اثربخشی‌اش ثابت شده. و محموله هم قطعه‌ای از ژنوم ویروس کرونا است که به طور خاصی برش داده شده است. این همان تکه‌ای است که پروتئین سنبله، پروتئینی که به ویروس امکان نفوذ به سلول‌های انسانی را می‌دهد را تولید می‌کند. و به این ترتیب آدنوویروس وارد بدن می‌شود، به سلول‌ها نفوذ کرده و محموله‌اش را آزاد می‌کند. و بعد سلول‌ها پروتئین را تولید می‌کنند و در این مرحله به جر آن پروتئین‌های سنبله، هیچ اثری از ویروس کرونا نیست. و در نهایت سیستم ایمنی بدن با پروتئین‌ها واکنش می‌دهد و پادتن به عنوان نتیجهٔ کل فرایند تولید می‌شود. از آن‌جا که آدنوویروس‌ها توانایی تکثیر ندارند، به سادگی از بدن حذف می‌شوند. پس تنها مادهٔ جدید پروتئین سنبله است. این‌ها به خودی خود سمی نیستند و در واقع کاری نمی‌کنند جز این که ماشهٔ پاسخ ایمنی بدن را می‌کشد و چون بدن آن‌ها را نمی‌شناسد، به عنوان خطر شناسایی می‌کند. به همین دلیل است که روس‌ها به سرعت توانستند به موفقیت برسند. چون این اساساً استفادهٔ مجدد از یک فن قدیمی با کمی دستکاری است.

پرسش: بسیار خوب! برگردیم به کتابتان. چرا نوشتید توانایی اخراج و سپس استثمار افراد، عنصر کلیدی در کامیابی فن‌کره است؟

پاسخ: خوب، به‌خاطر انسجام جوامع انسانی، این که در این جوامع افراد از یکدیگر مراقبت می‌کنند؛ استثمار آن‌ها نسبتاً مشکل است. مردم مایلند که نسبت به شغلشان حساسیت به خرج دهند. انتظار دارند تلاششان به خوبی جبران شود و در این مورد عقبگردهای زیادی هم هست. مثلاً اگر اوضاع وخیم بود، می‌توانند به آبادی خودشان برگردند، با خانواده و اقوامشان زندگی کنند و خودشان غذایشان را پرورش دهند و در امنیت گذران عمر کنند. بعد اگر شرایط محیا بود، ممکن است برای پیدا کردن کار و این جور چیزها به شهر بیایند. ولی اگر مردم را فراری دهید، اگر جوامع را نابود کنید، اگر غربتی‌های کاملاً ناسازگاری را وارد جامعه کنید، کاری کنید که مردم از یکدیگر بترسند، سطحی از خشونت را واردشان کنید، مثلاً مردم را از مناطق جنگی به جوامعی که به آرامش عادت کرده‌اند وارد کنید، مردم را چنان مستأصل می‌کنید که برای بقا حاضر به انجام هر کاری می‌شوند؛ چون هیچ راه بازگشتی به آنان داده نشده. آن‌ها از پشتیبانی جامعه‌شان برخوردار نیستند. توسط غریبه‌ها احاطه شدند، ناامیدند و هر چیزی را می‌پذیرند. 10اگر سریال بازی مرکب را دیده باشید، احتمالاً حس می‌کنید که اورلف چه منظوری دارد – مترجم پس ترفند فن‌کره برای استثمار مردم این است. با وارد کردن غریبه‌ها، جوامع را مختل و نابود می‌کند و کاری می‌کند که آن جامعه، نه به شکل یک جامعه که به عنوان گروهی از افراد بیگانه و ناامید رفتار کند.

پرسش: برداشت و نتیجه‌گیری شما در مورد آیندهٔ فناورانه در خصوص هوش مصنوعی و دیجیتال کردن خودآگاهی چیست؟

پاسخ: خوب، به نظرم بیشتر این جور چیزها پشم است. بسیاری از این فانتزی‌های فناورانه هیج و پوچ است. به نظرم برنامه‌نویسی شبکه‌های عصبی و هوش مصنوعی فقط برای چند شغل خاص مفید است. اما نسخهٔ دیجیتالی بستگان سالخوردهٔ من و شما در این مرحله کمی علمی-تخیلی است. در کل فکر می‌کنم که بسیاری از مردم مجبور خواهند شد استفاده‌شان از فناوری را تا حدی کاهش دهند. شرایط اقتصادی آن‌ها را مجبور به این کار می‌کند. از سوی دیگر این یک تکنیک بسیار قدرتمند است: اینترنت و گوشی‌های هوشمند ابزارهای بسیار مؤثری برای کنترل و آرام کردن مردم است. تا این حد فکر می‌کنم که هنوز کاربرد دارد و انتظاری هم ندارم که در استفادهٔ روزمرهٔ مردم چیز عجیب و غریب خاصی حضور داشته باشد. فکر می‌کنم خیلی از این چیزها در حد یک جوسازی فناوانه یا فن‌آرمان‌شهری باقی بماند. همیشه از این جور چیزها زیاد می‌بینیم: سفرهای فضایی به مریخ، خودروهای پرنده و چیزهایی که ذکر کردید. این‌ها فقط یک جریان دائمی از پروپاگاندا است.

پرسش: بسیار ممنونم. آخرین سؤال: سناریوی شما برای آینده مثبت است یا منفی؟ آیا مثل فیلم نابودگر11The Terminator می‌شود یا مثل پیشتازان فضا12Star Trek، تکنولوژی حس و حال خوبی به ما می‌دهد؟

پاسخ: خوب، به نظرم هیچ کدام. ما چاره‌ای جز استفاده از تکنولوژی نداریم. تهیهٔ لباس از هر چیزی (حتی از پوست درخت) باز هم تکنولوژی است. پس در هر حال، بالاخره یک جور فناوری داریم. سؤال این است که چطور فناوری‌ای خواهیم داشت؟ چقدر از آن تحت کنترل ما خواهد بود؟ فکر می‌کنم جهان آیندهٔ ما به طرز آینده‌ای کشاورزانه خواهد بود. انرژی مورد نیاز برای نگهداری شهرهای عظیم در بیشتر مناطق جهان در دسترس نیست. جهان رو به محلی و کشاورزی شدن پیش می‌رود ولی به نظرم در آن زمان هم هنوز ماسماسک‌های13Gadgets به‌دردبخور دست مردم دیده می‌شود. مثلاً این که می‌توان کتابخانهٔ بزرگی را روی یک کارت حافظهٔ SD داشت، نسبت به برگه‌های کاغذی پیشرفت بزرگی است.14من در این زمینه تا حدودی مخالف اورلف هستم. کتاب الکترونیکی علاوه بر این که حس و حال کتاب کاغذی را ندارد، مطالعه کردنش مشکل است-مترجم برخی از این فناوری‌ها ممکن است برای مدت طولانی وجود داشته باشند. مشکل اینجاست که کاربردهای این‌چنین از فناوری نیاز به خوشه‌های فناوری دارد که بتواند آن را تولید و نگهداری کند. سؤال این است که این خوشه‌های فناوری را در کجای جهان باید نگه داشت؟ اگر دقت کنید، این در جاهایی رخ می‌دهد که کل زنجیرهٔ فناوری، از استخراج معدن و تولید سوخت فسیلی گرفته تا تولید سوخت هسته‌ای تا هر چیزی که برای حفظ شبکهٔ برق لازم است را دارند. همهٔ مواد آموزشی برای آموزش افرادی که نیمه‌رسانا تولید می‌کنند یا نرم‌افزار می‌نویسند. هر چیزی که بتواند آن را پشتیبانی کند. جاهای کمی را در دنیا می‌توان متصور شد که چیزی مثل آن برای دهه‌ها و قرن‌ها دوام بیاورد.


پاورقی

  • 1
    Dmitry Orlov یا به روسی Дми́трий Орло́в
  • 2
    Shrinking the Technosphere
  • 3
    من واژهٔ تکنوسفر (Technosphere) را با توجه به ترجمهٔ کلمات مشابه زمین‌شناسی و هواشناسی به فن‌سپهر یا فن‌کره ترجمه کردم.
  • 4
    Nooshere: نوسفر که از ترکیب دو واژهٔ یونانی νόος به معنی ذهن و ادراک و σφαῖρα به معنی کره ساخته شده.
  • 5
    شاید یک نمونهٔ محسوس وابستگی ما به اینترنت، قطعی عمومی ماجرای آبان ۹۸ باشد. – مترجم
  • 6
    کیش تکنولوژی
  • 7
    کیش علم
  • 8
    Survillance
  • 9
    ۹۹٪ اورانیومی که در طبیعت یافت می‌شود، اورانیوم ۲۳۸ است که به درد استفاده در رآکتور هسته نمی‌خورد. به همین منظور اورانیوم را غنی‌سازی می‌کنند تا غلظت اورانیوم ۲۳۵ که چیز به‌دردبخوری است را بالا ببرند – مترجم
  • 10
    اگر سریال بازی مرکب را دیده باشید، احتمالاً حس می‌کنید که اورلف چه منظوری دارد – مترجم
  • 11
    The Terminator
  • 12
    Star Trek
  • 13
    Gadgets
  • 14
    من در این زمینه تا حدودی مخالف اورلف هستم. کتاب الکترونیکی علاوه بر این که حس و حال کتاب کاغذی را ندارد، مطالعه کردنش مشکل است-مترجم

فیلسوفان از ازدواج می‌گویند

پریشان‌حواس و مجرد، این تصویر کاریکاتوری از یک فیلسوف ماورائی است و قطعاً تعداد قابل توجهی از فیلسوفان در دستهٔ مردان بدون زن جای می‌گیرند. لودویگ ویتگنشتاین، توماس آکوئیناس، جان لاک، باروخ اسپینوزا و فردریش نیچه، اشتراکات زیادی با هم نداشتند به جز این که هیچ‌کدام ازدواج نکردند.

پریشان‌حواس و مجرد، این تصویر کاریکاتوری از یک فیلسوف ماورائی است و قطعاً تعداد قابل توجهی از فیلسوفان در دستهٔ مردان بدون زن جای می‌گیرند. لودویگ ویتگنشتاین، توماس آکوئیناس، جان لاک، باروخ اسپینوزا و فردریش نیچه، اشتراکات زیادی با هم نداشتند به جز این که هیچ‌کدام ازدواج نکردند.

البته که استثناهایی مثل هگل، مارکس و ارسطو هم متأهل بودند. افلاطون، که متأهل هم بود، نسبت به کسانی از ازدواج کردن طفره می‌رفتند، دیدگاه بی‌رحمانه‌ای داشت. اگر به گوش همکار آتنی فلاسفهٔ ذکر شده می‌رسید، حتماً عواقب بدی برایشان در نظر گرفته می‌شد. او در قوانین، از «التزام به ازدواج» می‌گوید و می‌نویسد: «اگر کسی [از این تکلیف] اطاعت نکند و مردم‌گریزانه خودش را برای خویشتن نگه دارد به طوریکه تا سن سی و پنج سالگی مجرد باقی بماند، باید سالانه جریمه پرداخت کند.» 1ص ۲۵۳

اگرچه امانوئل کانت هم مجرد بود، اما با این حال او هم به جنبه‌هایی از نهاد ازدواج فکر می‌کرد. این فیلسوف پروسی، با دیدی عاشقانه، رابطهٔ جنسی را به عنوان «استفادهٔ متقابل دو انسان از اندام‌های جنسی و ظرفیت دیگری …» توصیف کرده بود. 2مابعد الطبیعهٔ اخلاق، ص ۹۶ او در ادامه نتیجه می‌گیرد که زمانی که یک زوج با یکدیگر عهد می‌بندند، آن‌ها از حقی انحصاری برای استفاده از اندام جنسی طرف مقابل برخوردار می‌گردند. از آن‌جایی که توماس آکوئیناس می‌خواست از خط مشی کلیسا فاصله نگیرد؛ در تأملاتش دربارهٔ این موضوع، خلاقیت کم‌تری نشان می‌داد. آکوئیناس می‌نویسد: «در زناشویی، وقتی که منظورمان پیوند میان زن و شوهر است؛ این پیوند زناشویی معطوف به یک چیز [فرزندآوری] است، در حالی که نتیجهٔ زوجیت، پیوند بدن‌ها و ذهن‌ها است.» 3Summa Theologica, Q44

فیلسوفان همیشه با هم مخالفند و کمتر دو فیلسوفی پیدا می‌شود که به اندازهٔ توماس آکوئیناس و هم‌نامش توماس هابز اختلاف نظر داشته باشند. آن‌ها روی ازدواج هم اختلاف نظر دارند. هابز (که ازدواج هم نکرد) دربارهٔ ازدواج دیدگاه خوبی ندارد. این نظر در فصل «عذاب ابدی» در کتاب معروفش، لویاتان درج شده. هابز می‌نویسد: «ازدواج و میل به ازدواج برای شریران است. مثل همهٔ ابنای بشر که تن‌هایی ناخالص و فسادپذیر دارند.» 4ص ۴۱۱ این احتمالاً داستان شغالی است که دستش به انگور نمی‌رسید و می‌گفت ترش است.

سورن کی‌یرکگار به خاطر این که خود را وقف فلسفه کند، نامزدی‌اش را با رگینه اولسن مشهور بهم زد؛ پس عجیب نیست اگر او هم در باب ازدواج اندیشه کرده باشد. با توجه به این که صفت کنکاشگر روح، یکی از مشخصه‌های پدر اگزیستانسیالیسم است، او در کتاب یا این/یا آن می‌نویسد: «اگر ازدواج کنی، پشیمان خواهی شد. اگر ازدواج نکنی باز هم پشیمان خواهی شد. اگز ازدواج کنی یا ازدواج نکنی، از هر دوی آن پشیمان خواهی شد. چه ازدواج کنی و چه ازدواج نکنی، پشیمان خواهی شد.» 5Either/Or, p.33

بسیار خوب! اندرز دیگری نیست. بهتر نیست خودمان در موردش فکر کنیم؟

از Matt Qvortrup، استاد علوم سیاسی دانشگاه کاونتری

از PhilosophyNow

پاورقی

تخم | داستان کوتاه از اندی ویر

داستان پیش رو اثر زیبایی از اندی ویر، خالق رمان‌های مریخی و آرتمیس است. این داستان با مرگ دوم شخص شروع می‌شود!

داستان پیش رو اثر زیبایی از اندی ویر، خالق رمان‌های مریخی و آرتمیس است.


زمانی که مُردی، در راه خانه بودی.

تصادف کردی. حادثهٔ خاص و قابل توجهی نبود؛ ولی با این‌حال مصیبت‌بار بود. از خودت یک بیوه و دو بچهٔ یتیم به جا گذاشتی. مرگ بدون دردی بود. مأموران اورژانس تمام سعیشون رو کردن تا تو رو نجات بدن، اما بی‌فایده بود. بدنت کاملاً تکه پاره شده بود. این برات بهتر بود؛ بهم اعتماد کن.

و ملاقاتت با من.

پرسیدی: « چی… چی شده؟ من کجام؟»

رُک و راست گفتم: « تو مُردی.»

– «یه … یه کامیون بود که داشت سُر می‌خورد…»

– من: «آره.»

– «من … من مُردم؟»

من گفتم: « آره. ولی بهش حس بدی نداشته باش، همه می‌میرن.»

به دور و اطراف نگاهی کردی. نیستی و خلأ بود. فقط خودت بودی و من. گفتی:«این‌جا کجاست؟ آخرته؟»

من گفتم : « کمابیش»

پرسیدی: « تو خدایی؟»

جواب دادم: «آره … من خدا هستم.»

گفتی: «بچه‌هام … زنم؟ چه خبر از اونا؟ اوضاعشون مرتب می‌شه؟»

گفتم: «این چیزیه که دوست دارم ببینم … تو مردی و نگرانی اصلیت خونوادته. این چیز خوبیه.»

با گیرایی به من نگاه می‌کردی. برای تو، من شکل خدا نبودم. مثل یک مرد بودم، یا شاید یک زن، و شاید هم یک‌جور بزرگ‌تر مبهم. بیشتر شبیه یک معلم دبستان بودم تا قادر متعال!

من گفتم: «نگران نباش. اونا حالشون خوب می‌شه. بچه‌هات تو رو همه‌جوره به خاطر میارن. وقت زیادی نمی‌گذره تا اونا بهت بی‌اعتنا بشن. همسرت هم اگرچه در ظاهر گریه می‌کنه ولی یواشکی احساس آسودگی می‌کنه. منصفانه بگم؛ ازدواج شما بهم خورده. برای این‌که احساس تسلی بهت بدم، می‌گم که اون برای این آسودگی احساس گناه می‌کنه.»

گفتی: «اوه … حالا چی می‌شه؟ من می‌رم جهنم یا بهشت؟ یا؟»

گفتم: «هیچ کدوم. دوباره زنده می‌شی.»

گفتی: «پس حق با هندوها بود.»

گفتم: «هر دینی به سهم خودش حق داره. بیا قدم بزنیم.»

با من در فضای خالی قدم زدی. پرسیدی: «داریم کجا می‌ریم؟»

گفتم: «جای خاصی نمی‌ریم. وقتی داریم گپ می‌زنیم، قدم زدن خیلی خوبه.»

پرسیدی: «حالا همه اینا چه فایده‌ای داره؟ من که وقتی دوباره به دنیا بیام حافظه‌م پاک می‌شه. درسته؟ یه شیرخوار می‌شم، پس همهٔ تجربیاتم و کارایی که تو این زندگیم کردم بی‌حاصل می‌شه.»

من گفتم: «همش نه! همهٔ دانش و تجربیاتی که توی زندگانی‌های قبلت به‌دست آوردی هنوز باهاتن، اما الان یادت نمیاد.»

من ایستادم و به شانه‌ات زدم: « روح تو بسیار باشکوه‌تر، زیبا‌تر و عظیم‌تر از چیزیه که بتونی تصور کنی. ذهن انسان فقط می‌تونه بخش کوچکی از چیزی که هستی رو دربر بگیره. مثل وقتی که انگشتت رو به لیوان آبی می‌زنی تا ببینی آبش سرده یا گرم. بخش کوچکی از خودت رو وارد ظرف می‌کنی و وقتی که بیرونش میاری تمام اطلاعات لازم رو به‌دست آوردی.»

«در چهل و هشت سال گذشته انسان بودی؛ پس نباید الان کشش بدی و به وجدان عظیمت استراحت بدی. اگه الان به مدت طولانی صبر کنیم، همهٔ چیز رو یادت میاد. اما فایده‌ای نداره که بین هر زندگی این کار رو بکنی.»

تو گفتی: «من تا حالا چند بار تناسخ (زندگی دوباره در یک جسم دیگر) رو تجربه کردم؟»

منم گفتم: «اوه زیاد٬ خیلی زیاد و در زندگی‌های مختلفی. این دفعه هم یک دختر روستائی چینی در سال ۵۴۰ میلادی می‌شی.»

پشت سر هم گفتی: «واستا ببینم یعنی تو منو به زمان گذشته می‌فرستی؟»

– «خُب! فکر کنم. زمان، به این شکلی که تو می‌شناسی، فقط توی جهان تو وجود داره. جایی که من ازش اومدم چیزا یه‌خورده فرق دارن.»

گفتی: «مگه تو از کجا اومدی؟»

برات توضیح دادم: «خُب، من از یه جایی اومدم. یه جای دیگه. اون‌جا بقیه مثل خودمن. می‌دونم که می‌خوای بدونی اون‌جا چه شکلیه ولی راستش تو نمی‌تونی بفهمی.»

اندکی بعد گفتی: «اوه! ولی صبر کن.. اگه من در جاهای دیگه‌ای از زمان تناسخ کردم، پس می‌تونستم یه جایی با خودم هم برخورد کرده باشم.»

– «البته. همیشه اتفاق می‌افته. و توی هر دو تا زندگیت که توی یه طول عمرن، تو حتی نمی‌دونی که داره چی می‌شه.»

– «حالا فایدهٔ همهٔ اینا چیه؟»

پرسیدم: «شوخیت گرفته یا داری جدی می‌گی؟ داری از من می‌پرسی معنای زندگی چیه؟ سوالت یه‌خورده کلیشه‌ای نیست؟»

اصرار کردی که «خُب این یه سؤال معقوله.»

به چشم‌هایت نگاه کردم و گفتم: «معنای زندگی، دلیل این که همهٔ این جهان رو ساختم، این بود که تو به کمال برسی.»

– «منظورت بشریته؟ می‌خوای ما به کمال برسیم؟»

– «نه، فقط تو. من تمام این جهان رو به خاطر تو ساختم. با هر زندگی جدید، تو رشد می‌کنی و کامل می‌شی و تبدیل به یه شعور بزرگ‌تر می‌شی.»

– «فقط من؟ پس بقیه چی؟»

من گفتم: «بقیه‌ای در کار نیست. در این جهان فقط تو هستی و من.»

مات و مبهوت به من زل زدی. «اما همهٔ مردم روی زمین…»

– «همشون خودتی. تجسمات مختلفی از تو.»

– «یعنی من همه‌ام؟!»

با ضربهٔ کوچکی به کمرت تبریک گفتم: «حالا گرفتی چی می‌گم!»

– «من همهٔ انسان‌هایی‌ام که تا حالا زندگی کردن؟»

– «و همهٔ کسایی که زندگی خواهند کرد، آره.»

– «من آبراهام لینکلن‌ام؟»

افزودم: «و همچنین جان ویلکز هم هستی.»

وحشت‌زده گفتی: «من هیتلرم؟»

– «و میلیون‌ها نفری که کشت.»

– «من عیسی‌ام؟»

– «و همه پیروانش.»

سکوت کردی.

من گفتم: «هر بار که کسی رو می‌کشتی، داشتی خودت رو قربانی می‌کردی. هر رفتار دلسوزانه‌ای که کردی به خودت کردی. هر لحظهٔ غم یا شادی که هر انسانی تجربه کرد یا می‌کنه رو تو تجربه می‌کنی.»

تعمقی کردی و از من پرسیدی: «چرا؟ چرا همهٔ این کارا رو می‌کنیم؟»

– «به خاطر اینکه یه روزی، تو هم مثل من می‌شی. چون اون چیزیه که تو هستی. تو همنوع من هستی. تو بچهٔ منی.»

ناباورانه گفتی: «وای! منظورت اینه که من خدام؟»

– «نه. هنوز نه. تو یه جنینی. هنوز داری رشد می‌کنی. زمانی که همه‌ آدما رو زندگی کردی، اون وقت به اندازه کافی رشد کردی که به دنیا بیای.»

گفتی: «پس کل کائنات فقط یه…»

جواب دادم: «یه تخمه. الانم وقتشه که به زندگی بعدیت بری.»

و فرستادمت پی کارت.